احمد یوسفزاده، خالق داستانی است که همه اتفاقات ادبی سال 1394 را رقم زد؛ از تقریظ مقام معظم رهبری بر اولین اثر مکتوبش تا مخاطبان گستردهای که کتاب «آن بیستوسه نفر» به دنبال داشت. اثری برگرفته از حکایت بزرگمردان کوچکی که با سلاح شجاعت در زنجیر اسارت بعثیها همچنان پایدار ماندند و سربازان شایستهای برای ایران اسلامی شدند. احمد یوسفزاده یکی از همان بچههای سالهای اسارت است که حال با قوه قلم به دنبال جهاد فرهنگی است. این نویسنده خوشاخلاق کرمانی درباره اعدام شیخ باقرالنمر، رهبر شیعیان عربستان به دست رژیم آلسعود اقدام به نگارش یادداشتی ادبی کرده است که در ادامه منعکس میشود.
«خداحافظ ای فرزند صبح
فکر میکردیم ابولهب مرده است و سنگهای داغ حجاز را از سینه یاسر و بلال برگرفتهاند. اما شب سیاه ستم در سرزمین وحی انگار تمامشدنی نیست. دوباره کوچههای مدینه سیاهپوش میشوند به داغ شیعهای از شیعیان علی(ع).
ای فرزند صبح، ای شیخ شهید، راستی چه خوب نام نهادهاند شما را به «نمر». حقا که پلنگ را در زندان شغالان زندگی کردن عار است و تو ای شهید بنی نمر کاخ ظلم شمرزادههای تکفیری را فرو خواهی ریخت، همچنان که خون به ناحق ریخته حکیم طناب شد و بر گردن صدام افتاد و خون پاک امام موسیصدر دشنه شد و در پهلوی قذافی نشست. شک نداریم سلمان شاه وهابی را از دریای خون تو راه فرار نیست. واترک البحر رهوا انهم جند مغرقون. زود باشد که سفره این سیهکاسههای مهمانکش برچیده شود و قبله مسلمانان از دست ارواح زنده جمرات آزاد گردد. اینک که کفتارهای پیر و بد شکل ریاض چنگال در تن خونین آزادگان شیعه و سنی حجاز فرو بردهاند و شعلههای کینه ابوسفیان و هند جگرخوار از دهانهای ناپاکشان تنوره میکشد و تن نازک کودکان یمن را میسوزاند، این خون و این خونها نخواهند خوابید بل بشارتی در راه است که شب ستم دیر نمیپاید و صبح نزدیک است و سیعلمو الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون».