printlogo


کد خبر: 149286تاریخ: 1394/9/1 00:00
تحلیل پدیده «پستچی» از 4 بعد روانشناختی، رسانه‌ای، هنری و جامعه‌شناختی
میل به دیده شدن

دکتر پرویز  امینی*: آنچه این روزها در صفحات رسانه‌های مجازی تبدیل به یک پدیده نسبتاً اجتماعی شده است، «پستچی» داستان زندگی خصوصی «چیستا یثربی» در قالب پاورقی‌هایی در اینستاگرام شخصی او است. در این حد که به موضوع بخشی از گفت‌وگوهای روزمره تعداد قابل توجهی از مردم تبدیل شده و صفحه اینستاگرام یثربی را به یک صفحه پربازدید تبدیل کرده است. این پدیده، هر مطالعه‌کننده اجتماعی را ترغیب می‌کند که در این ‌باره تأمل کند و در حد وسع و داشته‌های خود از منظر این رویداد، به فهم از جامعه ایرانی به صورت «اکنون و این‌جایی» راهی باز کند. درباره این پدیده به نظر 2 پرسش کلان می‌توان مطرح کرد:
الف- چرا فردی از جامعه نخبگانی کشور که دستی در تألیف و ترجمه کتاب تا 80 جلد، نمایشنامه‌نویسی و کارگردانی تئاتر دارد و آن‌طور که خود گفته است، روزنامه‌نگاری بین‌المللی است و نویسنده یکی از فیلمنامه‌های یکی از مقبول‌ترین یا پرطرفدار‌ترین چهره‌های سینمایی کشور یعنی حاتمی‌کیا نیز هست، اینچنین بی‌محابا زوایای زندگی شخصی خود را در فضای عمومی طرح می‌کند و گفته است که جزئیات بیشتری را در کتاب زیر چاپ از این داستان که حالت مشروح‌تری دارد، خواهد آورد؟
ب- چرا داستان پستچی یثربی با چنین بازخوردی اجتماعی روبه‌رو می‌شود که خوانندگان هر روز منتظرند که قسمت بعدی داستان را بخوانند؟
تلاش من این است که در 4 بخش «روانشناختی»، «رسانه‌ای»، «هنری» و در نهایت «جامعه‌شناختی» درباره این پدیده سخن بگویم که نوعی بازگشایی یک دریچه برای تأمل در اینجا و اکنون جامعه ایران است و هر کس چنین دغدغه‌ای دارد، نمی‌تواند از این فرصت به‌دست آمده صرف‌نظر کند.
 تحلیل روانشناختی
یک نظریه در روانشناسی وجود دارد که به نظریه «پنج من» معروف است. خلاصه این نظریه می‌گوید برخلاف انتظار، هرکسی تنها یک «من» ندارد؛ بلکه هر فرد توأمان پنج «من» دارد. یکی خودش واقعا آنچنان که هست. دوم تصوری که هرکس از خود دارد. سوم تصوری که دیگران از فرد دارند. چهارم تصوری که فرد از تصور دیگران درباره خود دارد. پنجم تصوری که دیگران از تصور فرد از خودش دارند.
وقتی از یک طرف به فهرست بلند تلاش‌های چیستا پثربی از نگارش کتاب و فیلمنامه تا کارگردانی و روزنامه‌نگاری نگاه می‌کنیم و از طرف دیگر به موضوعیت چیستا یثربی در فضای اجتماعی توجه می‌کنیم، این برداشت می‌تواند شکل بگیرد که بین «تصور چیستا یثربی از خود» و «تصور جامعه از او» یعنی بین منِ دوم و منِ سوم یک شکافی وجود دارد که در برخی کامنت‌ها نیز جلوه‌گر است؛ مثل موردی که چیستا یثربی خود به آن اعتراض می‌کند که پرسیده‌اند که شما به غیر این داستان یا رمان کتاب دیگری نیز دارید؟! در حالی که همچنان که وی بیان کرده است، تا 80 مجلد کتاب دارد.
این میل طبیعی در همه وجود دارد که می‌خواهند دیده شوند و از نظر اجتماعی موضوعیت داشته باشند. آنچنان که یک وجه افراطی آن مثلی است که می‌گوید «من مشهور باشم ولو به بدنامی؛ بهتر است از اینکه گمنام باشم».
