امیرعلی جهاندار: نکته اصلی اینجاست که از دریچه چه کسی به مسائل نگاه کنیم؟! از دریچه قدرت یا از نظرگاه ملت؟ آنچه سیاستورزی و رفتارهای یک فرد در ساختار قدرت را تعیین میکند همین است و اینجاست که «رجایی» از دیگران متفاوت میشود! وقتی مسائل را از دریچه قدرت بنگریم دیگر دفن 1700 تن سیبزمینی چندان اهمیتی ندارد حتی اگر آن سیبزمینیها وعده شبانهروزی بسیاری از آن ملتی باشد که به سختی نان شبشان تامین میشود. وقتی از منظر قدرت به مساله نگاه کنیم، جایگاه ریاست سازمان محیطزیست هم بیش از آنکه به فکر چشمان سوزان و گلوی خسخسکننده مردم باشد، به فکر رأیآوری حزب و گروه و دسته خود در انتخابات آتی و بعدی و بعدی آن است!
همه تفاوت در همین نکته است که از چه جایگاهی به مسائل نظر شود! وقتی از منظر قدرت نگاه کنی، آنگاه دیگر «نخریدن خودروی بیکیفیت را حق مردم» نمیدانی و هرکس که برای حق خود اقدام کرده است را «خائن» میخوانی! حاضری برای بازیهای سیاسی خود وزیری را بر مصدر امور بگماری که از قِبَل حضورش به بیتالمال، 50 هزار میلیارد تومان آسیب برسد؛ پولی که با آن میتوانی 15 ماه یارانه نقدی همان ملتی که بیتالمال از آن اوست را بدهی! اگر از منظر ملت به مساله نگاه نکنی، با ابروهای در هم رفته و لسانی غضبآلود در مورد نامه دلسوزانه 4 وزیر که هشدار بحرانی شدن وضعیت اقتصادی کشور را میدهند؛ صحبت میکنی و حاضری دروغ یک ساله خارج شدن از رکود را دوباره تکرار کنی و یک تصویر رسانهای خوب از وضعیت خوب اقتصادی بسازی اما واقعیت اقتصادی جامعه و معیشت نابسامان مردم کوچه و بازار را به هیچ بگیری! اگر از نگاه ملت به مسائل نگاه نکنی، حاضری وام 25 میلیونیای را خارج از بودجه کشور تعریف کنی -که چند
ده هزار میلیون نقدینگی در جامعه ایجاد بکند و به گفته رئیس بانک مرکزی همه سیاستهای پولی و مالی جامعه را بهم بزند- و در یک توزیع ناعادلانه اقتصادی آن را تنها بین 100 هزار نفر از 80 میلیون ایرانی پخش کنی تا با اقتدار بگویی سیاستهای دولت درست است و کسی در موضع منتقدانه نسبت به آن قرار ندارد اما چند میلیون جوان و خانواده آنها را که میشوند همه این 80 میلیون ایرانی، برای دریافت یک وام ناچیز ازدواج با مصائب بسیار دست به گریبان کنی!
اگر نگاهت سیاسی باشد، حاضری بنزین بیکیفیت را وارد کنی تا لابیهای اقتصادی پس پردهها از رانتهای وارداتی نوش جان کنند، اما چوب لای چرخ تولید بنزین سالم بومی با بهانه آلوده بودن بگذاری و خودروی بیکیفیت را به زور پروپاگاندای وام
25 میلیونی به خورد جامعه بدهی که از ترکیب این خودروی بیکیفیت و آن بنزین آلوده، هوای تنفسی را به وضعیت قرمز برسانی اما باز هم خیالت نباشد و حتی یک جلسه برای رسیدگی به این وضعیت قرمز آلودگی هوا تشکیل ندهی!
اگر عینک سیاسی را برداشته بودی و جان انسانها برایت به اندازه صنعت خودروسازی، به اندازه جیب لابیها و رانتهای نفتی و بنزینی، به اندازه ارتباطات سیاسی و حزبی و گروهی ارزش داشت امروز نباید شاهد این مسائل میبودیم اما چه کنیم که هیچگاه نیامدی و پشت عینک مردم ننشستی و از جایگاه مردم به مسائل نگاه نکردی که بفهمی اینها برای مردم دغدغه است، اینها دلنگرانی مردم است، اینها درد این مردم است!
وقتی از منظر قدرت و با عینک سیاسی به مسائل نگاه کنی، همه دلسوزان را «بیسواد» و «بیشناسنامه» میخوانی حتی اگر آن منتقد، «دانشجو»ی این کشور باشد، «استاد دانشگاه» باشد، حتی اگر آن شخص یک مجری تلویزیون باشد که هیچکاری به فضای سیاسی نداشته باشد و شاید حتی به تو رأی داده باشد اما وقتی در صفحه اینستاگرامش مینویسد: «بچههای ما هر روز بدون کوچکترین سرفه ومشکل تنفسی، شاد و سر حال به مدرسه میروند، از بس هوای تهران آلوده نیست، حال همه ما خیلی خیلی خوب است، اما شما باور نکن»، در طبقهبندی همان بیسوادهایی قرار میگیرد که پیام 24 خرداد 92 را درک نکرده و باید به او فهماند که چه بگوید و چه نگوید!
این خوب است که بگویی «همه چی آرومه، ما چقدر خوشبختیم» و با همین جمله دردهای مردم را فراموش کنی اما حقیقت این است که همه چیز آروم نیست و سینه مردم این جامعه خسخس میکند از رفتارهای سیاسیای که با دردهای جامعه میشود، از فشارهایی که بر گردهشان دارد سنگینی میکند و در جلسات سیاسی مسؤولانی که همه دغدغهشان چگونه بردن در انتخابات است، جایی ندارد! هر چند ممکن است نگارنده این مطلب هم برود در طبقهبندیهای مرسوم دولت که یا بیسواد است یا بیشناسنامه یا درک نکرده پیام 24 خرداد یا... اما همه مردم را نمیشود در این دستهبندیها طبقهبندی کرد، چرا که این مردم حق انتخاب و قدرت انتخاب دارند و آنها میتوانند گردونه را دوباره بگردانند؛ اگر به دردهایشان توجهی نشود.