محمود نورانی* : در اولین روزهای ژانویه سال 2016 میلادی شاهد اخبار بهتآوری از سراسر جهان بودیم، «رقابتهای انتخاباتی آمریکا»، «توافقات هستهای و برجام»، «جنگهای داخلی سوریه و نیز عراق» و «کشتار شیعیان در آذربایجان» و متعاقب آن «کشتار شیعیان در نیجریه» تمام معادلات سیاسی را در فضای جهانی متاثر کرده است اما نکتهای که بیشتر از همه اتفاقات و رویدادهای خبری افکار عمومی را به خود جلب کرد، شهادت روحانی مبارز و شیعی توسط دولت آلسعود پس از مدتها که محبوس و زیر شکنجه عمال سعودی قرار گرفته بود، است. در پی انتشار این خبر توسط شبکههای رسانهای و سایتهای خبری دنیا طی چند روز گذشته شاهد موج عظیمی از اعتراضات مردمی و تجمعات عمومی در کشورهای اسلامی بویژه در ایران بودهایم که اعتراض خود به اجرای این حکم توسط رژیم آلسعود را نشان دادند. تا جایی که به عقیده بسیاری از تحلیلگران شعله این آتش روابط دیپلماتیک تهران - ریاض را تا سطح بحرانی و متشنج بالا آورده است. اما نکته مهمی که در این رابطه مطرح میشود پیامدهای ژئوپلیتیک اعدام «شیخ نمر» برای دولت عربستان سعودی خواهد بود. بعد از چندین سال که وضعیت سوریه در حال چرخش به سمت ثبات است- که این ثبات البته با محوریت بازیگران منطقهای بویژه محور مقاومت نمایان شده است- و نیز عدم نتیجه از حمله این کشور به یمن تا جایی که به گفته بسیاری از تحلیلگران آمریکایی و غربی، که با استفاده از واژه
Saudi Arabia in the Yemeni bog (عربستان را در باتلاق یمن) گرفتار دیدهاند، این کشور خود را به نوعی شکستخورده سیاستهای منطقهای و فرامنطقهای دریافته است بهطوری که خود را در خطر وارد شدن در فاز انزوای ژئوپلیتیک در حضور بازیگران منطقهای خاورمیانه مشاهده میکند. به همین خاطر برای برونرفت از این واگرایی و انزوا سعی در صدور کدهای ژئوپلیتیک جدیدی است که در سطح جهانی با جذب قدرتهای جهانی و در سطح منطقهای همگرایی با متحدان ایدئولوژیکی همچون «ترکیه» و «امارات» و «قطر» و «اردن» و مناسبات سیاسی جدید، اینبار سهم ویژهای در معادلات منطقهای برای خود دریافت کرده و جایگاه ویژهای در سطوح قدرت منطقهای برای خود باز کند. عربستان سعودی با اعدام شیخ نمر، مجاهد نستوه و عالم مبارز عربی، وارد عرصه جدیدی از معادلات ژئوپلیتیک در منطقه خاورمیانه شده است که بر همین اساس برای دولت سعودی تبعات همگرایانه و واگرایانه جغرافیایی در سطح خاورمیانه خواهد داشت. با این اوصاف پیشبینیها بر این است که عربستان سعودی در مقابل قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای همچون ایران و متحدان ژئوپلیتیکیاش بهصورت بسیار پررنگ دچار چالش ژئوپلیتیکی خواهد شد. در اینباره و برای توضیح بیشتر این مولفه توضیحات زیر برای خواننده خالی از لطف نیست. چالش ژئوپلیتیک عبارت است از وضعیت یک دولت یا کشور بر پایه عوامل ثابت و متغیر ژئوپلیتیکی و متاثر کردن سیاست آن کشور با استفاده از متغیرها و عوامل جغرافیایی، به