printlogo


کد خبر: 152524تاریخ: 1394/11/4 00:00
گمانه‌زنی‌ها درباره فروش ابهام‌آمیز سهام غول نفتی آرامکو
حراج حجاز
باجی که پسر پادشاه سعودی برای رسیدن به سلطنت به کارتل‌های آمریکایی می‌دهد

گروه بین‌الملل: دیروز پادشاهی بیمار سعودی یک‌ساله شد. 23 ژانویه 2015 بود که «سلمان بن عبدالعزیز» حدود یک هفته پس از تکذیب اولیه خبر مرگ عبدالله، آخرین پادشاه مقتدر عربستان سرانجام با تایید رسمی مرگ برادر ناتنی‌اش به عنوان شاه جدید نطق کرد. سلمان 79 ساله که در همان نخستین سخنرانی، از نگاه گیج و گنگش می‌شد پی به عدم تمرکز و بیماری زوال عقلش برد، در متنی که از رو قرائت کرد از خداوند سبحان چنین چیزهایی طلب کرد: «پیروزی، دوری از باطل، نگه داشتن کشور  در راه راستی که به‌زعم او از زمان تاسیس عربستان سعودی به دست بنیانگذارش عبدالعزیز و فرزندانش در آن حرکت کرده، وحدت و همبستگی امت عربی و اسلامی، وحدت صف و کلمه برای حاکمان سعودی، توفیق دنباله‌روی از اسلام به عنوان دینی که دین صلح، رحمت، میانه‌روی و اعتدال است». او در نهایت گفت: «از خداوند متعال می‌خواهم که من را برای خدمت به ملت عزیزمان و تحقق آرزو‌هایش موفق کند، امنیت و ثبات را برای کشورمان حفظ کند و ما را از هر بدی و بلا حمایت کند که اوست ولی و توانا، و لا حول و لا قوه.. إلا بالله».
اما در این یک سال در پاسخ به درخواست‌های مردی که بنا به افشاگری‌های معتبر «مجتهد»، فعال توئیتری سرشناس حتی پیش از رسیدن به تاج و تخت به تزویر، تفرقه‌افکنی، دزدی، فساد و شراب‌خواری شناخته می‌شد تنها نفرین الهی شامل حال او و اطرافیانش شده است. پروردگار باری‌تعالی اتفاقاتی شوم را مقدر کرد تا  به  تناسب اعمال تاریک سلمان و خاندانش، تکلیف نامسلمانی‌شان بر همگان روشن شود. آنچه در این یک سال چه بر آل‌سعود و چه مسلمانان منطقه گذشته،  درست عکس خواسته‌های سلمان بوده ‌است. حتی شاید این بدترین سال سرزمین حجاز در حافظه تاریخی نسل زنده بشر باشد.
