سعید طالبی : 1 - تیمملی امید با تجربه سنگینترین شکست در تاریخ حضورش در انتخابیهای المپیک، شانس صعود به ریو را از دست داد. خاکپور که بعد از برد در بازی با سوریه تحسین موافقانش را برانگیخته بود و مخالفان را هم وادار به تشویق یا حداقل سکوت کرده بود، با اولین باخت مورد هجمه سنگینی قرار گرفت و خیلی زود در ادامه مسیر رویاپردازانهاش در تحقق وعده قهرمانی با چالشهای خاصی روبهرو شد. مشکلات بزرگ خاکپور در تیمملی، فراتر از نتایج بازیها بودند. او که رزومه ایدهآل برای هدایت دومین تیم مهم فوتبال ایران را نداشت، حدودا 100 روز مانده به مسابقات انتخابی المپیک، سکاندار تیمملی امید شد. خاکپور خارج از ایران هیچوقت تجربه مربیگری ویژهای نداشت و در ایران نیز به جز سقوط با استیلآذین، فعالیت مهم دیگری انجام نداد.
2 - بعد از نابود شدن رویای طلسمشکنی، به جای آنکه به خاکپور بتازیم و شانههایش را به خاک بمالیم، باید مقصر اصلی را در جای دیگری جستوجو کنیم. همه تصمیمات نادرست خاکپور از همان اولین روزهای قبول مسؤولیت سرمربیگری تیم امید، از استفاده از محمد مایلیکهن در کادر فنی با وجود آگاهی از رابطه مخدوش او با کیروش گرفته تا خط زدن احمد نوراللهی که یکی از بهترین هافبک دفاعیهای لیگ است و استفاده از مهدی ترابی آماده به عنوان بازیکن جانشین و بردن روزبه چشمی به پست غیرتخصصیاش، در مقایسه با تصمیم عجیبی که او را برای نیمکت امیدها برگزید، اشتباهات کوچکی محسوب میشوند. جایگاه امروز این مربی، سنخیتی با او و کارنامهاش ندارد اما بدون تردید آنهایی که چشمها را روی بیتجربگی و نقص مدارک مربیگری او بستند، بیشتر از خود او مقصر بودهاند؛ کسانی که حالا خودشان را پشت محمد خاکپوری که گوشه رینگ گیر افتاده پنهان کردهاند و اشتباهاتشان در ازدحام مصاحبهها و بحثهای غیرکارشناسی کارشناسان گم شده است.
3 - ایرانی یا خارجی؟ ملیت سرمربی تیمملی امید شاید دغدغه کارشناسان و پیشکسوتانی باشد که حالا به نوعی در 2 جناح متقابل این روزهای فوتبال کشور قرار گرفتهاند و به هر بهانهای به دسته مقابل میتازند تا یک فضای کاملا دوقطبی در اطراف تیمملی امید شکل بگیرد. شاید با شکست تیم خاکپور، دیگر تا مدتها خبری از سرمربی ایرانی در سطوح ملی نشود اما همه آنهایی که تست بیناییسنجی را با موفقیت پشت سر گذاشتهاند، به خوبی میدانند که فوتبال ایران نیز صاحب مربیان جوان و خوشفکری است که شاید سرآمدشان، یحیی گلمحمدی باشد. یحیی مربیگری را در تیم تربیت یزد در سال 88 آغاز کرد و سال بعد سرمربی تیم نساجی مازندران شد. گلمحمدی در سال 90 و در شرایطی که میتوانست در لیگ برتر سرمربی باشد، دستیار علی دایی در راهآهن شد. مدتی بعد به عنوان سرمربی تیم صبای قم انتخاب شد، اما در همان هفتههای اول به پرسپولیس رفت تا به تیم محبوب خود که آن روزها با مانوئل ژوزه حال و روز خوبی نداشت کمک کند و در کنار کسب تجربه کنار سرمربی پرتغالی، به رویای هدایت سرخهای پایتخت نزدیک شود؛ رویایی که شاید کمی زود به حقیقت پیوست. طولی نکشید که گلمحمدی به عنوان سرمربی پرسپولیس انتخاب شد و با این تیم نتایج قابل قبولی هم گرفت و اگر چند تصمیم پرحاشیه مثل بازی ندادن به مهدویکیا و اتفاقات فینال جام حذفی با سپاهان نبود، میتوانست هنوز هم مرد اول نیمکت پرسپولیس باشد. یحیی از پرسپولیس رفت تا با آغاز فصل سیزدهم لیگ برتر خلیجفارس سرمربی تیم فوتبال نفت تهران باشد و در پایان فصل هم با نفت سه پله بالاتر از پرسپولیس دایی قرار گرفت. پس از نفت به ذوبآهن پیوست و پس از ناکامی در هفتههای اول توانست تیمی بسازد که هم در ارائه فوتبال زیبا کم نظیر باشد، هم در کسب نتیجه. یحیی سکوت نکرد، صدای تحسین همه را بلند کرد و در سال ۹۴ با ذوبآهن قهرمان جام حذفی شد. حالا در فصل جاری هم تیمش فینالیست جام حذفی است و در لیگ هم جزو مدعیان است.
4 - شاید اگر کسی مثل یحیی با یک روند تدریجی و منطقی رسیدن به موفقیت امروز سرمربی امیدها بود، انگشتهای کمتری با یک باخت به سمتش نشانه میرفتند؛ کسی که از راههای پیچ در پیچ گذشته و به مقصد رسیده و مدیون یک میانبر بزرگ نیست، شایستگی بیشتری برای این پست دارد. همه آنهایی که تصور میکردند با انتخاب محمد خاکپور، به احیای اهمیت مربی ایرانی کمک میکنند، با این تصمیم اشتباه تصویر مربی ایرانی را مخدوش کردند تا در ایران، خیلیها منتظر شکست خاکپور برای اثبات دوباره کیروش باشند. مقایسهای ناجوانمردانه؛ مقایسهای که شاید محصول بیانیههای خودزنانه کانون مربیان باشد.