printlogo


کد خبر: 151987تاریخ: 1394/10/26 00:00
ترسوهای بی‌باک

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی*: نکته‌ای ضروری که در عین حال بسیار دقیق است، عرض می‌کنم. ترسویی و بی‌باکی در یک نگاه جزو صفات نسبی هستند، به این معنی که ما برای تشخیص این رذایل در خودمان و در جامعه باید توجه‌مان به ملاک‌ها باشد. اگر هرکاری که کردیم «فی سبیل‌الله» یعنی «در راه خدا» بود، معلوم است که فضیلت است، اگرنه باید در خود و رفتارمان تأمل کنیم. برخی در راه مبارزه با دین خدا پروا ندارند و بی‌باک هستند و همانان برای اقامه دین و در راه خدا ترسو هستند. قرآن آنان را بیماردلان می‌نامند: «‌فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى‏ أَنْ تُصِیبَنا دائِرَهٌ؛ می‌بینی کسانى که در دل‌هایشان بیمارى است، در دوستى‏ با آنان [کافران] شتاب مى‏ورزند. مى‏گویند: مى‏ترسیم به ما حادثه ناگوارى برسد».[مائده: 52] آنان برای اقامه دین ملاحظات مختلفی دارند و چون از دنیای خود می‌ترسند، به دشمن خدا پناه می‌برند و درون آنان تعریف می‌شوند. همین گروه در راه مقابله با اسلام بی‌باک هستند. نمونه این نوع افراد در تاریخ اسلام زیاد هستند. ما در انقلاب اسلامی هم با چنین افرادی برخورد کرده‌ایم، کسانی که گوش و دل‌شان به سوی دشمن است و  پیروی از امام خمینی و خط و راه امام را برنمی‌تابند، زیرا دنیای‌شان را خراب می‌کند، اگرچه همان‌ها زیر نام امام مخفی می‌شوند.
بنابراین ۲ نوع بی‌باکی و ترسویی می‌شناسیم که باید از هم تفکیک شوند: بی‌باکی و ترسویی مطلق که بیشتر روانی است. برخی از حیث روحی و روانی ترسو یا بی‌باک هستند. اینان در همه صحنه‌ها، بی‌باک یا ترسو هستند. ما به این گروه کاری نداریم، معالجه آنان هم نسبتاً آسان است اما برخی نفسانیت‌شان است که آنان را به بی‌باکی و ترسویی می‌کشاند یعنی ظهورات و جلوه‌های نفس و دنیادوستی و خودشیفتگی است که بر آنان منافع و مضراتی را تحمیل می‌کند و آنان در جلب منافع نفسانی و دفع مضرات شیطانی، بی‌باک و ترسویند. به این دلیل می‌بینید که در دفاع از حق ساکت می‌شوند، حتی وارد فتنه می‌شوند و فتنه‌گری می‌کنند، زیرا نفع آنان در این است اما از مقابله با دشمن پرهیز دارند، زیرا می‌ترسند منافع دنیوی‌شان آسیب ببیند.
آنان نسبت به حق باغی هستند و بر بغی خود نیز باقی می‌مانند اما نسبت به دشمن خاضع و ذلیل هستند.
فتنه 88 را از این زاویه ببینیم. گروهی در دام دشمن افتادند و به اسم تقلب در کشور فتنه‌گری کردند، بعد هم فهمیدند اشتباه کردند اما از ترس از دست ‌دادن طرفداران خود یا از بیم از کف‌ رفتن موقعیت سیاسی و اجتماعی خود، هنوز بر اشتباه خود پای می‌فشرند. آنان ترسوهای بی‌باک یا بی‌باکان ترسو هستند. دلیل این رفتار را که بین افراط و تفریط در نوسان است باید در کوچکی و حقارت روح آنان جست‌وجو کرد.
افرادی که دارای حقارت روح هستند و نفس‌ بر آنان حاکم است، همواره به دنبال عزت دروغین هستند. آنان عزت دروغین را جای عزت حقیقی می‌نشاندند و تلاش  دارند آن را با گناه به دست آورند: «وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّهٌ بِالْإِثْم؛ و هنگامی‌ که به آنان گفته می‌شود تقوای خدا پیشه کنید، به دلیل گناهان خود را عزتمند می‌گیرند». [بقره: 206]  یعنی گناهان را منشأ و سبب عزتمندی می‌پندارد. وقتی چنین شد، مومنان را ذلیل می‌دانند: «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَل؛ مى‏گویند: اگر به مدینه برگردیم، قطعاً آن که عزتمندتر است آن زبون‏تر را از آنجا بیرون خواهد کرد». [منافقون: 8] و این منطق همه این‌گونه افراد در طول تاریخ است: «فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ؛ پس سران قومش [قوم نوح] که کافر بودند، گفتند: ما تو را جز بشرى مثل خود نمى‏بینیم و جز جماعتى از فرومایگانِ ما، آن هم نسنجیده، نمى‏بینیم کسى تو را پیروى کرده باشد.». [هود: 27] روشن است که در این منطق حمایت از افراد فرومایه خطرناک است و باید از آن ترسید و در مقابل یاری‌ رساندن به افراد قدرتمند مطابق منطق و عقل است و باید در راه آن بی‌باک بود.
ملاحظه می‌فرمایید که چقدر راه باریک است و سخت. فکرمان به دیگران نرود، بلکه در خود اندیشه کنیم. چقدر ما در دفاع از حق پابرجا و شجاع هستیم؟ و چقدر در مقابل دشمن نترس؟ آنان که از مسیر منحرف شدند، از خیلی از ماها انقلابی‌تر بودند. دنیا و چرب و شیرین آن آرام‌آرام آنان را فریفت و به جایی رساند که مقابل انقلاب قد علم کردند و مورد نفوذ دشمن واقع شدند.  تاریخ را ورق بزنیم؛ خوارج چه کسانی بودند؟ اگر نبود مگر ابن‌‌ملجم کافی بود، در شناخت این جریان. او مردی نادان و بی‌باک بود که در عین حال در برابر  یک زن چنان ذلیل و ترسو شد که شهادت امیرالمومنین علیه‌السلام را تنها راه چاره می‌دانست.
ملاکی که در اول یادداشت بیان شد فراموش نکنیم، در راه خدا هستیم یا در راه نفس؟ راه خداست که شجاعت می‌آورد، نه بی‌باکی و نه ترسویی اما نفسانیت، آدمی را به ورطه بی‌باکی و ترسویی سوق می‌دهد، یعنی به افراط و تفریط می‌کشاند، گاهی چون سگی هار می‌شود که از حمله به حق باکی ندارد و زمانی چنان ترس وجودش را می‌گیرد که هرچه او را تحریک کنند، هیچ تأثیری در او ندارد.
* امام جمعه شمیرانات


Page Generated in 0/0058 sec