با خوانشی نشانهشناسانه و مبتنی بر ایدههای زبانی میتوان سراغ اثر آذرنگ رفت و متوجه آن شد که هسته اصلی ملودرام آن بر چه ساز و کاری سوار است. فضای رئال نمایش وی، همزمان محیط داخلی 2 آپارتمان مجزا و البته سوار بر هم - یکی متعلق به اواخر دهه 60 و دیگری حاضر در زمان حال - را بازنمایی میکند که هر کدام روایت و داستانی متفاوت و مربوط به هم دارند. ماجراهایی نوستالژیک از خاطرات تلخ و بهیادماندنی دهه 60 که از دالان ذهن آشفته نویسنده تراویده و به شکلی دراماتیک به صحنه آمده است، ماحصلش میشود نمایشی چون «هتلیها»، نوشته ساناز بیان و کارگردانی حمیدرضا آذرنگ که در تماشاخانه سمندریان مجموعه ایرانشهر هر شب به اجرا درمیآید. آذرنگ که پیش از این نمایشهایی چون
«2 لیتر در 2 لیتر صلح»، «خداحافظی نکردی با نغمه، سورچی»، «روزی روزگاری آبادان» و «خیال روی خطوط موازی» را برگرفته از دغدغههای اجتماعی و انسانی روی صحنه برده است، با نمایش «هتلیها» بار دیگر کارگردانی و بازیگری تئاتر را تجربه میکند. این نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر که اغلب آثار نگارششده توسط خود را به صحنه برده، این بار نمایشنامه «هتلیها» را به نویسندگی ساناز بیان روی صحنه میبرد. «هتلیها» روایتی ایرانی از یک زندگی معاصر است که در راستای موضوعات و دغدغههای نوستالژیک حمیدرضا آذرنگ به اجرا درمیآید. خط داستانی و آنچه فضاهای متفاوت نمایش را به یکدیگر وصل میکند، ایده «بیخانمانی» منتج از شرایط از سر گذرانده دهه 60 است که تا سالهای حاضر به کش آمده است. این بیخانمانی البته در حد استعاره باقی نمیماند و مخاطب با اندکی تأمل درخواهد یافت که ناظر بر چه ساز و کاری است. بیخانمانی در اثر آذرنگ بیش از آنکه بخواهد مبتنی بر شرایطی باشد که افراد در آنجایی برای سکنی گزیدن ندارند، نشانهای است که بر ساز و برگهای ایدئولوژیک دهه 60 دلالت میکند. این ساز و برگها اما به زبان سلیس و بدون وقفه و سکون ادا نمیشوند و تصوری عکس مییابند! نشانههایی که بر وجود آنها دلالت میکنند - در 2 سطح زبانی و اجرایی- ذهن مخاطب را چونان هدایت میکنند که به میانجی حضور آنها غیابشان را درک کند. به عبارت دیگر باید گفت برای باز کردن نشانههای موجود در نمایشنامه ساناز بیان و نمایش حمیدرضا آذرنگ باید دهه 60 را زیسته باشیم؛ در غیر اینصورت، ستیز اصلی نمایشنامه و جدال میان کاراکترها به هیچ عنوان درک نخواهد شد. به لحاظ اجرایی، نمایش آذرنگ طراحی صحنه قابل توجهی دارد. او از تمام امکانات صحنهای برای فضاسازی و بازنمایی تفاوتهای دهه 60 و عصر حاضر استفاده میکند تا به میانجی آنها ایده بیخانمانی را بیان کند. از این رو، فضای داخلی خانه طبقه اول، فضایی به نسبت محقر و ساده - دربردارنده بسیاری از متعلقات دهه شصتی - است که مختصات ذهنی یک خانواده آرمانگرا را نمایندگی میکند. در حالی که خانه طبقه دوم نشاندهنده سبک زندگی دختری تنها، ثروتمند و امروزی است که از قضا خانوادهای ندارد و بنیان تمام امور را خود به دست گرفته است. اما آنچه فضای داخلی این 2 خانه متفاوت را به یکدیگر متصل میکند ایده بیخانمانی و فقدان نوعی امنیت در خانه است. از خلال کدهای موجود در نمایش آذرنگ درمییابیم که مفهوم خانه چیزی بیش از عینیت آن و فضایی است که افراد در آن زندگی میکنند. به عبارت دیگر، استعاره اقامت گزیدن در هتل، بیانگر وضعیتی است که افراد در آن هرکدام به دلیلی از خانه طرد شدهاند؛ در واقع باید گفت ایدئولوژی و گفتمانهای ناظر بر هر دهه چنان خود را بر وضعیت تحمیل میکنند که در انتها چارهای جز ترک خانه باقی نمیگذارند. در خانه ما شاهد عینی وضعیتی هستیم که تحت لوای آن آرمانهای انقلابی جامعه بیطبقه و ایدئولوژیهای چپگرایانه رنگ میبازند و خانواده چارهای ندارد جز آنکه خود را با گفتارهای تحمیلی توسعه و نوسازی منطبق کند. طلاق، متلاشیشدن خانواده، تنهایی و ترس کودکانی که این شرایط مشوش را زیستهاند، نتیجه انضمامی و ملموس شرایطی است که عطف آن خانواده نتوانسته است خود را با ساز و کارهای اقتصادی جدید هماهنگ کند و فروپاشیده است. این دلالت اما ناظر بر سطح بیرونی و آشکار ملودرام آذرنگ است؛ در سطح پنهان و لایههای درونی نمایشنامه ما مخاطب بازنمایی وضعیتی هستیم که در آن هیچچیز جز ترس، اندوه و تشویش برای افراد وجود نداشته است. نمایش آذرنگ نشان میدهد که ایده تنهایی، بیخانمانی و فقدان احساس امنیت بیش از آن است که بخواهد در نوعی ورشکستگی مالی خلاصه شود. به عبارت دیگر، هتلیها بازگوکننده شرایطی است که افراد با تمام ترسها و
تشویشهایشان، اتمیزه شده و به دانههای تسبیحی مشابه شدهاند که هیچ ریسمان واحدی به بند نمیکشدشان. آنها بیش از هر چیز نیاز دارند تا در خانه خود، جایی که هیچ گفتار انقیادآوری آن را محدود نکرده باشد، زندگی کنند.