printlogo


کد خبر: 152620تاریخ: 1394/11/6 00:00
چرا نباید فراموش شود؟
هزار سنگر آمل و هزاران سنگر دل

هادی قائم‌مقامی: بیش از 100 نفر از اعضا و کادرهای اتحادیه کمونیست‌های ایران تحت عنوان«سربداران جنگل» شبانه وارد آمل می‌شوند تا این شهر را با استفاده از اصل غافلگیری و با لباس‌های نظامی تحت عنوان طرح عملیات «اسب تروا» تسخیر کنند. مهاجمان گمان می‌کنند، مردم آمل با شنیدن صدای شلیک تیر و درگیری به آنها خواهند پیوست و در ادامه، سایر شهرها نیز قیام خواهند کرد و یک قیام سراسری شکل خواهد گرفت و کشور و انقلاب از خطر انحراف به دامان امپریالیسم نجات خواهد یافت!
***
در سال‌های ابتدایی انقلاب، بحران گروهک‌های مختلف، از توده، فدائیان خلق، خلق عرب، حزب خلق مسلمان، کومله، دموکرات و اتحادیه کمونیست‌ها در شهرها و مناطق مختلف زمینه‌های آشوب و اغتشاش را مهیا و نیز خسارت‌های فراوانی را به کشور وارد می‌کند. به نحوی که تا سال‌ها فضای امنیتی موجود در برخی مناطق باقی است و آرامش از مردم سلب می‌شود.
از گنبد تا پاوه، از کردستان و آذربایجان تا سیستان و خوزستان، طعم تلخ فضای آشوب و اغتشاش را در دوران ابتدایی انقلاب چشیده‌اند.
پس از عزل بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری و نیز ترور شخصیت‌های اصلی انقلاب در 7 تیر و 8 شهریور سال 60 و نیز پس از پایان حملات مسلحانه منافقین (مجاهدین خلق) که به شکل فجیعی و شنیع‌تر از رفتارهای گروهک داعش در خیابان‌های تهران با تیغ موکت‌بری به مردم حمله‌ور می‌شده و آنان را سلاخی می‌کردند، در زمستان سال 60 اوضاع کمی متفاوت‌تر است. اتحادیه کمونیست‌های ایران این بار تصمیم گرفته است تا نقشه دشمنان مردم ایران را از طریق شمال کشور عملی کند. در جریان‌هایی که بر ضد امام و یاران ایشان شکل گرفت بویژه تشکیل حزب جمهوری اسلامی ایران، این اتحادیه در کنار نیروهای مخالف نظام همچون سازمان مجاهدین خلق ایران، فدائیان خلق، کومله، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر و... که رئیس جمهور، بنی‌صدر، در رأس آن قرار داشت حمایت کرده و تشکیل حزب جمهوری اسلامی را کودتایی در کشور و امام و یاران ایشان را جبهه ارتجاع نامید. یکی از اعضای این اتحادیه درباره این تغییر موضع چنین می‌گوید: «این تغییر مواضع برای اعضا هم جای سوال بود اما پاسخ این بود که این سوال‌ها بهانه است و نباید روحیه‌تان ضعیف شود و اساسا این سوال‌ها را کسانی مطرح می کنند که بریده‌اند».
پس از علنی شدن مشی مسلحانه‌ ضدانقلاب، منافقین، اتحادیه‌ کمونیست‌ها و... آنها برنامه‌ها و طراحی مبارزاتی خود را در خانه‌های تیمی و مخفیانه انجام می‌دادند و به‌اصطلاح از روی زمین به زیر زمین رفتند. پس از حادثه‌ 30 تیر و فرار بنی‌صدر و افزایش ترورها، طرحی به‌نام مالک و مستأجر اجرا شد که در پی آن، هر مالکی موظف بود که هویت مستأجر خود را با ارائه‌ شناسنامه نشان دهد. اجرای این طرح باعث لو رفتن و شناسایی آنها شد. از طرفی هم پس از خروج رجوی و بنی‌صدر از کشور، هنوز خط خروج برای آنها آماده نبود بنابراین بهترین مکان برای آنها جنگل‌های شمال کشور بود.  
دلیل دیگر، تشکیل جبهه‌ سوم بر ضد جمهوری اسلامی بود. ناصر میرریاحی، از رهبران اتحادیه کمونیست‌ها مبدع این تز بود. او معتقد بود که عراق در جنگ تحمیلی، بخش عمده‌ای از امکانات و نیروی نظامی ایران را در جبهه‌ اول به خود مشغول کرده است و مبارزات کردها در کردستان، جبهه‌ دوم علیه نظام اسلامی است. بنابراین با ایجاد جبهه‌ سوم، «اتحادیه کمونیست‌ها» می‌تواند در یک جنگ بدون مقاومت، نظام نوپای سیاسی را به ورطه‌ سقوط بکشاند. به همین خاطر رهبران شورشگر اتحادیه‌ کمونیست‌ها، جنگل‌های منطقه‌ عمومی جنوب غربی شهر آمل را انتخاب کرده و به جولان در آن پرداختند.  در این میان یک سوال اساسی وجود دارد؛ چرا آمل و جنگل‌های اطراف آن برای تحرکات «اتحادیه کمونیست‌ها» انتخاب می‌شود. سردار شعبانی، فرمانده وقت سپاه آمل در این باره به 6 دلیل عمده اشاره می‌کند:
اول آنکه آمل برای فعالیت آنها دارای عمق استراتژیک بود و به دلیل اینکه از کوه‌های جنگلی تا لب دریا فاصله و عمق قابل توجهی داشت، برای جنگ و گریز خوب بود.  شاخص مهم دیگر این بود که باید منطقه‌ انتخابی به مرز نزدیک باشد.  نکته‌ دیگر قرمز بودن مناطق مشابه آمل بود یعنی در مناطق مشابه نظیر سیاهکل و لاهیجان، قبلاً سابقه‌ درگیری وجود داشته و در آنجا پاسگاه دایر کرده بودند.
دلیل چهارم، وجود جاده‌ هراز بود. یکی از عناصر این اتحادیه به‌نام بهمن شیردل می‌گفت دلیل انتخاب آمل، وجود جاده‌ هراز بود. می‌گفت که اگر ما می‌توانستیم نیم‌ساعت جاده را ببندیم و اعلامیه پخش کنیم، چون‌که رادیو این اینگونه مسائل را پخش می‌کرد، همه‌ ایران را متوجه خود می‌کردیم. ضمن اینکه جاده‌ هراز، جاده‌ استراتژیکی است که شمال را به مرکز، و مرکز را به مشهد متصل می‌کرد.
پنجمین ویژگی آمل این بود که آنها تمایل داشتند که مکان استقرار، قابلیت تقسیم شدن را از مرکز داشته باشد و آمل به دلیل وجود سلسله‌کوه‌های البرز، دارای این ویژگی بود.
در نهایت یکی از مهم‌ترین دلایل آنها برای انتخاب آمل این بود که آنها تصور می‌کردند در این شهر زمینه‌های مردمی برای همراهی با آنها وجود دارد که البته بزرگ‌ترین اشتباه‌شان نیز همین مساله بود. ضمن اینکه جنگل هم آب داشت و هم بعضی از درخت‌ها میوه‌های خوردنی داشتند. جنگل محل استتار و اختفای مناسبی بود که آنها در آن محدودیتی نداشتند.
رحام ضرغامی، یکی از اعضای اتحادیه کمونیست‌ها در اعترافات خود پس از اذعان به این نکته که «رهبران این گروهک با جوسازی‌هایشان در میان اعضا این طور وانمود کرده بودند که مردم آمل منتظر پیوستن به آنها هستند و تمام تدارکات و امکانات ما از سوی اقشار مختلف مردم شهر تامین می‌شود»، می‌گوید: بر این اساس ما فکر می‌کردیم طبقه کارگر و دهقان و گروهی از قشر بازار شهر آمل همه با ما هستند و پس از ورود به آمل ما را یاری خواهند کرد، آنها می‌گفتند اگر کسی با تشکیلات همکاری نکند، بزرگ‌ترین خیانت را به انقلاب و مردم کرده است. ما تزهای مختلف از جمله ایجاد شایعه و ترور شخصیت‌های بزرگ مملکتی و توطئه‌های گوناگون برای سرنگونی جمهوری اسلامی را به کار بردیم ولی همه آنها شکست خورد و امروز در محضر دادگاه حداقل خدمتی که می‌توانم بکنم این است که با شجاعت اعتراف کنم که ما برحق نبودیم و به مردم خودمان خیانت کردیم».
