printlogo


کد خبر: 152622تاریخ: 1394/11/6 00:00
نگاهی به آثار اجرا شده در چهارمین روز جشنواره تئاتر فجر
جولان اندیشه در صحنه نمایش

مرتضی اسماعیل‌دوست: چهارمین روز از جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر در حالی برگزار شد که جدا از کیفیت مطلوب آثار به نمایش درآمده حسی از جشنواره بودن در آن پیدا نیست. این مساله می‌تواند دلایل مختلفی داشته و راهکارهای
برون رفت کارگشایی نیز به دنبال داشته باشد تا رویه معمول برپایی رویداد سالانه تئاتر که در نهایت خلاصه به افتتاحیه و اختتامیه‌ای دورهمی(!) می‌شود، شکلی خلاقانه‌تری یابد. چرا که این نوع برگزاری به اصطلاح جشنواره‌ای هیچ تفاوتی با اجرای آثار در طول سال ندارد و نیاز است به شکلی متمایز از شرایط فعلی درآید تا اوج جشن انقلاب و همسانی با عنوان گرانقدر فجر در جان و روحش دمیده شود. برای نمونه می‌توان اجراها و سالن‌هایی مجزا برای اهالی رسانه در نظر گرفت و زمینه تشویق و مشارکت حداکثری اصحاب رسانه را به نحوی عادلانه فراهم کرد. در ادامه یادداشت‌های روزانه جشنواره سی‌وچهارم تئاتر فجر، نگاهی به 2 اثر برجسته به اجرا درآمده در این روز خواهم داشت.
«بازی سایه» نوشته و اجرای تاتسویا هازگاوا از ژاپن
نمایش «بازی سایه»، اثری پرفورمنس با حداکثر استفاده از حرکت، فضا، صدا و حس بصری است، به نحوی که تماشاگر در تمام 85 دقیقه از اجرای اثر مجذوب حرکات به اجرا درآمده از سوی گروه 8 نفره این نمایش می‌شود، هر چند به دلیل دیالوگ‌های محدود و پیچیدگی داده‌های اجرایی که مبتنی بر حرکت و نور و صدا بوده است، امکان دریافت حداکثری از ساختار نشانه‌شناختی اثر برای همه نوع مخاطبی را صورت نمی‌بخشد اما همسویی روایتی شناور که در نهایت پویایی و هیجان ارائه می‌شود، ایجاد هرگونه فاصله با بیننده را با هر سلیقه و تفکری دور خواهد ساخت. «بازی سایه» نوشته و اجرای تاتسویا هازگاوا از ژاپن، اثری است در کشف معمای دور و دراز آدمی در مسیر زیستن؛ دوراهی انتخاب‌هایی از پروانه شدن و پریدن یا انجماد خفته در تاریکی ناآگاهی. از پشت پرده تطور و رقص نور و سایه در این اثر می‌توان به انکار حقیقت دست زد و ارزش نور و روشنایی را درک کرد. قصه‌ای از پایان جهان و خیزش سایه‌ها برای اشغال روح آدمیان در نواحی مختلف شهر توکیو و کشف و ارائه داروی «ضد سایه‌پوشی» که با حرکات هماهنگ گروه بازیگران و تلفیق زیبای موسیقی و نوری رنگ‌آمیزی شده در پرده تماشا به اجرا درمی‌آید. میزانسن مهندسی‌شده و پیچیده اثر و استفاده از عناصر حرکتی و سطح و فضای صحنه جهت روایت‌پردازی و نیز ترکیب‌بندی رنگ‌هایی مبتنی بر زیبایی‌شناسی که قاب‌های تصویری ماندگاری را در ذهن بیننده حکاکی می‌کند، از جمله ویژگی‌های این اثر نمایشی است. برای نمونه ترکیب رنگ‌های زرد و سیاه به همراه آدمک‌های سایه شده در کنار شخصیت‌های روایت و همنوایی موسیقی پر توانی که سازهای کوبه‌ای در آن برجستگی دلهره‌آوری دارد، هویداگر روح سرگردان آدمی در بازی قدرت‌خواهی و قدرت‌ستیزی است؛ قدرت‌خواهانی که آدمیان را تبدیل به سایه‌ای می‌کنند و سایه‌هایی که تلاش برای برون‌رفت