نشان به آن نشان که 10 ماه پس از حملات شبانه‌روزی به یمن توأم با جنایت‌ها، کودک‌کشی‌ها و ویرانی‌های بی‌سابقه، ارتش سعودی هنوز طعم پیروزی را در مقابل مقاومت انصارالله، حوثی‌ها و جنوبی‌ها نچشیده در عین حال جنوب عربستان ناامن شده است. ریاض در عین تفرقه‌افکنی در جهان اسلام و اعلام یک‌جانبه ائتلاف‌های نظامی حتی بدون اجازه از سران کشورها، چرخشی بی‌سابقه نیز به آغوش باطل‌ترین باطل‌ها یعنی اسرائیل و نقشی کماکان پدرانه در قبال تروریست‌های متنوع القاعده و داعش داشته است. به موازات آن، فاجعه حج که بر اثر آن در مسجدالحرام و منا، هزاران زائر بیت‌الله‌الحرام بر اثر اتفاقات مشکوک قربانی شدند، همان راه ظاهرالصلاحی که خادمین(!) سعودی حرمین شریفین در پیش گرفته بودند را در اداره حج به بیراهه برده است. همین‌گونه است در اداره  امور داخلی؛ چنانکه  ثروتمند‌ترین کشور عربی با حیف و میل ناشیانه‌ دلار‌های نفتی  و به تبع تبانی‌اش با ارباب آمریکایی علیه دیگر تولیدکنندگان نفت، دچار بی‌سابقه‌ترین کسری بودجه (حدود 100 میلیارد دلار و معادل 60 درصد بودجه سالانه) شده است. برای اولین بار دولت ریاض بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت و بنزین، قیمت سوخت داخلی را یک‌شبه 40 درصد بالا برد و تعرفه‌های برق و آب و گاز و حتی مالیات نوشابه و اقلام مصرفی را افزایش داد.  گردن زدن‌های گسترده مخالفان بویژه فعالان مدنی که اوج آن در شهادت آیت‌الله نمر باقرالنمر، روحانی مبارز شیعه منعکس شد نیز قول شاه فراموشکار برای همبستگی امت عربی و اسلامی  و همین‌طور تعریفی که از اسلام به عنوان دین رحمت و اعتدال ارائه داد را زیر سوال می‌برد. وقتی اعتبار شاه زیر سوال رفت رویای او نیز برای وحدت صف و کلمه میان آل‌سعود که در معرض حذف از قدرت توسط او و پسرش قرار گرفته‌اند نقش بر آب می‌شود. هنوز شکوه‌های سعود فیصل وزیر خارجه کهنه‌کار سعودی را پیش از مرگ مشکوکش در بهار امسال فراموش نکرده‌ایم که حتی از سر عداوت با عموی به تخت نشسته‌اش، از «امام خامنه‌ای» تمجید کرد. در نتیجه امروز دیگر به سختی می‌توان از موجودیت واحدی تحت عنوان نظام جمعی سعودی نام برد بلکه حاکمیت عربستان از الیگارشی خاندانی به سرعت به دیکتاتوری فردی تبدیل می‌شود که این شکاف بزرگی را در خاندان در تنازع بر سر تصاحب تمام قدرت یا حذف کامل رقیب از راس هرم پدید آورده است.
  عربستان غیرسعودی
همه تحولات منفی و حوادث تلخ یک سال گذشته به دلیل بی‌کفایتی سلمان، خیره‌سری پسرش، کارشکنی ولیعهد یا قدرتمندانی مثل متعب و فتنه مفتی‌های وهابی به وقوع پیوسته‌اند. اما به نظر نمی‌رسد روزگار سیاه سعودی به سر رسیده باشد که برعکس، همه شواهد  حتی در تقارن با پیش‌بینی‌های اندیشکده‌های غربی حاکی از فروپاشی شاکله خاندانی است که طی
8 دهه بر بادیه‌ها و بلاد عربستان تاخته‌اند. در مسیر این فروپاشی محتوم، جنون قدرت شاهزادگان و مقامات ارشد سعودی را به خودفروشی کشانده است. محمد بن سلمان، پسر شاه، نایب ولیعهد و وزیر دفاع 30 ساله که از شدت جاه‌طلبی به «صدامک» معروف شده در رقابتی به هر قیمت ممکن با محمد بن نایف، ولیعهد و وزیر کشور 57 ساله که ائتلافی از اکثریت ناراضی شاهزادگان دانه‌درشت سعودی را پشت سر خود دارد، از هیچ وعده‌ای برای جلب حمایت آمریکا از خود روی‌گردان نیستند. بدتر از آن چوب حراجی است که آنها  به منابع، ثروت‌ها