اخیرا در سریال «معمای شاه»، بخشی از تاریخ روایت شد که شاید جزو معدود برگهای غرورآفرین ایران در میان سالهای حقارت ایران عزیز در دوره پهلوی بود. برگ زرینی که بازخوانی آن همیشه جالب بوده است. البته آن هم نه به دست یک پهلوی که به دست یک کهنه سیاستمدار قاجار رقم خورد.
«احمد قوامالسلطنه» نخستوزیر وقت ایران در دیدار با استالین در شوروی و در شرایطی که پس از پایان جنگ جهانی، شوروی همچنان نیروهای خود را در ایران نگه داشته بود به مذاکره برای خروج این نیروها و خروج ایران از اشغال نظامی مینشیند.
او موفق میشود از استالین- پیروز جنگ جهانی و یکی از به اصطلاح کدخدایان وقت جهان- در ازای وعده نسیه اختصاص نفت شمال به آنها و نیز تقویت حزب توده در ایران، خروج ارتش سرخ را تضمین کند اما قوامالسلطنه که میداند در صورت خروج ارتش شوروی از ایران- به علت عدم ثبات موازنه بینالملل پس از جنگ بینالملل دوم- بعید است این کشور دوباره در ایران حضور نظامی بیابد، عمل به وعده خود را با استناد به قانون اساسی مشروطه به تصویب مجلس شورای ملی موکول میکند تا به نحوی بتواند زیر این قول بزند!
قوام که خود نگارنده فرمان مشروطیت بوده، میداند حسب قانون در شرایط اشغال کشور امکان برگزاری انتخابات نیست لذا از شوروی میخواهد خیلی زود کشور را ترک کند تا زودتر انتخابات برگزار شود و امتیاز نفت شمال به آنان تصویب شود.
خلاصه آنکه شوروی میرود، لایحه قوام هم در مجلس رای نمیآورد و قوام اینگونه سر استالین کلاه میگذارد!
شرایط آن روز مذاکره قوام با استالین و نحوه امتیاز گرفتن او بسیار شبیه امروز و ماجرای مذاکرات هستهای ماوقع ما بود و البته بسی عبرتآموز؛ هم دولت ما همچون قوام میتوانست مجلس را جدی وارد بازی مذاکرهاش کند و به این بهانه جای فرار برای خود بگذارد (همان کاری که دولت آمریکا کرد و کنگره را وارد بازی کرد) و هم مجلس میتوانست مذاکره انجام شده را جدی گرفته و جلوی زیادهخواهی را بگیرد.
اینها عبرتهایی است که تاریخ مجانی در اختیار ما گذاشته بود؛ عبرتهایی که نگرفتیم.
در دیالوگ جالبی قوام به شاه گفت: «ما سه گل زدیم و یک گل خوردیم!» این جمله با ادبیاتی مشابه مدتی قبل نیز پس از پایان مذاکرات هستهای توسط ریاستجمهوری زده شد آنجا که وی مدعی شد در مذاکرات هستهای 3 گل زدهایم و 2 گل دریافت کردهایم!
حالا اما دولت قبل از موعد و دقیقا مخالف مفاد نامه دستوری رهبر انقلاب و مصوبات مجلس اقدام به اجرای برجام کرد و آمریکاییها هر روز قوانین جدیدی را در نقض صریح برجام مصوب میکنند. اقداماتی که با سکوت دولتمردان ایرانی روبهرو شده و حتی رسانههای زنجیرهای و پرشمار و برخی مشاوران بدنه دولت در جایگاه وکیل مدافع دشمن ظاهر شده و دشمن را بزک میکنند.
انفعال در سیاست خارجی ایران با حالتی از بیاعتنایی و سکوت همراه است؛ سکوتی که بعضا ممکن است هزینههای سنگینی برای نظام جمهوری اسلامی ایران در فضای پسابرجام به دنبال داشته باشد اما حال در فضای پسابرجام بیم آن میرود که عدم موضعگیری سفت و محکم در قبال کارشکنیهای آمریکا اجرای برجام را با خلل جدی مواجه کند و چنانکه باید جمهوری اسلامی ایران نتواند از مواهب توافق حاصل شده با حیلهگری طرف مقابل بهرهمند شود. از وضع قانون جدید روادید در آمریکا، تا برداشت غیرقانونی از پولهای بلوکه شده ایران گرفته و تحریمهای جدید افراد و نهادهای ایرانی و تصویب بودجه جدید برای براندازی نرم و محول کردن آن به دوش جان کری و... هرکدام گلهایی است که این روزها از زوایای مختلف زمین دیپلماسی به ما زده میشود.
وزارت امور خارجه حداقل کاری که میتوانست انجام دهد، سوال علنی از آمریکا و وزیر خارجه این کشور است که چگونه برای ترویج دموکراسی برای حکومت ماقبل حجر آلسعود، بودجهای درنظر گرفته نمیشود و هیچ اشارهای به وضعیت بد حقوق بشری نمیکنند ولی برای ایران با حکومت مترقی مردمسالاری دینی، به دنبال تجویز دموکراسی هستند؟
ایکاش وزارت امور خارجه به جای ترکیب انقلابیگری در رفتار دیپلماسی خود، حداقل ملیگرایی را چاشنی اقدامات به ظاهر حرفهای خود میکرد.