printlogo


کد خبر: 152950تاریخ: 1394/11/12 00:00
اتفاقات مهم از هجرت به پاریس تا پیروزی انقلاب
گلبانگ آزادی است کز خاوران خیزد...

فاصله‏ زمانی ۱۴ مهرماه تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، یکی از فصول برجسته‏ تاریخ نهضت اسلامی به حساب می‏آید. این برهه‏ زمانی که از هجرت حضرت امام به پاریس تا پیروزی انقلاب را دربر می‏گیرد، مملو از حوادث و اتفاقاتی است که هر یک مسیر انقلاب را به پیش می‏برد. با توجه به اهمیت این زمان ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی در قالب روش پژوهشی تاریخ شفاهی، وقایع و رویدادهای آن و نقش هدایتگر و سرنوشت‏ساز امام خمینی را در آفرینش موفقیت‏های این ایام مورد بررسی قرار داده است که در قالب کتاب تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی از مهاجرت امام خمینی به پاریس تا پیروزی منتشر شده است. نوشتار زیر گزیده‌ای از این کتاب است. «درباره اینکه چگونه پاریس به عنوان مقصد حضرت امام انتخاب شد، مرحوم حاج سیداحمد خمینی اظهار می‌دارد که خود امام، فرانسه را برای اقامت خود انتخاب کردند و در این مورد با کسی مشورت نکردند: «برادران و خواهران عزیز، تا امام هست- که خدا او را تا انقلاب مهدی نگه دارد- باید روشن شود که:
۱- هیچ کس از هجرت امام به جز من و تنی چند از دوستان مهم نجف خبری نداشت.
۲- امام خود تصمیم به هجرت به فرانسه را گرفتند و همین حرکت به هیچ کس و هیچ‌یک از گروه‌های سیاسی چه داخل و چه ایرانیان خارج مربوط نیست. فردا ادعا نشود که ما آمدیم تا امام را راهی پاریس کنیم یا به امام بگوییم، در فرانسه بهتر می‌شود مبارزه کرد و از این قبیل لاطائلاتی که اگر با بودن امام روشنش نکنیم، فردا از بزرگ‌ترین انحرافات اساسی این انقلاب و نهضت به شمار خواهد رفت». امام خمینی نیز، در قسمتی از وصیتنامه خود به همین مطلب اشاره دارند و می‌نویسند که با مشورت فرزند خود، سیداحمد، فرانسه را برای اقامت انتخاب کرده‌اند و کس دیگری در این مورد نقش داشته است: «از قرار مذکور، بعضی‌ها ادعا کرده‌اند که رفتن من به پاریس به وسیله آنان بوده، این دروغ است. من بعد از برگرداندنم از کویت با مشورت احمد، پاریس را انتخاب نمودم، زیرا در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود. آنان تحت نفوذ شاه بودند ولی در پاریس این احتمال نبود».
فرانسوی‌ها در ابتدای ورود امام به پاریس، اعلام کردند به آیت‌الله خمینی اجازه فعالیت سیاسی نخواهند داد اما امام خمینی در مقابل اقدام دولت فرانسه، واکنش تندی نشان دادند و اظهار کردند: حاضرم کشور فرانسه را ترک کنم اما دست از فعالیت خود برنمی‌دارم. سیداحمد خمینی که ناظر تمام این جریانات بود می‌گوید: «همان شب از کاخ الیزه آمدند پیش من که ما مواجه شدیم با این قضیه، چه بخواهیم و چه نخواهیم آیت‌الله آمده است. اگر مطلع می‌شدیم، نمی‌گذاشتیم. وقت خواستند. امام گفتند بیایند. آمدند و گفتند حق ندارید کوچک‌ترین کاری انجام دهید. امام گفتند: «ما فکر می‌کردیم اینجا مثل عراق نیست. من هر کجا بروم حرفم را می‌زنم. من از فرودگاهی به فرودگاهی و از شهری به شهر دیگر سفر می‌کنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشته‌اند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند ولی من صدای مردم دلیر را به دنیا خواهم رساند. من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه می‌گذرد».