و موقعیت سوق‌الجیشی سرزمین مقدس حجاز می‌زنند. علاوه بر این تاجدار بیمار ریاض و پسرش موسوم به صدامک برای حفظ قدرت تیشه به ریشه خود و آل‌سعود می‌زنند. محمد بن سلمان با  سوار شدن بر ماشین امضای پدر نیمه‌هوشیار خود در حال حذف شاخص‌ترین چهره‌های سیاسی به جا مانده در آل‌سعود است. انتصاب رجالی غیرسعودی در رأس وزارت خارجه و سازمان استخبارات(دستگاه اطلاعاتی) در تاریخ حکومت آل‌سعود بی‌سابقه بوده است. حتی در دوران آغاز حکومت سعودی توسط بن سعود و با کمک انگلیسی‌ها که از دهه 1930 تا دهه 1950 و دوران خلافت پسر ارشدش خالد طول کشید، با اینکه خاندان سعودی و خاندان‌های پیوند‌خورده با آنان هنوز عقب‌مانده‌تر از آن بودند که دستگاه دیوانی مملکت را مستقیما کنترل کنند، اما دست‌کم خود شاه بر همه امور کنترل مطلق داشت. از دهه 1960 همزمان با مدرن‌سازی‌های دوران «فیصل بن سعود» برادران و برادرزاده‌های او همه سمت‌های لشکری و کشوری را  قبضه کردند و آل‌سعود مدیریت را آغاز کرد. بنابر این آنچه از انتصاب یک فرد خارج خانواده مثل عادل الجبیر به سمت حساس وزارت خارجه می‌توان دریافت، حذف ارتباط موثر سایر سعودی‌ها با کانون‌های قدرت و لابی غرب است.
شاهزاده‌های سعودی پشت سرش، او را - که بادیه‌نشینی اهل‌المعجمه است – سوسمار‌خور صدا می‌زنند. جبیر شخصیتی چنان کوچک و گوش به فرمان مافوق  خود - در حال حاضر محمد بن سلمان - دارد که  حتی مفتخر است او را سگ سعودی بنامند. در عین حال هویت فعلی خود را در سمت سفیر ریاض در واشنگتن کسب کرده و هیچ درکی از ارزش‌های بومی عربستان ندارد. در نتیجه هفته گذشته در مقاله‌ای در نیوریورک تایمز که در حقیقت پاسخی بود به مقاله چند روز جلوتر همتای ایرانی‌اش در همان صفحه روزنامه قدیمی نیویورکی، وقتی می‌خواست رژیم سعودی را  از اتهام «حامی تروریست بودن» مبرا کند به شکلی باورنکردنی در هیچ نقطه‌ای به مبانی عقیدتی  هر چند ظاهری ریاض و وهابیون رجعت نکرد و همه انشایش را از روی مبانی مورد ادعای اروپا و آمریکا رج زد. ترجیع‌بند او از اول تا آخر این بود: «ما از نظر آمریکا تروریست نیستیم ولی ایران هست!»
او را مقایسه کنید با سلفش، سعود فیصل که خود و برادرانش را عالم اسلامی و دارای اصالت عربی می‌دانست. در اداره استخبارات هم که پس از سال‌ها تسلط فیصلی‌ها این اواخر به دست بندر بن سلطان و سپس مقرن، ولیعهد سابق افتاده بود، اتفاقی بی‌سابقه رخ داده و یوسف ادریسی که یک غیرسعودی است ریاست دستگاه اطلاعاتی البته کاملا از هم پاشیده عربستان را به دست گرفته است. تغییرات  اخیر در غول نفتی آرامکو نیز به معنای کوتاه کردن دست صدها شاهزاده سعودی از بزرگ‌ترین ثروت موروثی‌شان بوده است. غیرسعودی کردن عربستان از بالا به پایین در حقیقت خوره‌ای است که از درون این نظام طایفه‌محور را نابود می‌کند.
  جنگ داخلی
صدامک  می‌داند شرایط جسمانی و عقلانی سلمان روزبه‌روز تحلیل می‌رود و در صورت ازکارافتادگی یا مرگ شاه فعلی دست این پسر که فعلا جانشین ولیعهد است از قدرت کوتاه و به سرنوشت پسران ارشد فهد و عبدالله دچار شده و باید از سلسله‌مراتب قدرت خداحافظی کند. همین ترس او را واداشته تا به بهانه کنار رفتن امیر سابق قطر، حمد بن خلیفه آل ثانی به نفع پسرش تمیم، این الگو را به خاندان بزرگ سعودی تنها با حدود
25 هزار شاهزاده و دست‌کم 4 شاهزاده مدعی جدی تاج و تخت پیشنهاد کند.