این میل به دیده شدن به دلیل ارزشی است که افراد در احترام دیگران به خود احساس می‌کنند و معتقدند موضوعیت اجتماعی داشتن موجب بالارفتن جایگاه اجتماعی آنها خواهد شد، یعنی انسان‌ها خواهان احترام دیگران به خود هستند و از این احترام لذت می‌برند و احساس رضایت می‌کنند.
غالب کسانی که به دنبال ثروت یا قدرت یا طی کردن مدارج عالی در حوزه علم و هنر بویژه سینما یا موسیقی هستند، اینها به خودی خود برایشان اصل نیست بلکه اصل ایجاد احساس احترام از سوی دیگران برای خود است و برخی فکر می‌کنند این احترام از قدرتمند یا ثروتمند یا هنرمند شدن به دست می‌آید. عموماً همه ما کم و بیش دارای چنین میلی هستیم.
به نظر می‌رسد این رمان که به صورت پاورقی منتشر شده، برای نویسنده به مثابه فرصتی است که بتواند این شکاف «من دوم» با «من سوم» را پر کند و این احساس را که تاکنون حق او در جامعه آنچنانی که او از خودش متصور است، ادا نشده است، جبران کند، البته این کار هزینه‌هایی برای نویسنده دارد که جمع وسیعی از مردم را وارد عرصه زندگی خصوصی خود می‌کند و بناچار او و اطرافیانش را در معرض مسائلی ناخواسته قرار می‌دهد.
این هزینه‌ها در حدی هست که نویسنده اذعان دارد تاکنون این ماجرا را حتی برای دخترش با این جزئیات نگفته است و در نوشته‌ای دیگر تنها خود را پاسخگوی این داستان می‌داند و از دیگران می‌خواهد که آرامش دخترش و ریحانه و... را بهم نزنند. در واقع چیزی که هزینه این گشودن زندگی خصوصی با جزئیات بسیار را به عرصه عمومی توجیه می‌کند، احتمالاً شیرینی این موفقیت به‌دست‌آمده از نزدیک شدن من سوم به من دوم نویسنده است. ذوق‌زدگی از استقبال مردم از این رمان و نیز نگرانی از به حاشیه کشاندن این موفقیت اجتماعی می‌تواند چنین برداشتی را تقویت کند.
 تحلیل رسانه‌ای
طرح روایت پستچی در رسانه‌های کلاسیک مثل کتاب یا مطبوعات یا مجلات رخ نداده است بلکه در رسانه‌های خاصی شکل گرفته است که در برابر رسانه‌های کلاسیک می‌توان آنها را رسانه‌های جدید یا به تعبیر دقیق‌تر در برابر رسانه‌های مدرنی مثل تلویزیون، «رسانه‌های پست مدرن» نامگذاری کرد. در واقع پدیده پستچی یثربی در بستر یک تحول رسانه‌ای بزرگ صورت گرفته است که عمری 15 تا 20 ساله دارد. در فضای پست‌مدرن بر تکثر، تفاوت و نفی سلسله‌مراتب و مرکززدایی تاکید می‌شود که در این رسانه‌های نوپدید تا حدود زیادی ظهور دارد. این تحولات در 4 سطح قابل بیان است:
اولین تحول شکسته شدن انحصار رسانه‌ای و ایجاد نوعی تکثر است؛ در گذشته مثلا 20 تا 25 سال قبل یک انحصار در ابزار رسانه‌ای در دنیا وجود داشت به طوری که جنگ اول خلیج فارس را تنها یک رسانه در اوایل دهه 90 یعنی سی‌ان‌ان پوشش می‌داد و افرادی مانند «بودریار»؛ پست‌مدرن فرانسوی، اساسا منکر جنگ شدند و گفتند جنگی رخ نداده مگر در رسانه؛ اما حالا شما با انواع و اقسام رسانه‌های ریز و درشت روبه‌رویید که در حال ساختن تصویر ما از واقعیت‌های جهانند.
این تکثر رسانه‌ای در حدی است که ما مثل جزیره‌ای در محاصره این اقیانوس رسانه‌ای هستیم. تقریبا تمام ارتباط ما با جهان از دریچه رسانه‌هاست. جهان اگر مستقل از رسانه‌ها باشد خیلی کوچک‌تر از جهانی است که از طریق رسانه‌ها در دسترس ما قرار می‌گیرد. ظهور در این رسانه‌ها با «وجود داشتن» هم معنا شده است. هر که «ظهور»ی در این رسانه‌ها ندارد انگار «وجود» ندارد.