کمونیست‌ها اشتباه کرده بودند. آمل در 6بهمن سال 60، مقابل حمله مسلحانه آنها  می‌ایستد و با «هزار سنگر» به دفاع از انقلاب می‌پردازد.
فرمانده وقت بسیج آمل هم دراین باره می‌گوید: کمونیست‌ها در تهران به این جمع‌بندی رسیدند که چنین زمینه‌ای فراهم نیست و مردم تهران آمادگی ندارند. خود اینها هم در تهران دچار مشکلاتی بودند، از جمله مشکلاتشان این بود که اینها باید در خانه‌های تیمی فعالیت می‌کردند اما عملا بعد از 30 خرداد رسما نمی‌توانستند فعالیت داشته باشند و باید مخفیانه فعالیت می‌کردند. اینها دیدند که با این وضعیت نمی‌شود کار انجام داد از آن طرف هم باید حتما چنین کاری را انجام داد؛ حتما می‌گفتند چون کودتا شده دیگر زمانی نیست که ساکت بنشینیم، موقعیت بسیار مناسبی است چون نیروهای نظامی و پاسدارها در جنگ با عراق مشغولند و عده‌ای هم در کردستان با کومله و دموکرات‌ها می‌جنگند. اگر ما یک جبهه دیگر و سومی ایجاد کنیم دیگر پاسدارها و نظام در جبهه سوم آمادگی ندارند چون در 2 جبهه می‌جنگند و اگر جبهه سوم را ایجاد کنیم مردم هم با ما هستند و به‌راحتی می‌توانیم با نظام مقابله کنیم.
ساعت 23:45 شب پنجم بهمن 1360 آخرین ساعات روز دوشنبه «گروه اتحادیه کمونیست‌ها» با شلیک یک موشک آرپی‌‌جی هفت و صدای رگبار و تیراندازی به شهر حمله می‌کنند و در میان سازماندهی‌های خود در حمله به شهر یک اکیپ را مأمور می‌کنند تا با مردم آمل صحبت کنند و آنها را در قیام دخالت دهند. 5 تیم 20 نفره مأمور حمله به آمل و تصرف آن شدند. «اتحادیه‌ کمونیست‌های ایران» از لحاظ فکری، وامدار تفکر مائوئیستی بودند. مشی این گروه قبل از انقلاب، صرفا‍ً مشی سیاسی و فرهنگی بود که فعالیت‌های‌شان نیز بر این مبنا تعریف می‌شد اما پس از انقلاب و بویژه پس از عزل بنی‌صدر، سران این اتحادیه در اهداف و روش‌های خود تغییر ساختاری دادند و مشی مبارزات مخفی و مسلحانه را در پیش گرفتند. شاخصه‌ مبارزاتی این اتحادیه - که در ابتدا متشکل از 53 نفر بود- مبارزات فیدل کاسترو و چه‌گوارا در آمریکای لاتین بود. اما برای همراه کردن مردم، روش مائو در چین را برگزیده بودند. همراه کردن مردم طبق طرح آنها، شبیه مدل مائو در چین بود. آنها معتقد بودند دشمنان اصلی‌شان در شهرها هستند و به‌وسیله‌ تسلط بر روستاها و اتصال آنها به یکدیگر، می‌توانند شهرها را تهدید و به‌تدریج فتح کرده و به سمت مرکز حرکت کنند. همان کاری که مائو در چین انجام داد و با اتصال روستاهای دهقانی به هم و پی‌ریزی یک راهپیمایی بزرگ، پکن را فتح کرد. ضمن اینکه در روستاهای آمل به دلیل ییلاق و قشلاق کردن مردم آمل، در زمان سرما هم که روستاها خالی از سکنه بود، مواد غذایی در خانه‌ها موجود بود که آنها می‌توانستند با همکاری چند نفر از بومی‌ها، وارد روستا شده و از این امکانات استفاده کنند.