از انجماد سایه بودن داشته و در پی هویتی مختص به خود هستند. از این رو در کنار جذابیت‌هایی خیره‌کننده از بابت انعطاف بدنی بازیگران ژاپنی و نوآوری‌های بصری که با استفاده مناسب از پرده نمایش و ویدئو فیلم صورت می‌یابد، باید به مفاهیم فلسفی نهفته در اثر به عنوان مسیری قابل تامل برای مخاطب هوشمند اشاره داشت و رهیافت فوق بدون استفاده از کلام و در قالبی بصری و با جولان سایه‌ها بر دیده‌ها صورت یافته که جنبه‌ای مهم در هنر نمایش است، همان گونه که ادوارد گوردن کریک، نظریه‌پرداز انگلیسی به درستی اشاره به اهمیت بصری بودن نمایش داشته و در این باب گفته است: «تئاتر آینده، تئاتر دیده‌ها خواهد بود نه تئاتر گفتارها یا تئاتر کلمات قصار...».
«آنسفالیت» به نویسندگی و کارگردانی سیاوش بهادری‌راد
برخی مواقع آثار نمایشی چنان شوق تفکری در آدمی ایجاد می‌کنند که لذت کشف معنا درباره‌شان ساعت‌ها با آدمی همراهی می‌کند و نمایش «آنسفالیت» به نویسندگی و کارگردانی سیاوش بهادری‌راد از جمله این آثار بوده که نمایانگر ارزش والای تئاتر برای تفکرآفرینی نزد مخاطب خواهد بود. «آنسفالیت» داستان رهایی است و این بار شخصیت‌هایی متمایز، ایفاگر حس برون‌رفتگی موجود از پیله انجماد و رخوت هستند. 3 شخصیت اصلی اسب، گاری‌چی و چرخ روایتگر جهان معنایی نمایش و موتور محرکه روایتی اصیل در شکلی مدرن هستند. اسب که سال‌ها بارکش مسافران راسته بازار تهران بوده، دیگر تاب افسار ندارد و به اشتیاق یافتن چمنزاری خرم از غفلت گاری‌چی استفاده کرده و همراه چرخ، دل به مخاطره می‌زند، چرخی که در ادامه مسیر حوصله‌اش از دور باطل اسب به سرآمده و در می‌رود! خیال خام شهری‌شدن اسب و گذر هپروتی درشکه‌چی وقتی انعکاسی محزون نزد مخاطب می‌یابد که در گردش چند ساعته‌شان از بازار تهران تا میدان فردوسی به جهان تلخ آدمیانی می‌رسند که در شهری سودازده به تنها چیزی که فکر نمی‌کنند زیستن است و اصالت انسان بودن. در این سفر کوتاه، خیال خام اسبی که طالب خوشبختی بود به تلخ‌کامی بدل می‌شود آنگاه که میان بازار ارز و پول میدان فردوسی، دودهای نفسگیر موتورهای شهر و غبار خوش‌خیالی مسافران خوابزده گرفتار می‌آید. تماشای سودای غارتگری که در حکمرانی جهان ماشینیسم و تکنولوژیک‌زایی برای شهرنشینان رخ داده است و مبارزه اسب برای پیشتازی از این عصر متوهم در دیالوگ‌های بهادری‌راد و اجرای اثر بخوبی جریان می‌یابد و در نهایت اسب در صحنه‌ای بسیار غمگسارانه به جهان گذشته خود بازمی‌گردد و سرنوشت محتوم خود را می‌پذیرد. اگر چه گستردگی فضای صحنه قابلیت طراحی مناسب‌تری را در خدمت روایت داشته و جهان بی‌هدف آدمیان امکان گستردگی پرداخت را داشت اما بازی‌های مناسب و حس شناور مانده در خیال و واقعیت، اثری قابل تامل را در نمایش «آنسفالیت» پدید آورد که تفسیرهای فرامتنی بسیاری بر آن می‌توان داشت و در این چرخه هزارپندار، رجوع به شهر سهراب سپهری در «صدای پای آب» چه زیباست که می‌گوید:
«چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب در حسرت خوابیدن گاری‌چی
مرد گاری‌چی در حسرت مرگ...»


Page Generated in 0/0059 sec