غروب است، هوا گرگ و میش شده و باران میبارد، با شدت گرفتن باران مردم در حوالی حرم مطهر امام خمینی(ره) گامهایشان را به سمت حرم تندتر برمیدارند. به سمت وضوخانه که میروی با مردهایی مواجه میشوی که ظاهرشان متفاوت از زائران عادی حرم است. چند قدم به عقب بر میدارم، قید تجدید وضو را میزنم و به سمت حرم مطهر حرکت میکنم. در آستانه حرم، دختر دانشجویی در همان حال که به احترام حرم چادر سفید به سر میکند به من آهسته میگوید: خانم، دانشجو هستید؟ امشب حرم میمانید؟ میشود من همراهتان باشم؟ سرم را به علامت آری پایین میآورم که ناگهان متوجه جر و بحث خانم انتظامات با یک زن به ظاهر معتاد میشوم. زن التماس میکند که «امشب آخرین شب است و در این باران جایی را ندارم بروم.» و خانم انتظامات با لحن محکمی میگوید «برو، اما تنها همین امشب.» دختر دانشجو که سارا نام دارد میگوید همین یک ساعت پیش از مشهد رسیده و آمده تا کاری دست و پا کند. با عجز از من میخواهد که اگر قصد دارم شب را در حرم بمانم همراهش باشم. وقتی دلیلش را میپرسم میگوید: شبها محیط اینجا خیلی بد است. چه داخل حرم که شب تا صبح از ترس به غارت رفتن وسایلت باید یک چشمت بیدار و یک چشمت خواب باشد، چه محوطه بیرون حرم که از ترس جملات و نگاه مردها جرات نمیکنی تنهایی تا سرویس بهداشتی بروی. اینجا شبها پاتوق مردهای کارتنخواب و معتاد است. به همراه سارا به زیارت میرویم، ساعتی بعد میگوید «خیلی خستهام.» به کنجی اشاره میکند که «آنجا بخوابیم.» همراهش میروم. سارا از ترس دزدیدهشدن کیفش بند آن را چند دور در دستش میپیچد و از فرط خستگی خوابش میبرد و من از بهت آنچه دیده و شنیدهام بیخواب شدهام. نگاهم به زنی پا به سن گذاشته که چهرهاش را جوانانه بزککرده میافتد که کنار چند مرد به ظاهر معتاد نشسته، در حالی که با تردید به دور و برش نگاه میکند مشغول پچپچ کردن با آنهاست. شب از نیمه میگذرد و کمکم به تعداد مردها و زنهایی که برای خواب به حرم میآیند اضافه میشود. مثل اینکه روندی معمولی باشد، به محض دراز کشیدن، قالیچههای 6 متری را به جای پتو دور خودشان میپیچند. دوهشتم فضای اصلی حرم را مردانی با این وصف و یکهشتم آن را زنانی اینچنین، اشغال کردهاند. تک و توک، مسافران و زائران بیخبر از شرایط شبانه حرم هم در بینشان به چشم میخورند. اذان صبح میگویند. جز همان عده انگشتشمار زائران، هیچکدام از این قالیچهپیچها برای خواندن نماز بلند نمیشوند. ساعت 7 صبح برخی خدمه به محل خواب مردها وارد میشوند و با صدای بلند بیدارشان میکنند و قالیچهها را از روی کسانی که خواب سنگینتری دارند میکشند. زنها هم با این هیاهو بیدار میشوند. به سمت ضریح میروم، خداحافظی میکنم، کفشهایم را از کفشداری تحویل میگیرم و به سمت خروج از محوطه حرم راه میافتم. به ناگاه، تنهام به تنه زنی میخورد که از لابهلای قالیچههای حرم بیرون آمده و حالا ظاهر نابهنجارش در روشنایی روز بهتر هویدا شده است! به راستی کدام سازمان و دستگاه اجتماعی مسؤول رسیدگی به برخی نابسامانیهای اجتماعی در اطراف و داخل حرم امام راحل(ره) است؟