پس از اقدام اولیه کمونیست‌ها،  مردم به همراه نیروهای سپاه تحت فرماندهی قرارگاه حضرت ابوالفضل(ع) بسیج می‌شوند تا از شهر دفاع کنند. دستور مقاومت و فراخوانی نیروهای بسیج صادر می‌شود. مردم نمی‌خواهند که شهرشان حتی برای چند ساعت در اختیار کمونیست‌ها باشد. برنامه‌ آنها برای حمله، تسخیر 3 نهاد بود؛ یکی از مکان‌ها ساختمان بسیج بود که از لحاظ استراتژیک در محل خوبی بود، ضمن اینکه ساختمان بسیج از لحاظ استقامت ساختمان محکمی بود. مکان دوم فرمانداری و مکان سوم، سپاه بود.
مهاجمان کمونیست، با لباس فرم سپاه وارد شهر می‌شوند. بنی‌صدر در زمان ریاست جمهوری خود، به یکی از کارخانه‌های آمل که لباس فرم سپاه را تولید می‌کرد، دستور کتبی داد تا 400 یا 4000 لباس به دارنده‌ این نامه بدهند. بعدها مسعود مدی، از اعضای اتحادیه کمونیست‌ها به نقش کلیدی بنی‌صدر اشاره می‌کند: از آنجا که بنی‌صدر چراغ سبز به رهبران اتحادیه کمونیست‌ها نشان می‌داد رهبران ما نیز به حمایت از او مصمم بودند و روی حرکات او به‌عنوان آخرین امیدشان حساب می‌کردند.
مهاجمان قبل از حمله به آمل جاده‌ هراز را بستند تا اعلامیه پخش کنند. آنها در عصر 5 بهمن حرکت می‌کنند و در 2 محله‌ «اسپی‌کلا» و «رضوانیه» در خانه‌هایی که برای‌شان تدارک دیده بودند، مستقر می‌شوند. مهاجمان بعدها در اعترافات‌شان می‌گویند: فرض ما این بود که جایی را بگیریم که از آنجا نگذاریم کمکی از آن‌طرف پل به نیروهای انقلاب برسد. بعد هم حمله می‌کنیم و منطقه را از دست آنها می‌گیریم.
یکی از شاهدان عینی در سپاه می‌گوید: «حدود یک‌ربع به 11 شب 6 بهمن بود که ناگهان صدای تیراندازی شنیدیم. آنها حمله را شروع کردند در حالی‌که بسیاری از نیروهای ما در جنگل بودند. مثلاً در ساختمان بسیج، تنها 7 نفر بودند. درگیری‌ها در همان شب آغاز شد. ما تصمیم گرفتیم که در شب به دلیل آسیب‌پذیری، دستور حمله را متوقف کنیم و منتظر شدیم تا صبح شود. ضمن اینکه این تصمیم موجب شد برای طرح‌ریزی حمله، زمان بیشتری را در اختیار بگیریم. صبح که شد، به کمک مردم، ما ابتکار عمل را در دست گرفتیم. مردم واقعاً به ما کمک کردند».
مردم آمل خودشان کار سنگرسازی، تدارکات، امدادرسانی و شناسایی دشمن و همکاری‌های اطلاعاتی را انجام می‌دادند و نیروهای مسلح فقط تیراندازی می‌کردند.
تئوری‌هایی که در کشورهایی مانند کوبا یا انقلاب چین، جواب داده بود و کمونیست‌ها به وسیله آن استراتژی‌ها توانسته بودند در 24ساعت عملیات کنند، در آمل و توسط مردم مسلمان نقش برآب می‌شود. بسیاری از کمونیست‌ها توسط خود مردم بازداشت می‌شدند.