سلمان اخیرا به برادرانش گفته است ثبات عربستان نیازمند تغییر است و او قصد دارد ضمن برکناری محمد بن‌نایف، ولیعهد کنونی، حکومت را مستقیما به پسرش منتقل کند.
اما دور زدن ولیعهدی که خود برگزیده بود به معنای حاد بودن مشکل آلزایمر او است همچنین این کار به معنای نقض همان اصولی است که در ابتدای روی کار آمدن برای حفظ آنها دعا کرده بود. همان سلسله‌مراتب خاندانی که مبنای آن وصیت عبدالعزیز بن سعود، بنیانگذار این حکومت طایفه‌ای  و پدر او و 4 برادر ناتنی در قید حیاتش از جمله مدعیانی مثل احمد، عبدالعزیز و طلال بوده و باعث به قدرت رسیدن سلمان شد. در نظامی قبیله‌ای که مشروعیت شاه و امیران و وزیرانش عرفی بوده و براساس بیعت شاهزادگان سعودی شکل می‌گیرد، وقتی شخصی که در راس هرم نشسته چنین خلف وعده و تابوشکنی می‌کند، تمام اعتبار و مشروعیت سلسله‌مراتب خاندانی را زیر سوال می‌برد. در نتیجه طرف‌های مقابل هم بیکار نمی‌نشینند و سعی  می‌کنند گرویی‌های لازم را از شاه و پسرش برای روز مبادا بگیرند.
محمد بن نایف که دریافته غرب عملگرایانه با کسی که قدرت اصلی را در اختیار دارد یعنی محمد بن سلمان  معامله می‌کند، با تکیه بر ارتباطات سنتی‌اش با مفتی‌های وهابی و تسلطش به دستگاه امنیت داخلی  و بازی با برگه تروریسم، در عین حال سعی دارد آخرین تلاشش را برای اجماع آل‌سعود علیه بچه جاه‌طلب انجام دهد و پنهانی با متعب، پسر شاه مرده، وزیر گارد ملی و شاخص‌ترین چهره نظامی خاندان ائتلاف می‌کند. آنها تلاش دارند پای برادران سلمان را هم به ائتلاف خود باز کنند تا جلوی مشروعیت کودتای پسر شاه یا برکناری قریب‌الوقوع خود را بگیرند.
در مقابل محمد بن سلمان تازه‌وارد که با وجود در اختیار داشتن ارتش به آن اعتماد ندارد و  نفوذ چندانی نیز در میان علمای وهابی و دستگاه‌های امنیتی ندارد، به فکر ایجاد یک نیروی مزدور خارجی با کمک شرکت آمریکایی آکادمی(بلک واتر) و تحت پوشش گارد حفاظت شرکت آرامکو افتاده است. در حقیقت او که ریاست شورای اقتصادی دولت و طبعا وزارت انرژی را همزمان با ریاست هیأت امنای شرکت آرامکو در کنترل خود دارد، از این کارتل بزرگ در ارتباط تنگاتنگ با بزرگ‌ترین کارتل گرداننده آمریکا به عنوان مقر فرماندهی تغییرات کودتاگونه آتی در حجاز استفاده می‌کند.
