مهدی طاهرخانی: 1- حالا نام تیم فوتبال امید در فرهنگ شفاهی ما مترادف است با یک طلسم 40 و اندی ساله که هر 4 سال بر سنش افزوده میشود و گویی هیچ راهکاری برای شکستن آن وجود ندارد. آوردگاههای به مراتب مهمتری هست که ما قادر به حضور در آن هستیم مثل جامجهانی اما چرا باید حضور در المپیک که شاید بعد فوتبالیاش یکبیستم جامجهانی هم نباشد، اینگونه برای ما دستنیافتنی شده است؟ یک جای کار به صورت اساسی میلنگد که اگر غیر از این بود این عدد قطور که چند وقت دیگر به سلامتی نیم قرنش میشود، اینچنین برابر ما خودنمایی نمیکرد و سر کوفتمان نمیزد. چرا یک خط در میان میتوانیم به جامجهانی برویم اما المپیک برای فوتبال ما طلسم شده؟ دلایل آنقدر زیاد و متعدد است که میشود بهراحتی چندین کتاب دربارهاش نوشت و ادله آورد. اما اگر مشکلات را زیر رادیکال بگذاریم و ریشه را بگیریم به یک آبشخور واحد میرسیم؛ مدیریت. در این رده و سن و سال عموما آنچه در رتبه نخست قرار میگیرد برنامهریزی است، چراکه هنوز ستارهها به بلوغ کامل نرسیدهاند و نمیشود روی درخشش و عوض کردن بازی توسط آنها امید بست. به عنوان مثال همین تیم فوتبال ژاپن را در نظر بگیرید. آنها در ژانویه 2016 با 3 گل از سد امید ایران گذشتند اما اگر قرار باشد 6 سال بعد 2 تیم ملی ایران و ژاپن برای صعود به جامجهانی 2022 در همین قطر، در یک گروه با یکدیگر بجنگند آن وقت امکان دارد ما آنها را ببریم و جلوتر به جامجهانی برسیم. همانطور که 2 سال قبل تیم کیروش در خاک کرهجنوبی موفق به انجام این کار شد و از سد کرهای گذشت که 9-8 سال قبلش تیم امید ایران را در تهران حذف کرده بود.
2- موفقیت فوتبال ایران همواره رابطه مستقیمی با درخشش ستارههایش داشته است. ستارهای که شاید اصلا به تیم امید دعوت نشده و لزوما رنگ پیراهن نوجوانان و جوانان را هم ندیده باشد. اما ناگهان یک روز چشمتان را باز میکنید و میبینید یک عدد علی دایی یا شاید هم مهدی طارمی پیدا شده که اصلا معلوم نیست قبلا کجا بوده و چه میکرده است. قرار ملاقات ما اگر 6 سال بعد با ژاپن باشد قطعا دست بازتری را نسبت به ژانویه 2016 خواهیم داشت. اما در ردههای پایین باید خلأ نبود ستاره و عدم تکاملش را با هنر مدیریت پر کرد. با مربی بزرگی که با تجربهاش، خامی بچهها را پوشش میدهد. کار با شعار پیش نمیرود. اینکه یکی مثل محمد مایلیکهن روزی
3 بار مصاحبه کند و بگوید فوتبال ایران پر از سرمایه و استعداد ناب است، کافی نیست. غیبگویی نیست با توجه به ساختار جمعیت و علاقه توده، فوتبال ایران همیشه پر از سرمایه بوده، هست و خواهد بود اما باید آنها را دید، انتخاب کرد و پرورش داد تا به نقطه متعالی برسند. هزینه گزاف برای استخدام کارلوس کیروش را به بودجه ورزش تحمیل میکنیم اما عوض استفاده از این دارایی گرانبها فضای دوقطبی ایرانی – خارجی را به راه میاندازیم و عوض اینکه کل تیم امید زیر نظر سرمربی تیمملی بزرگسالان باشد (همانند آرژانتین و برزیل و...) و آنها با یکدیگر تعامل داشته باشند، بزرگترین دلهره فوتبالمان این میشود که مبادا پس از حضور کیروش در قطر بین او و مایلیکهن درگیری ایجاد شود.
