سیدمحمد کاظمیاونجی: «پل جاسوسان» به کارگرانی استیون اسپیلبرگ فیلمی است که در جشنواره فیلم نیویورک رونمایی شده و از تاریخ 16 اکتبر در ایالات متحده آمریکا روی پرده سینماها رفته است. اثری که با توجه به داستان سیاسی و حضور کارگردانی شناخته شده و موضوعی ملتهب و مورد توجه سران اسکاری، بیشترین شانس را برای کسب عنوان بهترین فیلم جایزه سالانه اسکار داراست.
داستان فیلم از این قرار است که در سال 1957 و در تب و تاب جنگ سرد، شخصی به نام رادولف آبل در آمریکا به اتهام جاسوسی دستگیر میشود. دولت آمریکا که مشتاق است فرآیند کامل این محاکمه را نشان دهد وکیلی به نام جیمز دونوان را برای دفاع از او میگمارد. بعدا که فرانیک گری پاورس خلبان هواپیمای جاسوسی
U2 در شوروی سقوط کرده و گرفتار میشود، دونوان و آبل در آزادی او نقش کلیدی ایفا میکنند. اسپیلبرگ به عنوان فیلمسازی شناخته شده به دنبال آن بوده تا حال و هوای فیلم را متعمدا قدیمی و نوستالژیک نگه دارد تا صحنههایی تمیز و شفاف و رویایی رخ نمایی کند؛ گویی که واقعا از روزهای دهه 50 آمده و حکایت داشته باشد.
در سال 1962، آمریکا خود را برای بازگرداندن گری پاورس یعنی همان خلبان هواپیمای جاسوسی که الان در شوروی در اسارت به سر میبرد مهیا میکند. نقشه آنها از این قرار بود که جاسوس روسی خود را که مجروح هم شده بود با همان حال و هوای کلاسیک جنگ سرد به هنگام سپیدهدم روی پل گلینیگ یا همان پل جاسوسان که برلین غربی و شرقی را به هم وصل میکند تسلیم کرده و تحویل بدهد و در همین حال تک تیراندازانی در هر دو سوی پل انتظار میکشیدند که در صورت هرگونه خطا و خیانت در آخرین لحظات این استرداد، آدم خود را از مهلکه بیرون بکشند.
فیلم اسپیلبرگ حکایت از حاشا کاری و بدعهدی میکند؛ هر دو طرف دائما پیش خود محاسبه میکنند؛ هر روزی که سپری میشود احتمال این میرود که جاسوس روسی آمریکا زیر شکنجههای بازجویی کمر خم کرده و اطلاعات سری را فاش کرده باشد و دست آخر هم به مهرهای سوخته برای آنها تبدیل شود. همچنین آمریکا برای اینکه خشم شوروی را دوچندان کند عملا بهجای استرداد یک به یک، بر مبادله 2 به ازای یک اصرار میورزد؛ قضیه از این قرار است که آمریکا خواستار تحویل گرفتن یک دانشجوی آمریکایی به نام فردریک پریور نیز هست که در برلین شرقی زندانی شده است، معاملهای که نشان میدهد آمریکاییها از این داد و ستد بیشترین بهرهبرداری را کردهاند.
