ناهید زنی است که به همراه پسر نوجوانش در خانه کوچک اجارهای زندگی میکند. وضع مالی خوبی ندارد در حدی که زن صاحبخانه با وجود رابطه خوبی که با ناهید دارد به دلیل عقب افتادن بیش از حد اجارهخانه به او اجازه ورود نمیدهد. با این حال ناهید تمام تلاشش را میکند پسرش شرایط خوبی داشته باشد و اصرار دارد امیرحسین در مدرسه غیرانتفاعی درس بخواند. ناهید گاهی مخفیانه به دیدار مردی میرود که ظاهرا از وضعیت مالی خوبی برخوردار است. در رفتار این دو میبینیم به هم علاقه دارند، پس همین جا سوال مطرح میشود که چرا ناهید با وجود علاقه به مسعود با ازدواج کردن مخالفت میکند؟ 35 دقیقه طول میکشد تا فیلم به این سوال پاسخ دهد و همین نکته اولین علت ریتم کند فیلم و آغاز عدم همراهی تماشاگر است. ناهید به منظور حفظ فرزندش با عقد موقت به خانه مسعود میرود و این مساله را از همسر سابقش پنهان میکند! به گزارش تسنیم، در فیلم «ناهید» شخصیت اصلی آن یعنی ناهید قرار است نماد زنی باشد که در برابر برخی قوانین حاکم بایستد. با آنکه شوهر سابقش یک معتاد قمارباز است، برای داشتن پسرش باید شرایطی را بپذیرد. نمیتواند شوهر کند چون به محض ازدواج، پسرش را از دست خواهد داد. با این حال او در برابر سیلی برادرش تسلیم میشود و به خانه برادر کوچ میکند. وسایل خانهاش را میفروشد و شبیه زنی اسیر در چاردیواری مردانه میشود. در برابر ضربه چاقوی همسر سابقش شکایتی نمیکند، اگرچه فرزندش را به دست میآورد. فیلم «ناهید» نمایش داستانی عاشقانه است که به سمت موضوع حضانت فرزند کشیده میشود از این رو میتوان فیلم را بیانیهای در تثبیت جایگاه زنانه دانست که این تغییر از ماهیتی مادرانه به دغدغهای متعصبانه جای تامل دارد. فیلم «ناهید» اثری شخصیتمحور است و این کاراکترها هستند که موتور قصه را روشن میکنند از همین نگاه است که فیلم دچار ضربه میشود و داستان از رونق میافتد و باعث میشود مخاطب با آدمهای فیلم احساس نزدیکی نداشته باشد. ضمن اینکه به طور کلی احساس مناسبی از نوع رابطههای موقتی و عشقهایی آنی نمیتوان داشت. ناهید برای دست یافتن به خواستههای کوچکش باید از فرزند خود بگذرد و این مساله رسیدن به عشق تازه را برایش سخت کرده است اما نگاه فیلمساز به سمتی تصنعی از چگونگی حوادث ختم میشود که براحتی نمیتوان سیمایی عاشق را مشاهده کرد، از این رو همیشه انتخاب به سمت عشقی کوتاه کشیده میشود. وقتی به تمام وقایع رخ داده در فیلم مینگریم و آنها را کنار هم میچینیم، این خلأ گریه نکردن ناهید یا حتی ناراحت نشدنش بسیار چشمگیر است. همه چیز به سمت یک پارادوکس پیش میرود. در یک سو همه چیز به نظر طوری چیده شده است که ما ناهید را در قامت زنی مقاوم ببینیم. او یک تنه
- البته گاهی اوقات به کمک همکارش- در برابر تمام این ناملایمات زندگی ایستاده و تنها هدفش حفظ پسرش است. در نهایت مقاومت او در یک پایان نیمهباز منجر به نوعی آزادی میشود. ولی آیا میشود به همین راحتی همه این حرفها را پذیرفت؟ این سوال زمانی حاد میشود که عمده مطالب نگاشته شده درباره «ناهید» آن را اثری فمینیستی معرفی کرده است. البته برخی نقدها از فمینیسم بهعنوان یک کجدهنی بهره بردهاند ولی ملاک این متن همان وجهه علمی کلمه است. آیا «ناهید» اثری فمینیستی است ؟ وقتی از سینمای فمینیستی حرف میزنیم ذهن یک طرفدار تاریخ سینما به سمت آثاری چون «تلما و لوییس»، «ارین براکویچ»، «ساعتها»، «ژان دیلمان»، «فرشتهای روی میز من» و «پیانو» میرود. نقطه مشترک این آثار شخصیتهای زنی است که استقلال خود را میطلبند و در آن به واسطه امری مهم یا یک کنش ویژه- که کلیت اثر بر پایه آن ساخته شده است- زن بودگی خود را بهعنوان یک موضوع برجسته و مهم اثبات میکنند. حال «ناهید» واجد چنین مسالهای است؟ در اینجاست که باید سوی دیگر فیلم را هم دید. ناهید برای داشتن فرزندش با یک تهدید شوهر سابق پا پس میکشد. در زندگی جدیدش توانایی برقراری ارتباط با یک دختر خردسال را ندارد. برای پسری که مطمئن نیست دوستش دارد یا خیر، هر ظلمی را تحمل میکند. حتی در سکانس مربوط به دادگاه برای حضانت فرزندش تلاش نمیکند. اگرچه برای داشتن فرزند زخم چاقو بر دستش را میپذیرد و انفعال برادرش یک جور حقیقت به حساب میآید ولی این انفعال شخصیت ناهید را نیز در برمیگیرد. او نماد یک زن عدالتخواه نیست. او تنها یک شخصیت عصبی است که حتی نمیتواند از پسر خود مراقبت کند. او هیچگاه به ذهنش خطور نمیکند فرزندش را تعقیب کند که او چه میکند. به نظر میرسد او طبق یک تفکر ناتورالیستی پذیرفته است فرزندش نسخهای از پدرش است. ناهید زنی است به هم ریخته که میان فرزند و شوهر تازه مردد است. شاید برای همین است که گریه نمیکند و حتی در بدترین لحظهها میخندد. گاهی اوقات مخاطب احساس میکند ناهید فاقد احساس است. جایی در فیلم احمد به مسعود میگوید ناهید نزدش نمیماند. او ناهید را زنی میبیند که پای زندگی باقی نمیماند. در وهله نخست حرف احمد مغرضانه به نظر میرسد. بیشک زندگی با شخصیتی مثل احمد به هیچ عنوان ساده نیست و پای زندگی با او ماندن بوی حماقت میدهد ولی این مساله درباره مسعود هم صادق است؟ در کنار این سوال به این گفته دوست ناهید توجه کنید که میپرسد «مگر مرد خوب هم پیدا میشود؟» چیزی است شبیه همه مردها سر و ته از یک کرباسند. در فیلم نقض این صحبت دیده میشود ولی نقض حرف احمد چندان دیده نمیشود. ناهید حتی رفتارهای زنانه آنچنانی هم ندارد. وقتی زنانهترین لباس در فیلم بر تنش است– لباس عقدش– خوشحال نیست. پس ناهید کیست؟ ناهید از یکسو در نوعی خلأ قانونی برای حمایت به سر میبرد، از سوی دیگر دلش میخواهد زندگی کند. برای زندگی موانعی دارد ولی به این موانع دلبسته است. او حتی نسبت به شوهر سابقش چندان کینهای به دل ندارد. شاید ناهید زنی ماجراجو باشد که هر فرصتی برایش لذتی دارد. ناهید متلاطم است ولی قرار نیست مثل آن دریا که بر ساحلش میایستد تلاطمش را بیرونی کند. کما اینکه در کل فیلم، دریا مواج و خاکستری است و ناهید به چند فریاد و فحش بسنده میکند. ناهید در ظاهر باثبات است ولی نیست. اگر از ابتدای فیلم در قاب دوربین
مدار بسته پلاژهای مسعود از سمت راست قاب وارد میشود، در انتهای فیلم از سمت چپ قاب وارد میشود. این یعنی تغییر و تغییر نقض ثبات است. او فرصتی پیدا میکند ولی مخاطب مطمئن نخواهد بود آیا ناهید در این موقعیت آرام میگیرد یا نه. فیلم از فرط بیقصه بودن، پر شده از صحنههای اضافی برای رساندن زمانش به 100 دقیقه. مثلا 4 یا 5 بار نمای مشابهی از ساحل و دریا میبینیم که یک بار ناهید در کادر است، یک بار مسعود، بار دیگر همزمان با هم هستند و یک بار هم سگی در کادر حضور دارد. بسیاری از صحنهها مانند کتک خوردن احمد و حضور امیرحسین در قهوهخانه هیچ کارکردی در داستان ندارند. فیلم «ناهید» به دنبال آن است تا همه معضلات ممکن و غیرممکن زنان را در بستهای سینمایی ارائه کند، از این رو بیننده در همه خواستههای فیلمساز و ناباروری موضوعات مطرحشده و عدم پرداخت مناسب همچون کاراکتر ناهید معلق میماند. ما در این فیلم از طرفی شاهد داستان مثلث عشقی میان دو مرد و یک زن هستیم، از طرفی مساله معضلات کار برای زنان، حق حضانت فرزند برای زن، حق انتخاب در مسیر زندگی و پنهانکاری به شکلی رهگذرانه عنوان میشود، از این رو فیلم «ناهید» ملغمهای است از آثار فرهادی، بنیاعتماد، حسنپور و بسیاری از آثار پیشین سینمای ایران و تحفه تازهای به این سینما نمیافزاید. اما وجهه فمینیستی ماجرا وقتی برجسته میشود که فیلمساز سعی دارد در لابهلای عشقی که اصلا نمود بیرونی ندارد به مسائل حقوقی و قضایی زنان در جامعه دامن بزند و این مساله در کنار نگاه ماتمزده کاراکتر اصلی فیلم، داغ دل جشنوارههای خارجی همچون کن را زنده کرده تا آنها در رویهای خارج از رویکردهای فنی، جایزه آینده روشن را به فیلمساز زن ایرانی تقدیم کنند! پایانبندی فیلم اوج درماندگی کاراکترها را با شعاریترین شکل ممکن سرهمبندی میکند تا به سبک فیلمهای بگذار زندگی کنم تلویزیون مخاطب را راضی به بیرون سالن سینما هدایت کند اما به طور حتم کمتر کسی میتواند طی یک سکانس خوش آب و رنگ کنار دریا، آوار مشکلات عنوان شده توسط فیلمساز در این اثر را به باد فراموشی بسپارد. در واقع فیلمساز در اوج ناتوانی تنها میتواند مُسکنی به فیلم تجویز کند و این همان القای سینمایی است که میخواهد همچون بخشنامهای امید را صادر کند!