سردار شعبانی، فرمانده وقت سپاه آمل ضمن اشاره به همراهی مردم می‌گوید: یادم هست که دمِ در سپاه، 3 نفر از حزب‌اللهی‌ها 2 نفر از آنها را گرفته و برای تحویل آورده بودند. پرسیدم چگونه آنها را دستگیر کردید؟ گفت اینقدر تیر زدند و ما اینقدر سنگ زدیم تا تیرهای‌شان تمام شد و گرفتیم‌شان. جالب است که آن بنده‌ خدا تا آن روز آرپی‌جی ندیده بود. می‌گفت این سلاحش هم که شکسته را بگیر! زن و مرد کمک می‌کردند؛ زنان در سنگرسازی و... یا موردی را دیدم که کسی در پشتش شن ریخته و عقب‌عقب راه می‌رفت، مثل یک سنگر که اگر تیر زدند به آن بخورد. البته از دیگر شهرها نیز وقتی مردم و نیروها قضیه را شنیدند، به سمت آمل حرکت کردند تا به ما کمک کنند. حضور مردم به حدی بود که همه‌جا تبدیل به سنگر شده بود. یادم می‌آید خانمی که برای امرار معاش خانواده تخم‌مرغ می‌فروخت، کار خود را رها کرد و با چادر خود شن و ماسه می‌آورد. در نهایت در پی تدابیر عملیاتی سپاه تا ساعت 10 صبح دشمن در بسیاری از حمله‌ها عقب‌نشینی و در منطقه اسپی کلا تجمع کرد. درگیری تا ساعت یک بعد از ظهر ادامه داشت که با پخش خبر کشته شدن کاک اسماعیل، فرمانده کل عملیات کمونیست‌ها، سازمان دشمن به هم می‌ریزد. نیروهای مهاجم با استراتژی«قیام فوری» قصد داشتند بر شهر آمل و سپس شهرهای دیگر مسلط شوند. اما مردم آمل به جای حضور در«قیام فوری» اتحادیه کمونیست‌ها اقدام به «واکنش فوری» در برابر آنها کردند. در صبح روز 6 بهمن 1360 مردم اما به محض شنیدن خبر، از روستاهای اطراف خود را به آمل رساندند و در طول کمتر از 2 ساعت تمام شهر سنگربندی شد. حدود ساعت 4 بود که بسیاری از مهاجمان کمونیست، کشته، مجروح و اسیر شده بودند. آنها قصد فرار داشتند و از مواضع خود عقب‌نشینی می‌کردند. سرانجام از 95 نفری که به شهر حمله کردند، تقریباً 86، 87 جنازه و اسیر و مجروح باقی ماند و 7 از آنها توانستند فرار کنند که حدود 2 هفته‌ بعد دستگیر شدند. در این ایستادگی مردمی 40 نفر از جوانان و مردم آمل شهید شدند، در مقابل 60 تن از ضدانقلاب‌ها کشته شده و گروهی نیز به اسارت گرفته شدند.
 با وجود همکاری مردم با نیروهای بسیج و نظامی در مقابل نیروهای مهاجم، «رادیو صدای آزاد ایران» این جریان را معکوس نشان داده و آن را قیام مردم آمل معرفی کرد که به وسیله سلطنت‌طلبان ایران تحت کنترل چندساعته قرار گرفت. همچنین سایر خبرگزاری‌ها از جمله فرانسه ضمن تکرار این مطلب، آن را رویارویی شدیدی دانستند که تکرار آن می‌تواند برای رژیم اسلامی خطرناک باشد. این در حالی است که با توجه به اعتراف یکی از اعضا، در این مدت حتی یک نفر هم به قیام فوری نپیوست. این مساله از این لحاظ حائز اهمیت است که روشن‌سازی و جذب مردم علیه نظام یکی از اهداف این عملیات بود.
پس از این ماجرا، مقاومت‌کنندگان پیروز برای ارائه‌ گزارش خدمت امام می‌رسند. نماینده‌ آن زمان شهرستان آمل، در خلال گزارش خود می‌گوید که آمل به یک‌باره به شهر «هزارسنگر» تبدیل شد. از آن زمان به بعد، این لقب برای آمل ماندگار شد.