پیام خوشامدگویی به امام به مناسبت بازگشت به میهن
متن پیام خوشامدگویی که توسط آقای نصرالله شادنوش قرائت شد بدین شرح است:
«‌ای روح خدا و ‌ای ابراهیم بت‌شکن، این بنده پاکباز حق و ‌ای جان عزیز ملت ایران، به عرض برسانم که:
رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آی که خانه، خانه توست
ملت ایران چه چیزی از جان عزیزتر دارد که نثار مقدم فرخنده رهبر فداکار و روشن‌بین نماید و چه ثنایی بالاتر از این سراغ دارد که او را بنده پاکباز حق بخواند؟‌ ای بنده پاکباز خدا،‌ای مسلمان محمدی،‌ ای شیعه صادق، ‌ای آیت خدا، ملت ایران در شخصیت شما و از تجربه زندگی شما بالاخص در ۱۵ سال اخیر، زعامت امت که به شما سپرده شد مصداق عینی وعده خدا به رزمندگان و پویندگان راهش را مشاهده می‌کند که اگر به یاری خدا بشتابید به یاری شما می‌شتابد و شما را که ثابت قدم نگه می‌دارد و هر کس از آن خدا باشد، خدا از آن او است. هجرت شما از وطن عزیز در ۱۴ سال پیش، تحت فشار و اجبار سمبل‌های استبداد و استعمار، یادآور هجرت جد مکرمتان رسول خدا و یاران بزرگوار او است که به گناه خواستاری جامعه توحیدی از شهر و دیار خود رانده شدند «الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا الله» و بازگشت امروزتان یادآور فتح مبین و عظیم مکه است که سمبل‌های زر و زور و بت‌های فلزی و گوشتی، یکی پس از دیگری از مقر حکمرانی به زیر آورده شدند و حکومت خدایی جایگزین حکومت طاغوتی گردید «لقد صدق الله رسوله الرؤیا باالحق لتدخلن المجسد الحرام ان‌شاءالله آمنین». ملت ایران جان بر کف در انتظار فرمان رهبر عظیم‌الشأن خویش است و تا برقراری جامعه توحیدی، جامعه‌ای که در آن انسان، از قید بندگی انسان آزاد باشد، بهره‌کشی انسان از انسان ملغی گردد، از ناهمواری‌ها و نابرابری‌های مصنوعی اثر نماند، بت‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی یکسره سرنگون گردد، مساوات، برابری و برادری به معنای واقعی کلمه برقرار شود؛ آثار استبداد ۲۵۰۰ ساله و استعمار ۴۰۰ ساله محو شود و در یک کلمه، بندگی از آن خدا و حکومت، حکومت الهی باشد، از پای نخواهد نشست. جای چندین هزار شهید ۱۵ ساله اخیر که حرکت انقلاب مقدس اسلامی ما را با خون خود سرعت بخشیدند، خالی است که بازگشت مظفرانه رهبر خود و شکوفه‌های به ثمر رسیده نهال انقلاب را به چشم خود ببینند. اگر امروز در میان ما نیستند ارواح پاکشان ناظر و شاهد خواهد بود و والسلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک و رحمت‌الله و برکاته».
بیانات امام در فرودگاه مهرآباد
من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر می‌کنم. عواطف ملت ایران به دوش من، بار گرانی است که نمی‌توانم جبران کنم. من از طبقه روحانیون که در این قضایای گذشته جانفشانی کردند، از طبقه دانشجویان که در این مسائل، مصایب دیدند، از طبقه بازرگانان و کسبه که در زحمت واقع شدند، از جوانان بازار و دانشگاه و مدارس علمی که در این مسائل خون دادند، از اساتید دانشگاه، از دادگستری، قضات دادگستری، وکلای دادگستری، از همه طبقات، از کارمندان، از کارگران، از دهقانان، از همه طبقات ملت تشکر می‌کنم. آن زحمت‌های فوق‌العاده شماست که با وحدت کلمه پیروز شدید، البته در قدم اول».
