امیر استکی: رجوع به گذشته به مثابه چراغ راهی برای آینده از بهترین راههای مواجهه با تاریخ است. روشی که به استفاده از روندهای تاریخی میانجامد. نوعی نگاه تحلیلی به تاریخ و نه فقط جهت اطلاع از چند و چون حوادث تاریخی. از طرف دیگر دال مرکزی در تحلیل سیاست همانا قدرت است و اینکه در یک بررسی دقیق سیاسی حوادث تاریخی نیز باید همواره مسائل مربوط به قدرت سیاسی را در کانون تحلیل قرار داد. از رهگذر فرضهای بیانشده میخواهیم یکی از حوادث بسیار مهم اخیر را بررسی کنیم. انتخابات 88 مسالهای است که بسیار در خور تامل و بررسی است. اینکه از ورای سیلاب حوادث ریز و درشت پیرامون آن چگونه میشود آن را به نوعی دیگر دید.
چندین بار در یادداشتهایی که برای این روزنامه نوشته شد به این واقعیت اشاره کردیم که سیستمهای مبتنی بر انتخابات در نگاهی کلان برای این بهوجود آمدهاند که شرایط پس از پایان رقابت برای بازنده قابلیت ادامه زیست سیاسی را داشته باشد؛ به شکلی که بازنده بتواند پس از پایان رقابت به راحتی به روند پیشین خود بازگردد. شرایطی که در مدلهای قدیمیتر به این راحتی میسر نمیشد. از آنجایی که در یک مسابقه در نهایت یک طرف پیروز میشود این به نفع طرفین است که قواعدی را بپذیرند که در صورت باخت از موجودیت آنها دفاع کند و رقابت را از حالت قمار بر سر همه چیز به یک مسابقه که کمی بعدتر دوباره برگزار میشود تبدیل کند. خلاصه اینکه بازنده در نظامهای مردمسالار این شانس را دارد که در دور بعد و با استراتژی و تاکتیک جدید به میدان مسابقه بیاید. اما اگر این قاعده وجود نداشته باشد چه اتفاقی میافتد؟ پاسخ همان است که به وفور در تاریخ یافت میشود، بازنده محکوم به ترک عرصه برای زمان نامعلوم و بیشتر اوقات همیشگی خواهد شد. در این حالت رقابت بر سر قدرت جنگی خشن است نه رقابتی مسالمتآمیز.
حال آیا انتخابات 88 رقابتی مسالمتآمیز بود؟ آیا قواعد باخت پس از آن رعایت شد؟ پاسخ ساده است: خیر! این بار قواعد برد و باخت را بازنده بر هم زد. اما چرا؟ به این دلیل ساده که به زعم خود میتوانست چنین کند. بازندگان انتخابات 88 آیا فقط پس از باخت دبه کردند یا از ابتدا فقط برنده بودن را ماحصل رقابت میدانستند؟ پاسخ ما این است که از ابتدا تعهدی به قبول قواعد نداشتند و از آنجا که بالاخره هر طغیانی بهانهای میخواهد بهزعم خود پای در یک بازی 2 سر برد گذاشتند. یا انتخابات را میبریم یا نمیبریم و از راه باستانی جنگ به مراد خود میرسیم. اما همانگونه که میدانیم این جنگ همهجانبه به شکست آنها انجامید و همه نکته این است که پس از جنگ و زورآزمایی، این قواعد شکست جنگی است که حاکم خواهد بود نه قواعد باخت مسالمتآمیز در یک مسابقه ادواری. همه مساله همینجاست.
مساله این است که اگر کاکای شما که از قضا بسیار مبادی آداب و ناز نیز هست پای در میدان جنگ گذاشت و دستور جنگی صادر کرد یا میبرد یا میبازد و اگر باخت نمیتواند انتظار داشته باشد که در سیستم پیروز به عنوان یک کنشگر مدعی سهمی داشته باشد و اینکه کاکا و کاکاهای شما بعد از این جولانگاه شکست، به کمترین عوارض دچار شدهاند، بازمیگردد به فتوت طرف مقابل اگرنه اگر کاکاهای شما برنده شده بودند هیچ بعید نبود که سراغ قواعد خونین نیز بروند. کاکاهای بازنده باید شرایط را بپذیرند چون قاعدهای است که خود ترجیح دادند.
کاکاهای الیت و میوههای باغ الیگارشی بهخوبی فهمیده بودند که روندی که مردم از سال 84 آغاز کردند به وضوح حامل این پیام است که دیگر مثل سابق و به راحتی و فقط با مختصری رنگ عوض کردن نمیشود بر خر مراد سوار شد. مردم «نه» بزرگی به شاخههای فسیلشده و میوههای خوشرنگ و بدطعم آن گفته بودند. به راستی پذیرش این نه در قالب مسالمتآمیز یعنی خداحافظ قدرت شیرین سیاسی و مگر به این راحتی میشد نه را پذیرفت. کاکاها که مسلح به سلاح رسانه و پول فراوان و بدنه غنی و مطیع در بروکراسی مملکت بودند، هیچ نمیپذیرفتند چنین لگدی از مردم در معنای واقعی کلمه بخورند. به زعم خود برای رفع این بلا کافی بود یک شاخ و شانه مختصر بکشند و آتشفشانهایی به راه بیندازند؛ یک جنگ مختصر و مفید و دلچسب. به خاطر همین بود که بسیاری از آنها در میانه فتنه 88 در ظاهر ساکت و در خفا به جنب و جوش این بودند که دعوا را تا رسیدن به نتیجه مطلوب کش دهند.
حالا در روزهای پس از درگیری آیا این تزویر و ریا و دروغگویی و ضعف و زبونی نیست که کاکاها رنگ عوض کنند و بخواهند زیر سایه باغی که آتشش زدند بیاسایند؟