آرش رضوانی: در هفتههای اخیر خبر انتشار «زوال کلنل» نام محمود دولتآبادی را بار دیگر بر سر زبانها انداخته است. ماجرا از آنجا آغاز شد که پس از صدور حکم شورای نظارت بر تخلفات ناشران درباره نشر چشمه، گمانهزنیهایی در رسانهها مبنی بر انتشار این رمان صورت گرفت که نتایج جالبی به دنبال داشت.
یکی از روزنامههای اصلاحطلب در گزارشی ضمن ابراز خرسندی نسبت به انتشار این رمان پیشبینی کرده بود که چاپ نخست این رمان در تیراژ 50 هزار نسخه منتشر شود. مدیر نشر چشمه نیز از انتشار این رمان تا پایان سال جاری خبر داده بود. همچنین عنوان شد این اثر به صورت غیر مجاز در چاپخانهای منتشر شده است که بلافاصله توقیف شد. پسلرزه این گمانهزنیها در فضای رسانهای و بازتابهای آن در رسانهها به علی جنتی، وزیر ارشاد هم رسید. وی در پاسخ به خبرنگاران انتشار این کتاب را شایعه رسانهها خواند اما ماجرا به اینجا ختم نشد. پس از این واکنش وزیر ارشاد، معاونت امور فرهنگی دست به کار شد و با ارسال توضیحاتی به رسانهها انتشار کتاب «کلنل» را تکذیب کرد. در ادامه این توضیحات از رسانهها درخواست شده بود اطلاعات درباره انتشار این کتاب را از منابع موثق دریافت کنند. این اولینباری نیست که کتابی پشت درهای وزارت ارشاد میماند و اجازه نشر به آن داده نمیشود و مطمئنا آخرین کتاب هم نخواهد بود. از سوی دیگر در حالی اخبار مربوط به انتشار این کتاب در رسانهها منعکس میشود که این کتاب پیش از این به زبانهای انگلیسی و آلمانی ترجمه شده بود. در معرفی آلمانی این اثر آمده است: موضوع این کتاب، داستان یک خانواده ارتشی در زمان قبل و بعد از انقلاب است. پدر خانواده که در این کتاب به نام «کلنل» معرفی میشود، سرپرست یک خانواده 5 نفری است که به همراه زن خود، فروز، در تهران زندگی میکند. نویسنده سرگذشت این خانواده را عمدتا بعد از انقلاب 1357 دنبال میکند و انقلاب را در ازهمپاشیدگی اعضای این خانواده و نابودی و متلاشی شدن آنان مؤثر روایت میکند. همچنین گفته میشود در این رمان کلنل 5 فرزند دارد که هر یک از آنها در بحبوحه انقلاب ایران، وارد گروههای مختلف سیاسی شدهاند و هر یک نیز بهای سنگینی را بابت فعالیتهای سیاسیشان میپردازند. تمام وقایع داستان در یک شبانهروز میگذرد اما در بازگشت به گذشته مرور و تأملی عمیق را از حوادث تاریخ سده اخیر ایران و تلاش مردم در رسیدن به جامعهای مدرن و پیشرفته منعکس میکند. برخی منتقدان ادبی نیز عنوان میکنند این رمان از روایت زندگی کلنل و خانوادهاش فراتر میرود و به نقد تضادهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جامعه ایران میپردازد. در این رمان «پروانه» دختر 14 ساله کلنل، که به آرمانهای مجاهدین خلق علاقه داشت، در شمع انقلاب میسوزد و در اواخر شب، ماموران در ازای پول، جسد دختر را به پدر تحویل میدهند و از او میخواهند که پیش از نماز بامداد، دخترش را به خاک بسپارد. چند ساعت بعد از آن نیز کلنل قرار است در مراسم خاکسپاری «مسعود» پسر کوچکش که از حامیان نظام نو بوده و در جنگ ایران و عراق کشته شده، شرکت کند و به روان او درود بفرستد و به طور ناخودآگاه فرزندان دیگرش را نفرین کند. «امیر» فرزند ارشد کلنل، تودهای تارک و متروکی است که در زیرزمین خانه پدرش پناه برده تا سرانجام خودش را بکشد. «محمدتقی» برادر کوچکتر او که از اعضای فدائیان خلق بود، در آشوب انقلاب کشته شد و نخست به عنوان شهید تکریم و سپس به عنوان معاند تقبیح شد. این موارد به خوبی نشان میدهد چرا برخی در این میان کاسه داغتر از آش شدهاند و تا این اندازه سنگ انتشار این رمان را به سینه میزنند. دولتآبادی پیش از این نیز تجربه مجوز نگرفتن برخی آثارش را داشته اما این بار این موضوع به گونه دیگری مطرح شده و نمونه بارز آن چگونگی دریافت مجوز برای «کلیدر» بود.