عکس بیعت پرسنل نیروی هوایی با امام
«یک روز هم راهپیمایی بود به نفع دولت بازرگان. هر کدام از بچه‌ها را گوشه‌ای فرستادند. من مأموریتم مدرسه علوی بود. آمدم مدرسه علوی، دیدم دور و بر مدرسه خلوت است. رفتم در مدرسه، یک نفر از دفتر امور مطبوعاتی گفت همه عکاس‌ها را از مدرسه بیرون کنید. فهمیدم باید خبری باشد. از من خواستند بچه‌ها را رد کنم که رد کردم. بعد از چند دقیقه دیدم دری از بغل مدرسه علوی باز شد و تعدادی افسر نیروی هوایی با لباس فرم آمدند تو. گفتند آمده‌اند با امام بیعت کنند، نمی‌توانی عکس بگیری. گفتم اجازه بدهید یک عکس بگیرم، برای شما سندیت داشته باشد ولی طوری می‌گیرم که بچه‌ها توی عکس دیده نشوند. عکس را گرفتم و سر و صدای بختیار را درآورد اما امام گفت واقعیت دارد. حدود ۸-۷ فریم عکس گرفتیم، همه را هم از پشت. یک نفر پیدا نیست».
پس از اینکه عکس بیعت همافران، روز ۱۹ بهمن 57 در روزنامه کیهان، با تیتر «هزاران نظامی امروز از برابر امام رژه رفتند» چاپ شد، عکس‌العمل شدید فرماندهان نظامی و دولتمردان دولت پهلوی را برانگیخت به طوری که بعضی، عکس یادشده را مونتاژ شده تلقی کردند. عباس قره‌باغی احتمال واقعی بودن عکس را اینگونه مطرح کرده است: «غروب روز ۱۹ بهمن ماه، آقای بختیار به من تلفن زد و سوال کرد: روزنامه کیهان را دیده‌اید؟ گفتم نه هنوز. اظهار کرد عکس عده‌ای از پرسنل نیروی هوایی را در اقامتگاه آقای خمینی چاپ کرده است و اضافه کرد: معلوم است یکی از عکس‌های مراسم سابق را مونتاژ کرده‌اند. سوال کردم: چگونه فهمیدید مونتاژ کرده‌اند؟ جواب داد کاملا روشن است. ضمنا از سپهبد ربیعی سوال کردم، ایشان هم اظهار کرد ما بررسی کردیم، این عکس مونتاژ شده است و دستور دادیم در روزنامه‌ها تکذیب کنند. گفتم: الان دستور می‌دهم. ضمن خواستن روزنامه کیهان چگونگی را از فرمانده نیروی هوایی سوال کردم. مطالبی را که به نخست‌وزیر گفته بود، برای من هم تکرار و اضافه کرد این تبلیغات، دروغی است و تقاضا کرد ستاد بزرگ ارتشتاران نیز مراتب را تکذیب کند. با اعتماد به اظهارات فرمانده نیروی هوایی و نخست‌وزیر، روابط عمومی ستاد بزرگ ارتشتاران، رویداد را تکذیب کرد. آقای بختیار نیز روز ۲۱ بهمن ماه در مجلس سنا آن را کاذب اعلام کرد ولی از اعمال بعدی همافران و افسران نیروی هوایی شاهنشاهی در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن، مانند درگیری با افراد گارد و باز کردن در اسلحه‌خانه‌ها و دادن اسلحه به مخالفان و بالاخره تمرد مسلحانه در نیروی هوایی شاهنشاهی، معلوم شد جریان اعلام همبستگی پرسنل نیروی هوایی حقیقت داشته و آقای بختیار و سپهبد ربیعی، هر دو واقعیت را پنهان کرده بودند».
