درددلهای دکتر شریعتی درباره چندپاره کردن امت اسلامی در سخنرانیای که بیش از 40 سال پیش انجام شده است خیلی به حرفهای این روزهای دردمندان جامعه اسلامی نزدیک است. در روزهایی که داعش بعثی پس از به دنیا آمدن از رحم غرب آدمکش به جان امت اسلامی افتاده است، تلاشهای آمریکایی در عراق و سوریه و لبنان و دیگر کشورهای منطقه، استراتژی قطعهقطعه شدن امت اسلامی و نژادسالاری توسط حکمرانان دستنشانده را دوباره در پیش گرفته است. شریعتی در یکی از سخنرانیهایش در رابطه با تشکیل امت اسلامی به این مساله اشارهای عمیق کرده است: «قومیت (ناسیونالیسم، شوینیسم، راسیسم) که مرز یک جامعه نژادی است، همیشه امت را که یک جامعه اعتقادی است قطعهقطعه میکند، چنانکه در جنگ اول جهانی، استعمار غربی با دمیدن روح قومیتگرایی، قدرت جهانی اسلام را از درون متلاشی ساخت و با زنده شدن حس قومپرستی - که در اسلام مرده بود - ناگهان خلافت وسیع اسلامی به چندین قطعه تجزیه شد و آن پیکره عظیم، با تیغ ناسیونالیسم لقمهلقمه شد و هر لقمه راحتالحلقومی که غول استعمار غرب بهراحتی بلعید و کشورهای اسلامیای ساخته شد،
یک - دو میلیونی و بر سر هر کدام خانوادهای، قبیلهای یا دستنشاندهای نشاند، سرگرم کشمکشهای مرزی با همسایگانش!» شریعتی در ادامه از بازگشت و ارتجاع سخن میگوید. عقبگرد به دوران برتری نژادها. وی نمادهایی را برمیشمرد که همگی متعلق به عصر جاهلیتند. دکتر اینها را یک برنامهریزی استکبار معرفی میکند و میآورد: «این بود که در اوایل قرن 20 ناگهان در خلافت اسلامی، نهضتهای پان پدید آمد. «پانعربیسم» و «پانترکیسم» و سپس «پانلیبیانیسم»، «پانایراکیسم»(تکیه بر عراق 5-4 هزار سال پیش، بابل و سومر و آکاد و...) و در مصر «پانکوپتیسم»(وحدت قبطیها در برابر عربهای مصر) و در الجزایر «پانبربریسم»(وحدت بربرها علیه عربها) و همه کوشیدند تا ریشههای تاریخی و فرهنگی خود را به دورههای باستانی پیش از اسلام فرو برند؛ ترکها به عصر بیزانس و روم شرقی، مصر به عصر فراعنه، عراق به دوران حمورابی و تمدن بابل و سومر و حتی عرب نیز با تکیه بر شعر جاهلی و تمدنهای یمن و عاد و ثمود و نیز تفاخر به عصر اموی که پیروزی عربیت بر روح انسانی اسلامی است و ملتهای دیگر بویژه ایرانی نیز در آن سهیم است. نقش لارنس انگلیسی را میدانید؟» (تشیع علوی، تشیع صفوی، ص 113، انتشارات سپیده باوران)
یکی از کسانی که با مستشرقان و بیگانگانی چون لورنس در معارضه بود، «سیدجمالالدین اسدآبادی» بود. وی همه توان خود را برای جلوگیری از تجزیه عثمانی که یک حکومت اهل سنت هم بود، انجام میداد چرا که از سیاستهای استکباری بیگانگان آگاه بود و میدانست پس از تجزیه چه بر سر امت مسلمان خواهد آمد. نزدیک به 100 سال است که کشورهای مسلمان آرامشی پایدار را تجربه نکردهاند. اندیشه وحدت امت اسلامی و مقابله با تجزیه هم پیش از شریعتی و هم پس از وی دنبال شد. اما همیشه این آرای مترقی و اصلاحگرایانه توسط تعداد معدودی از دلسوزان جامعه اسلامی پیگیری میشد. شخصیتهایی چون «سیدجمالالدین اسدآبادی» و «محمد عبده» پیش از «شریعتی» تلاشهای گستردهای را در این زمینه انجام دادند. مهاجرت تبلیغی سیدجمال به «هند»، «آفریقا» و «مصر» و دیگر کشورهای مسلمان که با تاکید بر مشترکات امت اسلام صورت میگرفت تنها بخشی از تلاشهای وی بود. نظریه همگرایی جهان اسلام از سوی سیدجمال بر 2 محور تاکید داشت: اول اینکه 2 طرف از توهین به یکدیگر پرهیز کنند و دوم اینکه برابر منافع غرب از منافع جهان اسلام دفاع کنند. مثلاً در جهان امروز کشورهای اسلامی همه با هم در برابر سلطهطلبی آمریکا و دیگر کشورهای سلطهگر بایستند، نه اینکه از راه دامن زدن به تفرقه و جدایی سبب حضور و تقویت بیگانگان در کشورهای اسلامی شوند. این روزها و درحالی که عدهای از مفتیهای وهابی فتوا به کشتن و ترور مسلمانان چه شیعه و چه اهل سنت میدهند، رویکردهای مترقی و وحدتبخش تنها از سوی معدودی از علمای اسلام دنبال میشود.