در نسبت بعد روانشناسی و رسانه‌ای این نکته مهم است که واجد احترام شدن، منوط به دیده شدن است و دیده شدن منوط به ظهور در این رسانه‌هاست، بنابراین طبیعی است جمع کثیری از کسانی که خواهان دیده شدن هستند؛ مانند خوانندگان و آرتیست‌های سینما، دارای ظهور و بروز قابل توجهی‌اند و چیستا یثربی نیز احتمالا استثنا نیست و در رقابت برای دیده شدن، با سوژه مهمی در این فضا ظاهر شده است.
دومین تغییر رسانه‌ای تغییر در مدیوم اصلی است. در هر دوره‌ای در بین رسانه‌های موجود، یک رسانه، رسانه غالب است. مثلا یک دوره مطبوعات، یک دوره رادیو در جنگ دوم جهانی و در چند دهه گذشته، ما در حال تجربه تلویزیون به عنوان رسانه غالب هستیم اما تلویزیون یک رسانه در حال افول است. اینترنت و فضای مجازی در حال تبدیل به رسانه غالبند که آمارها چه در سطح جهانی و چه داخلی و حجم پوششی که به رویدادها از این طریق داده می‌شود، این نکته را تایید می‌کند.
دلایل زیادی وجود دارد مثل دسترسی آسان و ارزان و تقریبا همه جایی اما دلایل مهم‌تری را می‌توان تاکید کرد؛ چسبندگی این ظرفیت رسانه‌ای به زندگی که عملا اینترنت و فضای مجازی را به محیط‌زیست دوم تبدیل کرده است. خرید و فروش و انجام کارهای روزمره اداری و بانکی و شکل‌گیری دوستی‌ها و ازدواج‌ها و حتی صله رحم و مانند اینها یکی از این ویژگی‌هاست.
عنصر دیگر، به توانایی فضای مجازی در بازتولید همه رسانه‌ها در خود بازمی‌گردد. در واقع چون که صد آید، نود هم پیش ماست. یعنی فضای مجازی این امکان را دارد که شما همزمان مطبوعات و رسانه‌های دیجیتال و کتاب و رادیو و رسانه‌های شنیداری و تلویزیون و پیام‌های دیداری را توامان داشته باشید. و ویژگی مهم‌تر که شاید مهم‌ترین تمایز بین اینترنت و سایر رسانه‌هاست، در این است که شما در برابر سایر رسانه‌ها فقط مصرف‌کننده هستید اما در فضای مجازی اجازه و امکان تولید پیام دارید.
تحول دوم نیز در رسانه‌ها برای شکل‌گیری ‌پدیده پستچی یثربی موضوعیت دارد. اولا داستان در رسانه‌ای متروک طرح نشده بلکه در رسانه‌ای که در حال تبدیل به رسانه غالب است طرح می‌شود و ثانیا رسانه در دسترس است و ثالثا این رسانه به یثربی امکان می‌دهد که تولیدکننده پیام باشد.
سومین تحول، شکل‌گیری یک هویت جدید رسانه‌ای تحت عنوان رسانه‌های خرد است. از وبلاگ‌ها تا وبسایت‌ها تا صفحات افراد در شبکه‌های اجتماعی مختلف یک هویت جدید رسانه‌ای‌اند که 2 دستاورد دارند. یک اینکه هر فرد را به یک رسانه تبدیل می‌کنند. این تحول عظیمی است. دوم اینکه قدرت مهار رسانه‌های بزرگ را به رسانه‌های کوچک و خرد می‌دهند. رسانه‌های بزرگ نمی‌توانند قطع نظر از این رسانه‌ها عمل کنند. بایکوت و تحریف 2 استراتژی رسانه‌های بزرگ در برابر رسانه‌ها و پیام‌های رسانه‌ای رقیب است. اما با حضور گسترده رسانه‌های خرد، هر دو استراتژی به‌سادگی قابل اعمال نیست. این تحول نیز در پدیده پستچی یثربی به‌خوبی ظهور یافته و یک نفر را به یک رسانه بدل کرده است.