احتمال حمله به مدرسه علوی
افراد بسیاری، شامگاه روز شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ را آبستن حوادث گوناگونی می‌دانستند. از این رو به امام توصیه کردند مدرسه علوی را ترک کرده و به نقطه امنی بروند اما به گفته هاشمی‌رفسنجانی، امام این توصیه را نپذیرفتند: «از روز ۲۱ بهمن، درگیری‌های خونین آغاز شد و تا شب، شدت بیشتری گرفت. شب ۲۲ بهمن تلاش ما این بود که امام را قانع کنیم محل اقامت خود را تغییر بدهند و در دسترس نباشند. طبیعی بود که آن محل بمباران شود. امام نپذیرفتند. هر چند تصمیم خطرناکی بود اما از روحیه خاص و حماسه‌گرای امام حکایت می‌کرد. شاید امام نگران بودند که تغییر محل باعث تضعیف روحیه دوستان و تقویت روحیه عمال رژیم بشود. بعد از اینکه از قانع کردن امام ناامید شدیم، به این نتیجه رسیدیم که جمع ما هم نباید از این محل دور شود». مهدی بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت که شامگاه روز ۲۱ بهمن در مدرسه رفاه بود، احتمال داد به آنجا حمله شود، بدین جهت به نقطه دیگری پناه برد: «ما بیشتر ساعاتمان در همان مدرسه رفاه بودیم و آن شب کذا هم همانجا بیتوته کرده بودیم بعد چون خیلی سر و صدای تیراندازی شنیده می‌شد و خبر هم می‌آوردند و احتمال هم داده می‌شد که حمله‌ای بخصوص به آنجا بشود، ما در یک خانه مجاوری در یک کوچه پایین‌تر رفتیم. شب را آنجا گذراندیم اما صبح که بلند شدیم، دیدیم نه! قضایا برعکس شده و الحمدلله ملت پیروز شده است».
آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای هم به مساله تهدید مدرسه علوی اشاره کرده‌اند:
«به یاد دارم عصر روز ۲۱ بهمن به کارخانه‌ای رفته بودم. کارخانه شلوغ شده بود و یک عده آنجا جمع شده بودند. من رفتم آنجا، 11- 5/10 شب بود که رسیدم به محل سکونتشان (در آنجا) نزدیک منزل دوست و آشنایی گذراندم. در آنجا بود که مساله نیروی هوایی و حمله به نیروی هوایی را شنیدم. آن شب چه هیجانی داشتیم. صدای تیر تا صبح قطع نمی‌شد. شب بعد من و مرحوم شهید بهشتی و فکر می‌کنم آقای هاشمی یا آقای باهنر در یکی از منازل اطراف بودیم. هنگام عصر به مدرسه رفاه آمدند و گفتند که امشب قرار است به مدرسه حمله شود و همه شما کشته خواهید شد، بهتر است متفرق شوید. متفرق شدیم. امام در مدرسه علوی بود و ما مدرسه رفاه. در اطراف مدرسه علوی هر سه نفرمان به یک خانه رفتیم و شب آنجا بودیم».  شهید فضل‌الله محلاتی نیز می‌گوید: «امام توصیه ما را برای انتقال ایشان به نقطه امن نپذیرفتند و گفتند هر کس می‌ترسد برود. شب ۲۲ بهمن در منزل امام بودم. جایی در نظر گرفته بودیم، پشت مدرسه علوی [که] اگر شب حمله کردند امام را آنجا ببریم تا جانشان در خطر نباشد اما امام راضی نشدند. یادم هست آقای هاشمی در حیاط به من گفت چه کنیم، امام راضی نمی‌شود. دوباره خدمت ایشان رفتیم. حضرت امام فرمودند: هر کس می‌ترسد برود، من از جای خود تکان نمی‌خورم».
