متیو وان را با فیلم «مردان اکس، کلاس اول» در سال 2011 به خاطر خواهیم آورد اما کارگردان و نویسنده 44 ساله انگلیسی امسال با فیلم «کینگزمن: سرویس مخفی» که از روی یک کمیک بوک دیگر ساخته است، به سوی روایتپردازی از یک نهاد جاسوسی فوقسری رفته است. گروه جاسوسیای که از میان خلافکاران خیابانی عضوگیری میکند و آنها را آموزش داده و سرانجام به تهدیدی جدی علیه تمام جهان مبدل میکند. تصویری از اقدامات پیدا و پنهان سازمانها و نهادهای غربی در سالهای اخیر که در برنامهای مشخص اقدام به فریب و عضوگیری از افراد کرده و با پرورش و بارور کردن آنها و حمایت از گروههای تروریستی در صدد خدشه به امنیت جهانیان برآمده و در نهایت در رویهای وارونه، داد مقابله با تروریسم سر میدهند! از این رو فیلم ساخته شده توسط متیو وان را میتوان تحت عنوان فیلم کمدی - وسترن «غرب وحشی وحشی» در تقابل بین حقیقتی خشونت ورزانه و ادعای مضحکانه صلحطلبانه قرار داد. فیلم «کینگزمن: سرویس مخفی» براساس یک داستان کمیک مصور با نام «سرویس مخفی» که در سال 2012 منتشر شد و خالق آن مارک میلار و دیو گیبنز بودند، ساخته شده است البته این اقتباس سینمایی خیلی وفادار به منبع اصلیاش نیست و تقریبا تمام اجزای آن به جز خط اصلی داستان تغییر کردهاند. در واقع سازندگان برای اینکه این داستان بتواند بازاریابی بهتری در سینما داشته باشد، شخصیتهای کتاب را که نام فامیل «لندن» داشتند بهطور کامل تغییر دادند و در مجموع این داستان را از حالت بریتانیایی خارج کردند! با این نگاه فریبنده سازندگان، فیلم سیاسی و به ظاهر طعنهوار «کینگزمن: سرویس مخفی» به مسیری کمدیوار درآمد. داستان فیلم درباره جوانی به نام گری اگزیآنوین (تارون ادگرتون) است که پدر خودش را بر اثر یک حادثه از دست داده است اما اشرافزادگان را مقصر در مرگ پدرش میداند و از هر فرصتی برای ضربه زدن به آنها استفاده میکند. با این حال زندگی پر دردسر اگزی هنگام آشنایی با هری هارت (کالین فیرث) دستخوش تغییر میشود. هری عضو یک سازمان مخفی خصوصی به نام کینگزمن است که وظیفه برقراری امنیت به سبک و سیاق خودشان را دارند. اگزی متوجه میشود پدرش نیز برخلاف آنچه فکر میکرده نه در جریان یک اتفاق بلکه در حال انجام عملیات جان سپرده و جان بسیاری از ماموران این سازمان از جمله خود هری را نیز نجات داده است. حال هری با آوردن اگزی به داخل سازمان قصد دارد زندگی بهتری را به او تقدیم کند. «کینگزمن: سرویس مخفی» داستان بسیار سادهای دارد که پیش از این بارها در فیلمهای مختلف به طرق گوناگون روایت شده است. داستان فردی ناسازگار که به یک سازمان مهم میآید و در آنجا رشد میکند، پیش از این در آثار مختلفی همچون «مردان سیاهپوش» نیز با شکل و شمایلی متفاوت روایت شده بود اما این بار با فیلمی سیاسی مواجهیم که به جای آمریکاییها که معمولا منجی جهان تصور میشوند، این انگلیسیها هستند که دنیا را نجات خواهند داد و این تصور دروغین را چنان بال و پری تصویری میدهند که به سلطنت متزلزل و پرحاشیه پادشاهی خود اجر و قرب ببخشند، چنانکه در این مسیر فریبنده شاهد آن هستیم که گروهی به نام گارد پادشاهی قرار است دنیا را نجات دهد! فیلم «کینگزمن: سرویس مخفی» از آن دسته فیلمهایی است که هیچ هیجانی برای مخاطب جهت تعقیب سکانسهای مثلا جاسوسی باقی نمیگذارد و تنها به دنبال القای تصوراتی باطل بر صفحه دیدگان بیننده است. فیلم «کینگزمن: سرویس مخفی»، اثری
هرج و مرج طلبانه و دیوانهوار است و مردم در آن مدام در حال کشته شدن هستند. برای نمونه در یکی از سکانسهای فیلم، سر صدها نفر به شکلی ناگهانی منفجر میشود و کارگردان آن را همچون شعری سادیسمی در چند دقیقه نشان میدهد! همچنین در رویهای تمسخرگرایانه در فیلم بارها ارجاعاتی به فیلمهای دیگر میشود. از طرفی خشونت حاد و ارجاعات بسیار به فیلمهای دیگر باعث شده تا فیلم وارد حوزهای شود که از آن به عنوان سینمای پستمدرن یاد میشود، حوزهای که در آن عموما مشخصههای کلاسیک در قالبی مدرن بازآفریده میشوند. در صحنهای از فیلم که کالین فرث اسلحهها را به گری نشان میدهد به او اسلحههای کلاسیک فیلمهای جاسوسی را معرفی میکند، گری به اسلحهای جدید اشاره میکند و کالین فرث میگوید: «تکنولوژی به زور جای خودش رو تو دنیای جاسوسی باز کرده». همچنین لباسها، فضاسازی و تجهیزات فیلم دقیقا در همین راستا طراحی شدهاند. فیلم «کینگزمن: سرویس مخفی» برعکس ظاهر عامهپسندش، به شکلی خاص و با نگاهی سیاسی و هدفمند سعی دارد نگاه غربگرایانه را بر دیده مخاطب گشایش دهد؛ از عملیات ابتدایی در خاورمیانه و جانفشانی یکی از افراد تا صحبتهای داخل کلیسا، ارزشگذاری بر ملکه انگلستان و حتی رفع اتهام مشکلات دنیا از سیاستمداران که در سکانس صحبت با اوباما! جلوه بیشتری پیدا میکند! در حقیقت این فیلم را میتوان یکی از گستردهترین آثار عامهپسند با چاشنی سیاسی دانست که به دلیل لحن فیلم و نحوه چینش و بیان سینمایی سعی بر جذب مخاطب دارد. با این حال، لحن غیرجدی فیلم فراتر از هجو پیش میرود و سکانسهای عجیب و غریبی مانند سکانس کلیسا را رقم میزند که تماشای دوباره این حجم از خشونت برای مخاطب غیرقابل پذیرش است یا در سکانس انفجار کلهها! تضاد بصری و رنگآمیزی شاد با اتفاقی که به واقع در حال رخ دادن است، یکی از غیرمعمولترین سکانسها در آثاری اینچنینی را رقم زده است.