3- هنر مدیریت نداریم و بدتر از آن پزش را میدهیم. چه کسانی وظیفه داشتند تا پل ارتباطی بین تیم امید و بزرگسالان باشند؟ علی کفاشیان یک موضوع را فهمید و درست هم عمل کرد. استخدام نلو وینگادای پرتغالی برای تیم امید که حضور او میتوانست موجب نزدیکی کیروش به تیم امید شود. با این انتخاب به خودی خود و بدون هیچ هزینه اضافه یا منت، چرخدنده کیروش به تیم امید با یک نقاله به نام وینگادا مرتبط میشد. اما ناگهان به بهانه یک ناکامی در یک تورنمنت بیاهمیت نسبت به المپیک، وینگادا برکنار شد. دلیلش چه بود؟ خیلی ساده و شفاف. رئیس فدراسیون فوتبال برای اینکه از مصائب تیم امید خودش را راحت کند یک روز حبیب کاشانی را صدا زد و به صورت کنترات، کار را به او سپرد. اشتباه اول همین بود. نه اینکه مدیریت کاشانی ایراد داشته باشد اما او عادت دارد همیشه از دوستان خاص خودش استفاده کند. اشتباه دوم آنجا بود که حبیب کاشانی تحت القائات دوستان نزدیک، عذر نلو وینگادا را خواست. وینگادا بلیت استفاده رایگان از کیروش بود اما مدیر همهکاره تیم امید اعتقادی به این پرتغالی امتحان پس داده نداشت. از این رو سراغ زلاتکو کرانچار رفت. شاید اگر این انتخاب صورت میگرفت اشتباه دوم جبران میشد اما اشتباه سوم آنجا رخ داد که وزارت ورزش و جوانان کاملا عامدانه و از روی مسائل صد در صد غیرفوتبالی برای مخالفت با کاشانی، با حضور کرانچار مخالفت کرد. مربیای که بدون هیچ مشکلی در پرسپولیس و سپاهان کار کرده بود و اینک بدون هیچ مشکلی در الاهلی قطر مربیگری میکند از فوتبال ما رانده شد تا اشتباه مهلک چهارم رخ دهد. چرا باید محمد خاکپور به عنوان سرمربی تیم امید انتخاب میشد؟ روی کدام تجربه و کارنامه؟ مگر قرار نبود بیتجربگی این بچهها را یک باتجربه پوشش دهد؟ محمد خاکپور همانگونه مربی تیم امید شد که پیش از این حمید استیلی توانسته بود به صندلی داغ پرسپولیس برسد. این متد مدیریت کاشانی است که اتوبوسش را با خودش همه جا میبرد. تیمی که محتاج آرامش بود با آوردن محمد مایلیکهن به عنوان مدیر فنی، خودش را رسما تبدیل به اپوزیسیون کارلوس کیروش کرد. خشت اول را فدراسیون فوتبال روی نزدیکی سرمربی تیم بزرگسالان و امید گذاشته بود اما 4 اشتباه متوالی باعث شد زاویه این دو به عدد 180 برسد.
4- حالا این کارنامه منتقدان کیروش است؛ انجام 4 بازی در قطر و 2 پیروزی مقابل سوریه و چین و تحمل 2 شکست برابر قطر و ژاپن. 6 گل زده و 7 گل خورده. رویای حضور در المپیک همینجا تمام شد با تفاضل گل منفی یک. پرداختن به مسائلی از این دست که چرا باید ستارهای مثل احمد نوراللهی خط بخورد، روزبه چشمی دفاع آخر شود، مهدی ترابی در مهمترین بازی ما مقابل قطر نیمکتنشین باشد و... وقت تلف کردن است. صورت مساله روشن و شفاف است؛ ما نباید به هیچ قیمتی در آن گروه دوم میشدیم چون طرف حسابمان تیمی بود که بر خلاف ما 20 سال است حضور دائمی در المپیک دارد.
فدراسیون فوتبال باید بیتوجه به انتقادات صورتپذیرفته از جبهه مربیان داخلی، همانهایی که دوقطبی ایرانی - خارجی را به راه انداختند، روی نلو وینگادا پافشاری میکرد. تردید نداشته باشید اگر یک مربی امتحان پس داده روی نیمکت ایران بود طوری مهندسی قوا میکرد که بچههایش در دقیقه 90 تخلیه نشوند. آنگونه که بازیکنان ایران مقابل ژاپن دویدند و انصافا در طول 90 دقیقه موقعیتهای به مراتب بهتری را نسبت به رقیب داشتند حتی در صورت پیروزی با بدنی خسته و خالی باید به مصاف رقیب جدید میرفتند. 5- منصف باشیم؛ حبیب کاشانی هر کاری را که در حیطه وظایفش بود بهخوبی انجام داد؛ از حل مشکل خروجی تیمی که بازیکنانش اکثرا کارت پایان خدمت ندارند تا برگزاری چندین اردوی خوب برونمرزی. اما پس از عدم احراز صلاحیت کرانچار از سوی وزارت ورزش، خام حرف منتقدان کیروش شد. بازی را به زمین رفاقت کشاند و محمد خاکپور را انتخاب کرد. خاکپور هم که به همراه نادر فریادشیران تنها بدرقهکنندگان مایلی به زندان اوین بودند، رفاقتش را در حق استاد تمام و او را مدیر تیم امید کرد. غافل از اینکه خود مایلی یک دهه قبل در آزمون امیدها مردود شده بود. اما وقتی بازی را به زمین رفاقت بکشانید دیگر این چیزها اهمیتی ندارد. اینجاست که کیروش میشود دشمن. المپیک حسرت. انتقاد ما تکرار. برکناری عادت شما. این سیکل بسته همچنان ادامه دارد. خوبی این همه شکست و ناکامی در این رده این است که پوستمان قطور شده و از فردا همه، همه چیز را فراموش میکنند. حبیب کاشانی بازمیگردد به شورای شهر. خاکپور بدون دغدغه و بیواهمه از ابطال ویزای آمریکا به خانه و کاشانه. مایلیکهن هم پشت تیربار انتقاد و تمسخر کیروش. احتمالا اولین جملهاش هم این است؛ خدا را شکر بین 4 تیم چهارم نشدیم. اینچنین روزشمارها از امروز برای محاسبه تعداد مرخصیهای کیروش به راه میفتد. باید حواسها را پرت کرد و چه چیزی بهتر از این؟