عبارت دیگر، منفعل کردن سیاست و استراتژی ملی دیگر کشورها با کاربرد عوامل و ارزشهای جغرافیایی یا کاربرد جغرافیا علیه کشورهای رقیب. کشورها و دولتها برای ضربه زدن به رقیب خود یا محدودسازی قدرت مانور و عمل آن از ابزارها و روشهای گوناگونی بهره میبرند. یکی از ابزارها و روشها، کاربرد جغرافیا و ارزشها و عناصر جغرافیایی علیه دیگران است. ارزشها و عوامل جغرافیایی اعم از «متغیر و ثابت»، «طبیعی و انسانی»، «مکانی و فضایی» دارای طیف گستردهای هستند که کاربرد یک یا تعدادی از آنها علیه کشور رقیب یا حریف، میتواند مواضع سیاسی آن را منفعل کرده و سبب تحمیل خواستهها و نیات دیگر بازیگران بر آن کشور شود. در واقع هدف اصلی هر چالش ژئوپلیتیک، ایجاد انفعال در طرف مقابل به منظور تغییر رفتار آن است. چالش ژئوپلیتیک زمانی که در صحنه رقابتهای فراملی پدیدار میشود، میتواند ظرفیتها و مزیتهای جغرافیایی یک کشور را به زیان آن کشور منتهی گرداند. به سخن دیگر آنچه پیش از این برای یک کشور مزیت به شمار میآمد و از رهگذر آن منافع زیادی کسب کرده بود، اینک به مثابه یک اهرم فشار علیه آن کشور به کار گرفته میشود. در این زمینه میتوان به ذخایر ژئوپلیتیک انرژی(نفت و گاز) در کشورهای خاورمیانه که اغلب به اقتصاد تکمحصولی فروش نفت متکی هستند، اشاره کرد. تحریم نفتی این کشورها، چالش ژئوپلیتیک عمیقی در این کشورها پدید میآورد و آنچه پیش از این به عنوان یک منبع درآمد هنگفت در اختیار ساخت و ساز و آبادانی قرار میگرفت، اینک عملاً از ید قدرت آنان خارج میشود. در چنین وضعیتی، به سبب نبود زیرساختهای دیگر برای رشد شتابان اقتصاد چندمحصولی و وابستگی شدید دیگر ساختارها به پول نفت، از پویایی و تحرک سیاسی- اقتصادی کاسته میشود و به عبارتی رساتر، «هم قدرت سخت و هم قدرت نرم یک کشور را در معرض آسیب قرار میدهد». اما مهمتر اینکه چالش ژئوپلیتیک تنها در تحریم روی نمیدهد، بلکه در پیش گرفتن سیاستهای غیرتعاملی و تنشزا در صحنه جهان سیاسی نیز از عوامل موثر در به چالش کشیدن عناصر و ظرفیتهای ژئوپلیتیک یک کشور است که در آن سیاستهای همگرایی منطقهای و فرامنطقهای به فراموشی سپرده میشود. بنابراین آنچه در چالش ژئوپلیتیک از تحریم یک کشور نیز مهمتر است، وجود سیاست خارجی تعارضی و تندروانه و عدم تمایل به همگرایی و تعامل سطوح منطقهای و فرامنطقهای است. بخش ویژهای از کشمکشهای ژئوپلیتیک در سطح کوچکتر و در قالب مناطق انجام میگیرد. در این سطح قدرتهای جهانی نیز میتوانند نقش آخرین باشند اما در قیاس با سطح جهانی، قطعاً در سطح منطقهای قدرتهای منطقهای نقش زیادی خواهند داشت. قالبهای پیش گفته دوستی و دشمنی و پیامدهای آن در سطح منطقهای هم میتواند توسط قدرتهای منطقهای طرح و پیگیری شود. در سطح ملی نیز پویشهای ژئوپلیتیک میتواند دنبال شود. سطح ملی رفتار درونی کشورهای یک منطقه در سیاست داخلی کشور را نشان میدهد.
* فعال دانشجویی و پژوهشگر در حوزه جغرافیای سیاسی