حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی*: دیدیم که عُجب بلایی است که هم ما را هلاک میکند و هم جامعه را به انحطاط میکشاند. بنابراین باید به فکر معالجه خودمان باشیم. از خود بپرسیم که ما در نظام آفرینش چه جایگاهی داریم؟ کمی درباره این گزاره اندیشه کنیم. در برابر عز ربوبی و عظمت و کبریایی حق ما چه هستیم؟ آیا جز ذلت و مسکنت و بیچارگی و فقر و عجز و نداری چیز دیگری داریم. «فَکَیْفَ لِی وَ أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ الْحَقِیرُ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِین» [مصباح المتهجد: ج2، ص847] «حال من چون است؟ در حالی که من بنده ضعیفِ ذلیل بیمقدار بیچاره زبون تو هستم». یا «الهِی انَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمَعِیب» [الاقبال: ج3، ص298] «معبودا! من بنده ضعیف گناهکار و غلام معیوب تو هستم». اینها عبارات ائمه ما است که در اوج مقامات معنوی هستند. ببینیم امام سجاد علیه السلام که زینت عبادتکنندگان است، خود را در پیشگاه خدا چگونه معرفی میفرماید: «وَها أَنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ صَاغِراً ذَلِیلًا خَاضِعاً خَاشِعاً خَائِفاً، مُعْتَرِفاً بِعَظِیمٍ مِنَ الذُّنُوبِ تَحَمَّلْتُهُ... وَ سَأَلْتُکَ مَسْأَلَه.. الْحَقِیرِ الذَّلِیلِ الْبَائِسِ الْفَقِیرِ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِیرِ...وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّهِ أَوْ دُونَهَا» [الصحیفه السجادیه: 222] «این منم که در برابر تو ایستادهام، خوار ذلیل خاضع خاشع ترسان که به گناهان بزرگى که بر دوش مىکشم، اعتراف دارم...و نیاز فرد حقیر ذلیل بینواى فقیر ترسان را در پیشگاه تو آوردهام... من، کمترین کمتران و خوارترین خوارترانم، همانند ذرهاى یا از آن کمتر».
ائمه ما نخواستهاند در پیشگاه خدا تعارف کنند، بلکه حقیقت وجودی خود را آشکار کردهاند.
از خود بپرسیم ما که هستیم؟ آیا پستتر از ذره نیستیم؟ چه جای عُجب و کبر و خودبزرگبینی؟ واقعیت وجودی ما ذلت و نداری است. وجود ما عجز محض است. اول چه بودیم و آخر کار چه میشویم؟ پاسخ را همه ما میدانیم. در این صورت چه جای فخر و افتخار به خود و کارهایمان؟ بزرگی برای خود نبینیم که بزرگ نیستیم، هرچه بزرگی است فقط از آن خداست. «واصل بن عطا» میگوید: امام حسن مجتبی علیهالسلام سیمای پیامبران و عظمت پادشاهان را داشت اما وقتی به ایشان گفته میشد در شما بزرگی و عظمت است میفرمودند: نه! چنین نیست. عظمت تنها برای خداست. [تسلیه المجالس: ج2، ص14]
فقط انسانهای ناسپاس که روی حقیقت پرده انداختهاند، برای خود جایگاهی میشناسند. قرآن چه زیبا این افراد را منکوب میفرماید: «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَه خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَه ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَه» [عبس: 22- 17] «مرگ بر انسان که چه ناسپاس است و بر حقیقت پرده افکنده است. از چه چیزی آفریده شده است؟ او را از نطفه (آب بدبو) آفرید و به اندازه کرد. آنگاه راه را بر او هموار کرد. سپس او را میراند و در گور نهاده شد. سپس هرگاه بخواهد او را برمیانگیزد».
این آیات بیان نهایت نادانی انسان متکبر و خودبین است. چنین کسی چقدر نفهم است؟ در اول که هیچ است و هیچ اختیاری ندارد، نطفهای بیمقدار؛ در نهایت هم هیچ است و هیچ از خود ندارد، نه مرگش دست اوست، نه برانگیختنش. در دنیا چه دارد؟ کافی است یک بیماری سراغش بیاید، حقارت خود را میبیند. او مقهور مشیت الهی است. اول هیچ است، الان هم هیچ است، در هنگامه مرگ هیچ است، در گور هیچ است، در برزخ هیچ است، در حشر و نشر هم هیچ است. هیچِ هیچِ هیچ؛ آیا نازیدن و بالیدن دارد؟
معلوم است اگر این حقیقت را درک کنیم، نه عُجب ما را میگیرد، نه تکبر؛ نه استکبار میورزیم و نه گردنکشی میکنیم. و تنها برای خدا و در جهت اهداف الهی گام برمیداریم و هر خیر و خوبی را از جانب خدا میدانیم و خود را هیچکاره میبینیم. به عبادات خود نمینازیم که حقیقت عبادت نشاندادن ذلت و بیچارگی است؛ دیدیم که زینت عبادتکنندگان هرگز به عبادات خود ننازید، بلکه خود را از ذره هم کمتر دید. نه به علم و دانش خود میبالیم که هرچه هست، خدا داده و با اندک بیماری به فراموشی دچار میشویم و نه به حسب و نسب و مقام و منصب خود افتخار میکنیم که مقامی نیست، بلکه خدمتگزاری و نوکری است. پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله میفرمایند: «أَنَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ» [تفسیر فرات الکوفی: 164] «من مهتر فرزندان آدم هستم و بهخود نازیدنی ندارد».
مبادا در مقام مقایسه برآییم و خود را از دیگران بهتر بدانیم و از خود و حال خود خوشمان بیاید. اگر خیری در ما باشد، همه وجودمان شکستگی و کوچکی است؛ نه فخر و نازیدن! و فخر بهخود نشان میدهد به ما خیری نیست، بلکه همه وجودمان مشکل است. توهم بر ما چیره شده و فکر کردهایم برای خدا تحفهای آوردهایم! چه کسی به ما تضمین داده عبادات و کارهای ما مقبول درگاه خداست؟ اصلاً چه کسی گفته کارها و عبادات ما برای خداست؟ چهبسا نفس ماست که میخواهد فرعونی کند و ما را به عبادت و کارهای خوب وامیدارد تا در چشم مردم عزیز باشیم و او بتواند تفرعن کند!
خلاصه! کار دست ما نیست و معلوم هم نیست که عاقب ما بهخیر باشد. پس جایی برای عُجب نیست. خوبان حتی یک لحظه هم به خود ننازیدند و نبالیدند، زیرا هرچه هست، توفیق عبادت، خدمت علمورزی و ... همگی تنها از جانب خداست. و تنها باید به فضل و رحمت خدا پناه برد. و خود را هیچِ هیچِ هیچ دید. شهید دکتر شهریاری میگفت: من بینهایت صفرم! و خدا او را همهچیز داد! کوچکی کرد، بزرگش کرد.
* امام جمعه شمیرانات