آرامکو،  کانون ناآرامی  حجاز
در نخستین روزهای سال جدید میلادی وقتی محمد بن‌سلمان به عنوان رئیس هیات امنای آرامکو در مصاحبه با هفته‌نامه اکونومیست
– متعلق به روتشیلدها – اعلام کرد دولت عربستان طی ماه‌های آینده بخشی از سهام شرکت نفتی آرامکو را در بورس‌های بین‌المللی عرضه می‌کند، حتی خود اکونومیست هم که مدعی پیش‌بینی تحولات جهان است با تیتری حاکی از شوک‌زدگی به استقبال این خبر رفت: «فروش قرن!» هدف اولیه محمد بن‌سلمان از فروش سهام آرامکو تامین کسری بودجه 100 میلیارد دلاری سال مالی 2016 است چرا که حاکمان ریاض از اعتراضات عمومی نسبت به سقوط سطح معیشتی وحشت دارند. اما همه چیز به وضعیت حال ختم نمی‌شود و این حراج چشم‌اندازی رو به آینده دارد. قطعا تشکیل نیروی نظامی از مزدوران بلک واتر که به پیشنهاد بن زاید، ولیعهد ابوظبی صورت می‌گیرد، یکی از گام‌های ابتدایی برای کسب قدرت داخلی در مواجهه با گارد ملی وفادار به ولیعهد است.
از بهار گذشته یکی از نخستین تغییرات بزرگ ایجاد‌شده توسط پسر پادشاه برای قبضه قدرت، تحت کنترل درآوردن شرکت آرامکو بود که مترادف با کل شاکله اقتصادی سعودی‌هاست. آرامکو یا شرکت نفتی عربی- آمریکایی سعودی، مدت 4 دهه است که بزرگ‌ترین شرکت تولید‌کننده نفت خام در جهان برشمرده می‌شود. از سال 2010 به این سو تولید آن- جز گاز مایع و مشتقات هیدروکربنی دیگر -  شامل 10 تا 12 میلیون بشکه نفت خام در روز می‌شود که این درآمدی 378 میلیارد دلاری را نصیبش می‌کند یعنی تقریبا 95 درصد درآمد ارزی خزانه ریاض. در عین حال شورای انرژی و منابع طبیعی عربستان که ظاهرا نهاد ناظر آرامکو اما در حقیقت زیر سلطه مدیریت آن است ادعا  می‌کند ذخایر فسیلی این شرکت در محدوده شبه‌جزیره عربی و بحرین و یمن بر 300 هزار میلیون بشکه بالغ می‌شود. با آنکه آرامکو همچنان با کمک پدرخوانده‌هایش در حال کشف منابع جدید است اما درز اطلاعاتی سال 2012 از رایانه‌های این شرکت که توسط حمله سایبری اسرائیلی‌ها صورت گرفت، فاش کرد که بخش عظیمی از مخازن نفتی شرق و شمال شبه‌جزیره نیمه‌خالی بوده و فقط به زور تزریق آب شور از آنها نفت استخراج می‌شود که این دلیل بی‌کیفیت بودن نفت عربستان است.
با این وجود ارزش این غول نفتی توسط  یک شرکت سوییسی وابسته به سعودی‌ها حدود 10 تریلیارد دلار برآورد شده است.
آرامکو در حقیقت هدف اصلی مطامع آمریکا و شرکای غربی‌اش از روز کشف نفت در حجاز(1938) تا امروز بوده است. این شرکت در سال 1941 به عنوان زیرمجموعه‌ای از شرکت نفتی بزرگ استانداردز اویل نیوجرسی متعلق به جان راکفلر تاسیس شد که امروز به هلدینگ اکسون موبیل تغییر نام داده است.
اهمیت آرامکو برای خاندان‌های صهیونیست نفت‌خوار بویژه راکفلرها در  راس هلدینگ‌های گازی - نفتی شورون و اکسون موبیل که  جزو 3 مجموعه ثروتمند نخست جهان هستند، به قدری بود که از همان ابتدا نام آن را به صورت نمادین از تورات انتخاب کردند چرا که لفظ آرام فقط مخفف  Arabian-American  نیست بلکه نامی است در کتب مقدس یهودیان برای عرب‌زبانان باستانی شام و فلسطین و حجاز.