امام خمینی بعدها درباره مقاومت مردمی در آمل می‌گویند: «شما ملاحظه فرمودید که اینها در داخل تبلیغات زیاد مى‏کردند، به خارج هم که رفته‌اند تبلیغات زیاد مى‏کنند؛ به اینکه مردم در اختناقند و خودشان همه مخالفند با جمهورى اسلامى. در صد، شش تا موافق دارد جمهورى اسلامى، یا فوقش 10 تا، ولى سایرین همه موافق منفى و مخالف هستند. و دیدند که همه‌ آمال‌شان را به شمال دوخته بودند و بیشتر تبلیغات این بود که شمال دیگر تقریباً صددرصد مخالف با جمهورى اسلامى هستند. و اینها همه‌ قوای‌شان را جمع کردند و به آمل آن حمله‌ وحشیانه‌ غافلگیرانه را کردند، به امید اینکه مردم آمل هم با آنها همدست بشوند و آمل را مرکز استان قرار بدهند بعد مازندران و جاهاى دیگر و رشت و همه‌ جاها را بگیرند و جلو بروند. اینها به خیال خودشان با دست ملت مى‏خواستند- همان ملتى که آنها تراشیدند که مخالفند با جمهورى اسلامى- با اینها بیایند مرکز را هم بگیرند، حکومت را تغییر بدهند بعد هم هرطورى که دل‌شان مى‏خواهد عمل بکنند، مرتجعین را هم از بین ببرند! وقتى مواجه شدند با مخالفت مردم- مهم مخالفت مردم بود- [شکست خوردند] و ما باید تشکر کنیم از شهر آمل و آن مردم فداکار که مع‌الأسف، خوب عده‏اى را هم شهید دادند، لکن خوب این مطلب را ثابت کردند که آنجایى که شما تمام آمال‌تان به آنجا بود، با شما مخالفند، حالا شما مى‏خواهید بیایید قم؟ مى‏خواهید بیایید تهران، جاهاى دیگر؟»
حماسه مردم آمل در 6 بهمن سال 60 آنچنان تعیین‌کننده بود که امام(ره) در وصیتنامه سیاسی- الهی خود نیز از آن به نیکی یاد کردند؛ این حادثه هرچند از سوی مردم آمل شکل گرفت اما به‌عنوان سندی بر وفاداری ملت به آرمان‌های انقلاب در تاریخ ثبت شد.
رهبر معظم انقلاب نیز در بیاناتی با اشاره به حماسه مردمی شهر آمل گفته‌اند: «شهر هزارسنگر»؛ این تعبیر کمى است؟ حرف کوچکى است؟ قضیه‌ ششم بهمن آنقدر اهمیت داشت که امام بزرگوار ما آن را در وصیتنامه‌ تاریخى خود هم مندرج کردند، آن را یادگار گذاشتند یعنى فراموش نشود. حالا چرا فراموش نشود؟ براى اینکه حوادث تاریخى، هم درس است، هم عبرت است. قضایاى جارى بر یک ملت، قضایایى است که در برهه‌هاى مختلف غالباً تکرار می‌شود. امروز 28 سال از آن زمان می‌گذرد، اما راه جمهورى اسلامى که عوض نشده است؛ دشمنان جمهورى اسلامى هم عوض نشدند. پس آنچه آنجا اتفاق افتاد، می‌تواند براى امروز و براى آینده تا هر وقتى که ملت ایران به حول و قوه‌ الهى دلبسته‌ این اصول و این انقلابند، عبرت باشد، درس باشد، لذا نباید فراموش بشود. خب! حالا در فضایل ششم بهمن آمل یک جمله‌ دیگر هم عرض کنیم. «هزار سنگر» یعنى چه؟ ظاهر قضیه این است که در درون شهر، مردم در مقابل گروه‌هاى اشرار و متجاوز سنگر درست کردند- حالا یا هزار تا، یا بیشتر یا کمتر- اما من یک تفسیر دیگرى دارم: این سنگرها سنگرهاى درون خیابان‌ها نیست، این سنگر دل‌هاست؛ هزار تا هم نیست، هزاران سنگر است؛ به عدد هر مؤمنى، هر انسان باانگیزه‌ باشرفى، یک سنگر در مقابل تهاجم دشمن وجود دارد. اگر یک ملت وقتى به دنبال یک هدفى حرکت می‌کند، نداند سر راه او چه خطراتى است، چه کمین‌کرده‌هایى هستند، چه باید کرد در مقابل اینها، خود را رها کند، قید و بندهاى خود را رها کند، بى‌خیال باشد، ضربه خواهد خورد. همه‌ ملت‌هایى که در جهت یک هدف بزرگى حرکت کردند و وسط راه ضربه خوردند و گاهى آنچنان افتادند که دیگر قرن‌ها بلند نشدند، مشکلشان از همین‌جا آغاز شد: ندانستند چى در انتظار آنهاست و خود را براى مواجهه‌ با آن آماده نکردند. درس‌هاى گذشته این کمک را به ما می‌کند که راهمان را بفهمیم، بشناسیم. کمین‌ها را بشناسیم، کمین‌کرده‌ها را بشناسیم.


Page Generated in 0/0057 sec