نگاهی به آثار محمود دولتآبادی در نیم قرن
دولتآبادی با انتشار اولین داستانش با عنوان «ته شب» در سال ۱۳۴۱ وارد دنیای نویسندگی شد و به طور جدی به آن پرداخت. او پیش از نویسندگی، شغلهای مختلفی را تجربه کرده است که در آن میان میتوان به سلمانی، کنترلچی سینما، ویراستار، بازیگری تئاتر، سینما و … اشاره کرد. این تجربیات موجب شد تا مشاغل شخصیتهای داستانهای او به خوبی توصیف شوند. دولتآبادی یکی از نویسندگان رئالیست محسوب میشود و بخش عمده آثارش به روستا و روستاییان اختصاص دارد. همچنین او یکی از نویسندگان خودآموخته است که به مانند ماکسیم گورکی و یاشار کمال در دانشگاه زندگی به تحصیل پرداخته و حاصل این تجربیات در آثار وی نمود پیدا کرده است. دولتآبادی تحصیلات آکادمیک چندانی ندارد و با مطالعات خود به این سطح از نویسندگی دست یافته است. اگر چه دولتآبادی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نویسندگی را آغاز کرد اما موافقان و مخالفان معتقدند بهترین آثار وی پس از انقلاب منتشر شد. در میان آثار متعدد وی کتاب 10 جلدی کلیدر جایگاه ویژهای دارد و بسیاری از منتقدان این اثر را بهترین کتاب دولتآبادی میشناسند. دولتآبادی در یکی از مصاحبههای خود ضمن این اعتراف گفته است: بارها گمان میکنم که نیرو، قدرت و دل و دماغم اجازه بدهد که کاری کاملتر از کلیدر بکنم. کلیدر از جهت کمی و کیفی، کاملترین کاری است که من تصور میکردهام که بتوانم. شاید بشود گفت در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است». محمدرضا سرشار در گفتوگوی بلند خود با مجله «فرهنگ عمومی» درباره دولتآبادی و نویسندگی او میگوید: دولتآبادی بدون تردید یکی از قلههای داستاننویسی رئالیستی- ماتریالیستی 5-4 دهه اخیر کشور ما به لحاظ تجارب شخصی و تجارب اجتماعی لااقل از دوره کودکی تا جوانی بوده و حدود 40- 30 سالی است که در این عرصه فعال است و شرایط لازم یک نویسنده را دارد. به لحاظ تسلط بر زبان و ادبیات فارسی هم در سطح خوبی قرار دارد. منتها مشکل ناآشنایی دولتآبادی با جهان اندیشه، در آثارش مشهود است. چون از لحاظ تحصیلات تا حدود دوم دبیرستان درس خوانده و عمده چیزهایی هم که خوانده، مربوط به بلوک شرق بوده است. وی درباره تفکرات و اندیشههای خالق کلیدر میگوید: اگر چیزی از مباحث اندیشه یاد گرفته، عمدتا مشهورات مارکسیسم است که اغلب از طریق حزب توده و عوامل آن در جامعه منتشر میشد. همین مسائل طبقاتی و ابزار تولید و ادوار تاریخی مارکسیستی و... باعث شده آثار دولتآبادی آثار خوشخوانی باشد ولی در مشهورترین کار او که همان کلیدر باشد، درست است که قهرمان اصلی داستان «گلمحمد» معرفی میشود، منتها دومین قهرمان او «ستار پینهدوز» است که در واقع یک تودهای بوده و وظیفهاش این است که در روستاها افکار مارکسیستی را منتشر کند. ته آن وقتی از عملکرد رهبران حزب توده سرخورده میشود، به یک جور شبهعرفان خاص با یک دیدگاه غیرمذهبی روی میآورد و مطلقا