اسپلبرگ اما از گفتن واقعیتهایی در این فیلم به مخاطب دریغ میکند، مثلا از حکایت واقعیت مربوط به چرایی ناکامی پاورس در خودکشی با سوزن زهری جاسازی شده در سکه جعلی در زندان خودداری میکند ولی در عوض ما را در جریان امحای اطلاعات سری جاسازی شده در سکه جعلی آبل به دست خود او قرار میدهد. دونوان از پنجره قطار برلین شاهد رویدادی وحشتناک است و سرانجام موقعیتی عجیب و مشابه این اتفاق در مسیر سفر قطارش به منهتن مشاهده میشود و سکانس تعقیب و گریز در مترو که با نهایت ظرافت و تخصص کارگردانی و بازی شده و فوقالعاده از کار درآمده است. فیلم «پل جاسوسان» از اطمینان و اعتمادبه نفسی جسورانه و البته موجه در قوه و استعداد روایتگری خود برخوردار است.فیلم «پل جاسوسان» از شخصیتها و چهرههای جذابی برخوردار است ولی این کاراکتر استثنایی تام هنکس است که موتور حرکتی فیلم بوده و آن را به جلو میبرد. هنکس به همان سختی و خشکی شخصیت دونوان است که حال و هوای انسانی بیشتری به تازهکاری میدهد که به سختی در منجلاب جاسوسی قدم از قدم بر میدارد. در اینجا و در جریان تعاملی که بین دونوان و آبل میگذرد دونوان نگران سلامتی موکل خود است و آبل نیز نقش سربازی خوب و وفادار را بازی میکند که هیچ اطلاعاتی درباره کار سری خود به سیا نمیدهد. مایکل فلیپس یکی از نقدنویسان شیکاگو تریبیون میگوید: اسپیلبرگ علاقهای به ساخت مستند ندارد. وی عاشق تظاهری و تصنعی بودن جاذبه فیلمهایی است که در کودکی دیده، فیلمهایی که وی در دهههای بعدی در مقام یک فیلمساز حرفهای آمریکایی آنها را مجددا واکاوی کرده است. «پل جاسوسان» نیز برگرفته از پیشینهای تاریخی و همانند هر مستند-درام مبتنی بر واقعیت و نه مقید به واقعیت، شکستی آمیخته با غرور و درستکاری را تکریم میکند. آوستین استوول نقش گری پاورس و مارک رایلنس نقش آبل عینکی و کم حرف و محتاط را بازی میکنند و تام هنکس نیز نقش وکیلی شهری به نام جیمز دونوان را ایفا میکند که تمام قرارها را تقریبا یکتنه تنظیم کرده و با سرسختی و سماجت و البته تازهکاری و بیتجربگیاش، پریور دانشجوی زندانی در شوروی را نیز در آخرین لحظات به صحنه میآورد. دونوان این ریسک را قبول میکند که وکیل مدافع عمومی آبل شود ولی مقامات را نیز اقناع میکند که آمریکا در ازای پرداخت پول و استرداد آبل، خلبان پاورس را نیز پس بگیرد.
تصویربردار دیرینه اسپیلبرگ یعنی جینس کامینسکی که 2 مرتبه هم برنده جایزه اسکار شده در این فیلم از استعارههای جاسوسی استفاده و آن را از صحنههای شلوغ و آشفته دادگاه گرفته تا لحن و آهنگ خشن و رکگویانه برلین شرقی و پل گلینیک یا پل جاسوسان چنان جلوه میدهد که کاری هنری به نظر برسد. به لحاظ نگارشی نیز به نظر میرسد جزئیات خاصی در متن فیلمنامه، به طور خودآگاه یا ناخودآگاه نهادینه شده و آن عبارت است از یک استراتژی زبانی 3 جزئی؛ مثلا طرز تکلم دونوان در گفتن چیزهایی نظیر «من، من، من» یا «خیلی، خیلی، خیلی مهم» و همچنین جایی که آبل این پاسخ دفاعی را به وکیلش 3 مرتبه تکرار میکند: «موثره؟»
هرچه هست فیلم «پل جاسوسان» ساخته اسپیلبرگ یک پایش را در اسطورهسازی هالیوودی محکم کرده و پای دیگرش را در تاریخ آمریکا و ارزشهای آمریکایی استوار کرده است. طراحی و اجرای فیلم توجهات را به خود جلب کرده است البته به شیوه خاص خود. شیوه صحنهبندی اسپیلبرگ در گرفتن تصاویر گذرایی نظیر بیرون ریختن مردم از صحن دادگاه و برخوردن به گروه بزرگی از عکاسان و روزنامهنگاران، بدون آنکه تصاویری کلیشه شوند نیز قابل توجه است. فیلم «پل جاسوسان» به دنبال روایتی سیاسی از واقعهای حقیقی است و میتوان گفت مهمترین فیلم سیاسی سال 2015 است.
منبع: سایتهای تحلیل فیلم گاردین، امپایر، یواسایتودی و شیکاگو تریبون