چهارمین تحول رسانه‌ای که شاید برآیند تغییرات گذشته را با خود دارد، تغییر معادله یک‌طرفه رسانه پیام است که به نظر مهم‌ترین تحول است. پیش از این گفته می‌شد این رسانه‌ها هستند که پیام‌سازند و داشتن رسانه مزیت اصلی بود. اما با تحولات صورت‌گرفته و شرایط متکثر رسانه‌ای که در موارد سه‌گانه عنوان شد، دیگر داشتن رسانه مزیت اصلی نیست بلکه دارندگی پیام است که مزیت‌آفرین بین شما و دیگر رسانه‌هاست. در واقع این معادله، سویه دیگری پیدا کرده است که عبارت است از اینکه این پیام‌ها هستند که رسانه‌سازند و داده‌های ما اگر تبدیل به پیام شود؛ یعنی ارزش خواندن یا دیدن یا شنیدن پیدا کند، رسانه خود را پیدا خواهد کرد. پدیده پاشایی یا امیر تتلو در چنین بستری شکل گرفته‌اند. بنابراین آنچه پستچی یثربی را موضوعیت بخشیده است قدرت پیامی است که با خود دارد که آن را خواندنی کرده است، اگرنه این رسانه (اینستاگرام) انحصاری به او ندارد.
 تحلیل هنری
وجه هنری داستان پستچی در شکل دادن به فضای پربازخورد اجتماعی آن موثر است، چرا که این ماجرا نه به صورت یک مقاله یا یادداشت، بلکه به صورت رمان و داستان به عنوان عضوی از خانواده هنر روایت شده است.
ظرفیت لازم دراماتیک در پستچی وجود دارد. هم موضوع عشق و هم روایت پرحادثه و پرماجرای این عشق، سبب شده است که نیازهای دراماتیک داستان تامین شود و داستان به جای یک روایت تخت، از فراز و نشیب لازم برخوردار است. ظرفیت دراماتیک یک عنصر اساسی در ادبیات نمایشی و داستانی است. مثلا داستان زندگی حضرت یوسف(ع) به دلیل فراز و فرودهای فراوان از گرفتاری در ته چاه تا فروخته شدن به عنوان برده و سپس تبدیل شدن به معشوق زلیخا و ماجرای ترنج و زندانی شدن و بعد تعبیر خواب و تبدیل شدن به عزیز مصر و ماجرای قحطی و تدبیر یوسف در برابر آن و مبارزه با کاهنان و... نشان از ظرفیت دراماتیک بالای داستان یوسف دارد و خداوند در قرآن از آن به احسن‌القصص یعنی به تعبیر جناب آقای جوادی‌آملی؛ بهترین قصه‌گویی تعبیر کرده است. اما در عوض زندگی عموم دانشمندان و متفکران، زندگی یکنواخت و بدون حادثه و ماجرای خاصی است و بنابراین صورت داستانی یا نمایشی دادن به آن بسیار دشوار است. صداوسیما فکر کنم دو تجربه شکست خورده از نوع الف ویژه در این باره دارد که یکی از آنها مربوط به زندگی ملاصدرا بود.
در داستان پستچی، از لحظه ملاقات چیستا با یک پستچی و عشق در اولین ملاقات تا دعوا با کسی به‌خاطر چیستا و پیدا کردن اتفاقی در اداره پست و سپس عمد بر گرفته شدن از طرف کمیته تا عقدشان کنند تا ماجراهای بوسنی تا کار ریحانه و قطع امید از علی و ازدواج و طلاق و مجددا پیدا کردن علی و... مجموعه حوادثی است که نیاز دراماتیک داستان را خصوصا اینکه بر محور یک روابط عاشقانه است تامین می‌کند. دومین ویژگی هنری این است که کاراکترهای اصلی یعنی چیستا و علی بیشتر شخصیت هستند تا تیپ. فرق شخصیت با تیپ این است که تیپ دارای نمونه‌های مشابه بیرونی است و تقریبا تا پایان داستان، تصور مخاطب از آن تغییر نمی‌کند اما شخصیت یک جورهایی دارای وجه یونیک و منحصر به فرد است که تصویر مخاطب در طول داستان از او در حال شکل‌گیری است و کمتر مانند تیپ قابل پیش‌بینی است. مثلا کاراکتر حاج کاظم در آژانس شیشه‌ای یک رزمنده بعد از جنگ به‌خصوصی است یا مجید در قصه‌‌های مجید یک نوجوان و دانش‌آموز خاص است یا نوجوان فیلم بچه‌های آسمان و زهرا کاراکتر محوری روایت دا که شخصیت هستند.