مارکسیسم را نقد نمیکند. نویسنده کتاب «آنک آن یتیم نظر کرده» با اشاره به ناآشنا بودن دولتآبادی به فضای روستا و زندگی روستایی میگوید: روستا از خاطر این نویسنده رفته است. دولتآبادی روستایی را توصیف میکند که از کوچههایش حتی یک الاغ هم عبور نمیکند. روی دیوار آن هیچ پرندهای نمینشیند و.... البته این انتقادات صرفا مربوط به نویسندگان و منتقدان داخل کشور نیست بلکه نویسندگانی چون رضا براهنی نقد مفصلی را بر زبان به کار برده شده در رمان «کلیدر» نوشته است. البته دولتآبادی هم نسبت به این موضوع بیتفاوت نبوده و منتقدان را به دو گروه تقسیم کرده و هر دو گروه را با عبارات خاص خود مورد نوازش قرار داده است: «هر دو طرف، چه چپولها چه راستوکها، یا کجفهم هستند یا رذل و البته هر دو طرف از خبث طینت یکسانی برخوردارند».
دیدگاههای سیاسی محمود دولتآبادی و «زندانی شدن بیخودی» در رژیم گذشته
دولتآبادی در روزگار جوانی به گروههای چپ متمایل بوده و حتی پیش از انقلاب سابقه زندانی شدن هم دارد. محمدرضا سرشار درباره فعالیتهای سیاسی دولتآبادی میگوید: دولتآبادی در آن مطالبی هم که در نامه به فرح نوشته، صادق است که میگوید آن چیزی که من نوشتم در جهت تقدیس انقلاب سفید و اصلاحات ارضی است. اینها را درست میگوید. آن زندانی شدن او، یک زندانی شدن بیخودی است. یعنی این فرد در آن زمان درک یا فعالیت سیاسی چندانی ندارد. او هم در زمره خیلی از جوانان محروم آن زمان بود که از طبقات پایین بلند میشدند و با فقر و مشقت زندگی میکردند. بیعدالتی را میدیدند و در جستوجوی یک ایدئولوژی برای مبارزه، اولین ایدئولوژی که به آنها معرفی میشد مارکسیسم بود. البته دولتآبادی پس از انقلاب نیز در گروههای روشنفکری قرار داشت و دارای گرایشهای اصلاحطلبانه است. دولتآبادی از جمله افراد شرکتکننده در کنفرانس برلین بود. در ایام انتخابات 1388 نیز به دفاع از میرحسین موسوی پرداخت و جدال لفظی شدیدی هم با سروش پیدا کرد که به انتشار بیانیههای آتشین و کوبنده منجر شد.
کلیدر روی در گذشته دارد
با توجه به اینکه رمان در سال 1362 تمام شده است، میتوان گفت دولتآبادی چنان سرگرم نوشتن و پرداختن به حجم وسیع رمان خود بوده که فرصت اندیشیدن به فروپاشی پرسر و صدای سوسیالیسم مشرق را نداشته است. این است که باید گفت رمان کلیدر در سطح بسیار کمعمقی از حوادث سیر میکند بیآنکه نظری به ژرفاهای معنا داشته باشد و خواننده وقت خود را با تماشای اسبدوانیها، تیراندازیها، قتل و غارتها و تصویرهای دقیقی از فقر و بدبختی طبقات اعماق جامعه پر میکند، بیآنکه لحظهای به عمق برسد و در ژرفایی از معنا فرو برود و در نهایت با طرح مساله ارباب و رعیت، بهخوبی نشان میدهد روی در گذشته دارد و از خواننده انقلاب کرده، جنگ زده و شتابان دهه 70 که با صدها مشکل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و عاطفی در جدال است، دهها سال عقب مانده و از کمک به او برای رسیدن به فردا عاجز است.