مرتضی اسماعیلدوست: فیلم «سایه روشن» بعد از حضور در سیودومین جشنواره فیلم فجر سال 1392 با تاخیری 2 ساله چند روزی است اکران خود را در گروه سینمایی «هنر و تجربه» آغاز کرده است. این اثر درباره نویسندهای است با نام رامین که دچار فراموشی شده و با کمک زنی پرستار سعی دارد حافظهاش را به دست آورد. این طرح یک خطی پوسته ظاهری روایتی شده که در لایههای زیرینش، میتوان به مفاهیم عمیق فلسفی حصول یافت. حقیقت در «سایه روشن»، حلقه مفقودهای است که در مرز باریکی از توهم آرمانی قرار دارد و همانند دیالوگ زیبایی که از زبان شخصیت اصلی فیلم بیان میشود، معنای حقیقت را میتوان از هر زاویهای به نحوی متفاوت فهم کرد و رهیافت بدان بسته به آن دارد که از کدامین دریچه سعادت نگریسته شود. رامین روشن با نقشآفرینی محمدرضا فروتن، انگار به دنبال بهانهای بوده که ذهنش را خالی از انباشت دقایق شومی کند که برخلاف رویاهای عاشقانهاش ضبط شده است و حادثه فراموشی او را در تصرف دستیابی به ذهنیتی مجدد گسیل میدارد تا همچون کودکی بدون پیشآگاهی، با صفحهای سفید از زیباییهای بصری همراه شده و هر آنچه را در پستوی باورش طی سالها حسرت از یاد رفته دوباره به چنگ آورد. فیلم ساختهشده توسط فرزاد موتمن مبتنی بر موضوعی است که در تاریخ سینما بارها مورد توجه فیلمسازان قرار گرفته و آثار موفقی چون «جزیره شاتر» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و «یادآوری» ساخته کریستوفر نولان بر این مدار شکل یافتهاند. با وجودی که این تریلر روانشناختی در میانه راه دچار سکون در روایتپردازی میشود اما میتوان به نشانههای روشنی از ارجاعات فرامتنی در دل عصاره اصلی پندار آدمی رسید. برای نمونه باید به موتیفهای تصویری از لذت خوردن سیب نزد شخصیتهای سهگانه فیلم اشاره کرد که رامین را به خاطرهای دور از مادرش سوق میدهد و حسرتهای به جا مانده از شیار افسوس را نزد پرسوناژ بازنمایی میکند؛ شمایلی از ذات آرمانگرای آدمی که به دنبال رسیدن به واقعیتی است که خود در آرزوهایش ترسیم کرده در حالی که حقیقت در دورترین نقطه ممکن وجود دارد. فرزاد موتمن پس از ساخت فیلمهای سطحیای چون «جعبه موسیقی»، «پوپک و مش ماشاالله» و «بیداری»، این بار اثری را در مسیری استاندارد از سینما به بار نشانده، با این توضیح که اگر آثار ارزشمندی مانند «شبهای روشن»، «هفت پرده» و «صداها» بیشتر مرهون نگارش خلاقانه سعید عقیقی در فیلمنامهنویسی بوده است، «سایه روشن» شخصیترین فیلم فرزاد موتمن محسوب خواهد شد. طی سالهای دراز میتوان از گذر نگاتیو بر پرده سینما، فیلمهایی را مثال زد که نمایشگر ذهنی گمشده بودهاند، همچون فیلم «مردی بدون گذشته» ساخته آکی کوریسماکی، فیلمساز فنلاندی که تصویرگر ترمیم خاطرات متلاشیشده از گذشته مردی گمگشته توسط زنی ناشناس است اما در فیلم «سایه روشن»، فراموشی تنها یک بخش از پازل معمایی است که هنرمندانه به ترکیبی مهندسی دست یافته و درامی روانکاوانه را خلق کرده است. در این میان حقیقت، قربانی محضی است که از سیطره جنونآمیز شخصیتها به تاراج میرود. چنانکه کشمکش درونی میترا پناهی، همسر دوم رامین با دختر همسر اولش در جهت ایجاد دادههایی متفاوت از واقعیت و سوق دادن ذهن بیمار رامین به سمت خروجی منحصر به علایق خود، برآوردی است از توطئه ربایش خیال(!) به شکلی خودخواهانه که منجر به یادآوری گزینههای متفاوت و درهمتنیدهای نزد شخصیت اصلی فیلم میشود. از سویی لوکیشن ثابت فیلم با شکل هندسی و سقف کوتاه اتاق و پلههایی مارپیچ به القای حس رازآلودی و فضای بسته روابط و درونمایه تعلیق در فیلم کمک کرده و نورپردازی در سایه روشنی مواج، تداعیگر حس درونی شخصیتهاست. همچنین کارکرد وجود تصاویری خارج از قابهای ساخت فیلمساز که از دریچه تلویزیون دیده میشود، برملاکننده تضاد درونی از محدوده قلب تلویزیون به کشمکش بیرونی رخدادها در فیلم «سایه روشن» است. موتمن با مهندسی دقیق اتفاقات و چیدمان صحیح روایتپردازی که بر پایه ذهنی فروپاشیده بنا شده است، مخاطب را به پیچش این داستان معلق میبرد. فیلم با به کارگیری عناصر سینمای جنایی معمایی که از دالان بستری روانشناسی است به پیش رفته و قابهای محصور در دایره لوکیشنی محدود، یادآور نابودی و درهم تنیدگی ذهنیتی مشوش است. در این میان دوربین به شکلی هنرمندانه و بدون عشوهگری، درگیری روانهای مانده در دوراهی انتخاب از فهم حقیقت یا دلسپاری به خوابهایی موهوم را تداعی میکند. تدوین هنرمندانه فیلم در پرتو فیلمنامهای منسجم تا بدانجا پیش میرود که دیگر تمایزی میان واقعیت و خیال به جا نمیماند و آنجا میتوان شعر شاعر را به یاد خواند که: «آیا او بود که در رویا دید پروانهای است؟ یا پروانه بود که به خوابش خود را او دید؟»