در پستچی هم 2 کاراکتر چیستا و علی یک جوری کاراکترهای یونیک با روابط عاشقانه یونیک هستند. دختر نوجوان پرشوری که عاشق پستچی محل است و عاشق فردی است که چهره سرشناس کمیته‌ای است و در بوسنی ماموریت‌های خطرناک انجام می‌دهد و در برابر جوانی به نام علی که عالمی به کل متفاوت با این دختر دارد اما عاشق اوست. تقریبا نه چیستا و نه علی مثل همنوعان فکری خود عمل نمی‌کنند.
سومین ویژگی، وجه تعلیق در روایت پستچی است که قضاوت مخاطب را تا قسمت آخر به تأخیر می‌اندازد و کشش داستانی برای دنبال کردن ماجرا را تأمین می‌کند.
 تحلیل جامعه‌شناختی
علاوه بر دلایل روانشناختی، رسانه‌ای و هنری، علایق و خلأهای اجتماعی نیز در اتفاق پستچی مؤثر هستند. برخی موارد اجتماعی تأثیرگذار در پدیده پستچی شکل متعارف و کلاسیک دارند و برخی دیگر به اکنونیت و اینجاییت ما مربوط هستند. عشق به عنوان موضوع محوری داستان از دلایل جذابیت متعارف پستچی است. با جرأت می‌توان گفت عشق از نظر جذابیت در جامعه ایران نه رقیب دارد و نه جایگزین. در شعر، موسیقی، رمان، داستان و کارهای نمایشی، هیچ موضوعی به اندازه عشق مجال بروز و جلب نظر پیدا نکرده است. نکته مضاعف ادعای روایت واقعی و رئال از این عشق است که به مخاطب یک احساس زنده از تجربه این عشق را می‌دهد.
روایت واقعی از زبان کسی که این عشق را خود تجربه کرده است، در مخاطب احساس همدلی بیشتری ایجاد می‌کند و قدرت همذات‌پنداری خواننده با نویسنده را افزایش می‌دهد. اما یکی از نکات در دلایل متعارف شکل‌گیری پدیده پستچی، روایت این عشق با گشوده شدن حریم خصوصی نویسنده به سوی مخاطبان است که خود فی حد ذاته برای مخاطب کنجکاو ایرانی(!) جذاب است.
خوب یا بد، درست یا نادرست، این تمایل به آگاهی از زندگی خصوصی افراد، خصوصا چهره‌های مشهور اجتماعی، یک خصیصه اجتماعی عموم ما ایرانیان است. حالا این ملاحظه را داشته باشیم که کنجکاوی برای آگاهی از حریم خصوصی، با مساله‌ای به نام عشق درآمیخته شده باشد که نتیجه، یک معجون بسیار جذاب برای مخاطب خواهد بود که پستچی یثربی از این معجون برخوردار است.
اما مساله اصلی پدیده پستچی که به اکنونیت و اینجاییت ما مربوط است، خلأیی است که داستان یثربی به نوعی آن را پر می‌کند. لطفا به پدیده‌ای مثل روند تسریع طلاق خصوصا در کلانشهر تهران که اکنون به رقم یک طلاق به ازای هر 8/2 ازدواج رسیده است، خصوصا به رشد شتابنده طلاق‌های توافقی توجه کنید. در کنار این به ظهور پدیده‌ای به نام طلاق‌های عاطفی که رابطه زن و مرد همانطور که یثربی گفته است به حضور 2 مسافر در مسافرخانه تقلیل پیدا کرده است نیز دقت کنید و حالا اضافه کنید مساله‌ای به نام خیانت زوجین را که این قدر فراگیر شده است که رسانه ملی و سینما نیز در حال پرداخت نمایشی به آن هستند. باز اضافه کنید افزایش میل به تجرد و اختیار کردن آپارتمان‌های مجردی و کاهش تمایل به ازدواج و رفتن به سمت الگوهایی مثل ازدواج سفید را که تعهد ازدواج را برای طرفین ندارد. یا باز پدیده جدیدی به نام جشن طلاق که با کارت دعوت و مناسک خاصی مثل شکستن حلقه ازدواج توأم است، همگی از شکل‌گیری یک واقعیت اجتماعی در جامعه ایران سخن می‌گوید که نمی‌توان با دلایل پیشین آن را توضیح داد.
به نظرم جامعه ما در حال تجربه یک مدرنیزاسیون پرشتاب خصوصا از 2 دهه گذشته به این سو است و به طور طبیعی عناصر تفکر مدرن را در زیرساخت معرفتی و وجودی ما عمدتا به صورت ناخودآگاه رسوب می‌دهد. اندیویژوالیسم که ترجمه مبتذل آن فردگرایی است (برای اینکه نمی‌تواند عمق این مفهوم را برای مخاطب ایرانی بر ملا کند) روح مدرنیته است و سایر خصلت‌های اندیشه مدرن مثل آزادی، مثل سکولاریزم، مثل بی‌طرفی ایدئولوژیک دولت و دولت حداقل و... معطوف به آن است یا به عبارت بهتر از پیامدهای آن است، شاید بتوان بر این مساله تامل کرد که چرا از فرزندان مدرنیته، کمونیسم و فاشیسم دوام نیاوردند و تنها لیبرالیسم باقی ماند.
اینجا یک فرضیه قابل طرح است که چون لیبرالیسم نیز متکی بر اندیویژوالیسم است، باقی مانده است اما دو فرزند دیگر مدرنیته که اتفاقا با روح مدرنیته یعنی فردگرایی در تضاد و تخالف بودند، صحنه را ترک کردند به طوری که حالاحالاها امکان بازگشتی برای آنها متصور نمی‌توان شد.
نتیجه طبیعی فردگرایی نفی تعهد به دیگری است. چون اصالت با خواسته‌ها و آرزوها و علایق فرد است و نباید به پای دیگری به هر نامی ولو عشق، قربانی یا تعدیل شود. حالا یکبار دیگر پدیده‌های طرح شده را با این عینک بررسی کنیم. چرا تمایل به ازدواج کاهش یافته است؟ چرا طلاق افزایش سرسام‌آور دارد؟ چرا طلاق توافقی (آنقدر از دست هم خسته‌اند که هر دو می‌خواهند زودتر از دست هم رها شوند) رشد دارد؟ و چرا طلاق عاطفی (باهم ولی جدا از هم) به مساله جامعه ایران تبدیل شده است؟ مساله آزاردهنده خیانت در زوجین و نیز جشن طلاق و شکستن حلقه ازدواج با ابزار سخت به معنای رهایی، چرا پیش آمده است؟ تمایل به نوعی روابط خاص مثل ازدواج سفید که تعهد ازدواج را نداشته باشد، چرا افزایش یافته است؟ شما در همه این پدیده‌ها، اصل بودن فرد و نفی تعهد به دیگری را به عنوان یک محور مشترک می‌بینید.
حالا بازگردیم به داستان پستچی؛ چه می‌بینیم و چه احساس می‌کنیم؟ روح حاکم بر داستان چیستا و علی که اتفاقا 2 عالم متفاوت را نیز تجربه کرده‌اند چیست؟ خب، پاسخ اولیه عشق است اما این کافی نیست بلکه باید گفت ما روایت یک عشق صادقانه و مهم‌تر وفادارانه را تجربه می‌کنیم که تعهد طرفین، عشق نسبت به یکدیگر و عبور از خود در آن برجسته است. عشقی دهه شصتی و هفتادی که در دهه هشتاد و نود حکم کیمیا را پیدا کرده است و خلأ آن برای عموم ما امروز محسوس است. بنابراین داستان پستچی یثربی به خلأیی پاسخ می‌دهد که انگار در روزگار ما عمدتا احساس می‌کنیم و می‌خواهیمش اما نمی‌توانیم به آن پاسخ بدهیم، چراکه فردیت چنان در ما ریشه دوانده است که نمی‌توانیم به ضرورت تعهد به دیگری در عشق، وفادار بمانیم.
*جامعه‌شناس‌ سیاسی


Page Generated in 0/0131 sec