حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی*: دیدیم که محور جامعه اسلامی عدالت است، چنانکه محور انسانیت ما عدالت است. توضیح بیشتر اینکه انسان موجودی است که با 2 قوه اندیشه و انگیزه حرکت میکند. اندیشه ما را به فهمیدن و ادراک میکشاند و انگیزه مبدأ کردار و رفتار ماست بنابراین دانشمندان اخلاق گفتهاند انسان در مجموع 4 قوه دارد: عقل، عمل، شهوت و غضب. اگر حرکات و سکنات انسان که در این 4 قوه تنظیم میشود، تحت حاکمیت قوه عاقله و تحت ضابطه عقل باشد، نوعی اعتدال در انسان پدید میآید که نخست موجب پیدایش 3 فضیلت حکمت، عفت و شجاعت در انسان میشود و در مرحله بالاتر نوعی هماهنگی بین قوای چهارگانه تحت رهبری عقل به وجود میآید؛ این هماهنگی را عدالت نامند که کمال قوای چهارگانه است. پس عدالت کمال همه قوای درونی آدمی است بنابراین فضایل انسانی 4 نوع هستند: حکمت، عفت، شجاعت و عدالت که مبدأ همه آنها عقل است و کمالشان عدل.
جامعه اسلامی نیز همین ویژگی را دارد. جامعهای اسلامی است که دارای حکمت، عفت، شجاعت و عدالت باشد. حکمت به این معنا که قدرت درک حقایق نظری و عملی را داشته باشد بنابراین حکمت قوای محرکه جامعه به سوی سعادت است. علم و فناوری و قدرتهای سخت و نرم تحت ضابطه حکمت است که خود را در جامعه نمایان میکنند. عفت یعنی اینکه شهوات انسانی تحت حاکمیت عقل و قانون الهی قرار گیرد تا انسانها از اسارت هواهای نفسانی رهایی یابند و به آزادی حقیقی برسند. در حقیقت عفت فضیلتی است که آزادی و استقلال جامعه را تضمین میکند. شجاعت فرمانبرداری قوه غضب از عقل و اندیشه است، تا عمل انسانی مبتنی بر بصیرت، حکمت، علم، استقامت و صبر باشد. شجاعت، جامعه را از ترس و انجام کارهای بدون برنامه و آیندهنگری باز میدارد. یعنی در عین حال که همواره آرمانها و اهداف، مدنظر دولتمردان و آحاد جامعه است، گامها به سوی اهداف حسابشده و دقیق و مبتنی بر برنامه است. اما عدالت هماهنگی همه قواست، بهگونهای که همگی تحت ضابطه عقل و شرع درآیند و بین آنها کشمکش نباشد و افراط و تفریط در هیچ امری پیدا نشود و فضیلت مربوط به هر قوه ظاهر شود بنابراین عدالت کمال همه قوای انسانی است و کمال جامعه اسلامی است که موجب میشود جامعه همواره رو به اعتدال و تدبیر داشته باشد؛ اعتدال و تدبیری اسلامی، نه آمریکایی و وارداتی که عین افراط و تفریط است! در این صورت است که جامعه اسلامی بر مبنای ملکههای حکمت، عفت و شجاعت حرکت میکند، زیرا تدبیر امور سهگانه فوق و هماهنگی و آمیختگی آنها را عدالت (عدالت عاقلانه) برعهده دارد بنابراین عدالت حاصل هماهنگی و آمیختگی ملکات سهگانه است. به تعبیر دیگر حکمت، عفت و شجاعت اجزای عدالت هستند، زیرا مقتضای عدالت آن است که قوای شهوت و غضب تحت مهار عقل درآیند و بین عقل به مثابه فرمانده و حاکم، و شهوت و غضب به مثابه فرمانبر، هماهنگی و آمیختگی به وجود آید که به هیچوجه از هم قابل تفکیک نباشند و این در صورتی است که عدالت بر همه ارکان جامعه و همه وجود انسان حاکم باشد؛ چه قوای ادراکی و چه قوای تحریکی.
بنابراین هر فضیلت و کمالی که در آحاد انسانها بروز و ظهور دارد و در جامعه ظاهر میشود، به دلیل آن است که عدالت درونی آنهاست. بله! لازمه عدالت تسلط بر خود و بر جامعه است تا هیچگاه از جاده حق خارج نشود و گرفتار ستم نشود: «الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّهٌ» [نهج البلاغه: 58] عدالت راه وسطی است که بین آن افراط و تفریط است. مثل شجاعت که فضیلت قوه غضبیه است، راه وسط و عادلانهای بین تهور، بیباکی، جُبن و ترس است که رذیله افراطی و تفریطی قوه غضبیه هستند که خروج از جاده عدل است. در حقیقت عدل همان «الطریق الوسطی» است که میان 2 رذیله افراطی و تفریطی است و هیچیک از آن دو نیست. این معنای عام عدل است که همه امور انسانی را دربردارد. وقتی میفرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً» [بقره: 143] به این معناست که جامعه اسلامی جامعهای عادلانه است که در آن هیچ ستمی راه ندارد، اندیشه و علم، اخلاق و ملکات، رفتار و گفتار، صنعت و اقتصاد، سیاست و قضاوت، دولت و ملت همگی بر میزان عدل رفتار میکنند.
به این دلیل است که تحصیل عدالت کار آسانی نیست و با نصیحت حاصل نمیشود، بلکه استقامت در راه و هدف میخواهد: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَه لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً؛ و اگر در راه درست، پایدارى ورزند، قطعاً آب گوارایى بدیشان نوشانیم». [جن: 16] استقامت و پایداری در مسیر و راه عدل که راه ثبات ایمان و اخلاق و عمل دینی است، ملازم با برکات الهی است اما این مهم به آسانی به دست نمیآید. اینگونه است که عدالت محور همه سیاستها و برنامهها و قوانین ما میشود و به مثابه ارزش نخست، همه مفاهیم ارزشی دیگر را تحت پوشش خود قرار میدهد.
* امام جمعه شمیرانات