در ابتدا کمتر از 10 درصد درآمد آن به خاندان حاکم عربستان تعلق می‌گرفت اما در جریان جنگ 6 روزه اعراب و اسرائیل(1964) ملک فیصل از اهرم تحریم نفتی غرب برای سهم 50-50  بهره برد و به‌تدریج تا اوایل دهه 1980 این سهام ظاهری به 100 درصد مالکیت کامل رسید حال آنکه منابع کارشناسی غربی همواره معترف بوده‌اند که عملا هیچ اطلاعات درونی از نحوه اداره و تقسیم حقیقی درآمدهای آرامکو  وجود ندارد. در مقابل محققان مستقل بسیاری مرکز مدیریت فنی آرامکو را نه در ظهران، مقر رسمی آن در شرق عربستان، که در شعبه ایروینگ ایالت تگزاس زیر پوشش مقر اصلی هلدینگ اکسون موبیل در همین شهر می‌دانند.
دین هندرسون، محقق برجسته گلوبال ریسرچ در اثرش درباره کارتل‌های صهیونیستی، 30 درصد درآمد آرامکو را در اختیار هلدینگ نفتی- گازی راکفلرها دانسته  که در عین حال سعودی‌ها موظف بوده‌اند به همین اندازه از درآمدهای نفتی‌شان را بنا به نظر خاندان‌های بانکدار یهودی سرمایه‌گذاری کنند. همچنین همواره باید تمام امور فنی، تحقیقاتی و تجاری آرامکو در اختیار اکسون موبیل و زیرمجموعه‌هایش باشد.
به نظر می‌رسد طی 8 دهه استعمار پنهان و آشکار آمریکایی- انگلیسی در شبه‌جزیره عربی، ساختار تاریک و مرموز آرامکو اهرم اصلی اعمال نفوذ آنها در کنترل آل‌سعود بوده است. اهرم  آرامکو در جنگ قدرت داخلی از آن رو برای سلمان و پسرش مهم است که آنها می‌توانند با ارائه سهام آن – حدود 20 درصد – به هلدینگ‌های متعلق به راکفلرها، حمایت سیاسی و نظامی حاکمیت سایه غرب را برای خود بخرند. ضمنا عربستان با این کار جنگ نفتی علیه اوپک و روسیه را به مرحله‌ای خطرناک می‌رساند چرا که کنترل شیر نفت خود را عملا به رقیب آنها یعنی آمریکا می‌سپارد.
اما قطعا اربابان صهیونیست به این مقدار سهام اسمی راضی نخواهند شد و طی پروسه جنگ قدرت سعودی‌ها، محمد بن‌سلمان را برای حراج هر چه بیشتر ثروت‌های فسیلی حجاز و امتیازات اقتصادی گسترده زیر فشار خواهند گذاشت.
استثمار عربستان به اینجا ختم نخواهد شد و این بچه 30 ساله  در سودای پادشاهی باید امتیازات بی‌شمار نظامی و امنیتی را نیز به طرف آمریکایی و شرکای غربی و اسرائیلی‌اش اعطا کند به طوری که اگر صدامک یا هر یک از رقبایش در نهایت تا  تابستان آینده به  پادشاهی رسیدند، در مقایسه با  شاهان نسبتا مقتدر پیش از‌ سلمان از خود هیچ اختیاری نداشته باشند. تحولات اخیر مثل کشتار و تضعیف شیعیان در آفریقا و آسیا، گردن زدن رهبر شیعیان عربستان و  ادامه حمایت از داعش و دیگر گروه‌های تروریستی  حاکی از آن است که محمد بن‌نایف و دیگر چهره‌های شاخص سعودی نیز هر یک در حوزه نفوذ خود در حال معامله‌ای پشت‌پرده  برای فروختن مستقیم خود به غرب خارج از چارچوب نظارت ریاض هستند، مساله‌ای که به تضعیف و چندپارگی حکومت مرکزی عربستان منجر خواهد شد.


Page Generated in 0/0086 sec