 انقلاب و رسانه‌ها
حوادث روز و شب ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ را خبرگزاری‌های متعددی به سراسر جهان مخابره کردند. همچنین روزنامه‌ها و مجله‌های داخلی و خارجی، ستون‌ها، صفحات و عناوین خود را به این امر اختصاص دادند و اخبار آن لحظات حساس و سرنوشت‌ساز را منعکس کردند. از جمله روزنامه کیهان روز یکشنبه ۲۲ بهمن نوشت:
«قسمت‌های وسیعی از تهران پس از ساعت‌ها جنگ و گریز، به تصرف نیروهای مسلح مردم و نیروی هوایی که به مردم پیوسته است درآمد. شدیدترین برخورد بین واحدهای مخصوص گارد شاهنشاهی شب گذشته، هنگام تصرف کلانتری‌ها و مواضع مهم شهر که تاکنون در اختیار فرمانداری نظامی و شهربانی بوده است، صورت گرفت. یکی از این برخوردها هنگام تصرف کلانتری ۶ واقع در میدان ثریا روی داد. از شب گذشته در نقاطی که به دست مردم و نیروی هوایی افتاده است، پست‌های نگهبانی دایر شده و تمام افراد تازه‌وارد به منطقه بازرسی می‌شوند. اتومبیل‌هایی که قصد عبور از این مناطق را دارند، توسط مأموران مسلح دقیقا بازرسی می‌شوند و این به گفته مردم مسلح بدان صورت انجام می‌گیرد تا از نفوذ افراد ارتشی وابسته به رژیم، جلوگیری شود. در جریان برخوردهای شب گذشته و دیروز بعدازظهر، نیروی هوایی و مردم مسلح با گارد شاهنشاهی، تعدادی تانک منهدم شده و به تصرف مردم در آمده است. یکی از این تانک‌ها زیر پل میدان فوزیه منهدم شد. در فاصله میدان فوزیه تا پمپ بنزین، واقع در خیابان دماوند، خبرنگاران کیهان 4 تانک منهدم شده را شمارش کرده و عکس آنها را گرفته‌اند. در همین فاصله، تعداد زیادی جیپ و کامیون متعلق به نیروی زمینی، منهدم‌شده است. تقریبا تمام کسانی که مسلسل و تفنگ به دست دارند صورت خود را برای شناخته نشدن سیاه کرده‌اند. تعدادی از افراد نیروی هوایی لباس شخصی پوشیده‌ و برخی هنوز لباس نیروی هوایی به تن دارند، برخی دیگر فقط کت یا شلوار شخصی به تن کرده‌اند. از جمله سلاح‌هایی که افراد مسلح نیروی هوایی و مردم عادی به دست دارند و در عملیات سرکوب نیروهای گارد شاهنشاهی و برخی واحدهای نیروی زمینی شرکت دارند، عبارتند از: مسلسل دستی، کلت، تفنگ ام‌یک و ژ۳، سلاح سازمانی ارتش ایران و مسلسل‌های سنگین که تعدادی از آنها را از روی تانک‌های منهدم‌شده، باز کرده و در مواضع حساس مستقر کرده‌اند. سنگرهای خیابانی همچنان پابرجاست و با بارندگی دیشب کاملا مستحکم شده‌اند. در دهانه کوچه‌های منشعب از خیابان دماوند، نیروی هوایی و شهباز که از آنها دیدن کردیم، سنگربندی شده و روی بام خانه‌ها نیز کیسه‌های شن و خاک دیده می‌شود که پشت آنها افراد مسلح برای مقابله با حمله احتمالی گارد شاهنشاهی و سایر افراد مسلح، سنگر گرفته‌اند. تعدادی تفنگ مخصوص شلیک گاز اشک‌آور نیز مردم به دست آورده‌اند. ما خود، شاهد دستگیری یک سرباز گارد شاهنشاهی به وسیله افراد مسلح نیروی هوایی و مردم مسلح بودیم. این سرباز را که دستش در جریان عملیات دستگیری مجروح شده بود، با مراقبت شدید و در محاصره مردم مسلح به مقر فرماندهی عملیات می‌بردند و بدون وقفه به مردمی که می‌خواستند انتقام بگیرند، اخطار می‌کردند که کنار بروند تا او به ستاد عملیات منتقل شود و درباره‌اش تصمیم منطقی گرفته شود. منطقه‌ای که مرکز عملیات است بشدت محافظت می‌شود و از نزدیک شدن افراد به آن بشدت جلوگیری می‌شود. در جریان انهدام تانک‌ها از آتشبارهای به غنیمت گرفته شده از گارد توسط نیروی هوایی، استفاده شده بود. افراد مسلح از منطقه حفاظت می‌کنند. افراد آماده برای پیوستن به نیروی هوایی مسلح، بی‌وقفه در تلاشند مجروحان و تیرخوردگان را به بیمارستان‌ها و پست‌های امدادی منتقل کنند. دیشب تلفات نیروهای زمینی و گارد بیشتر از مردم مسلح و نیروی هوایی بود. تعدادی از افراد بدون سلاح نیز که در منطقه به اشغال درآمده در حرکت بودند، تیر خورده‌اند. در منطقه از یکی از افراد شنیدیم مقداری از تیراندازی‌ها به منظور قدرتنمایی انجام می‌گیرد. غیر از خیابان‌ها، در داخل پادگان‌های نیروی هوایی نیز افراد مسلح سنگر گرفته‌اند و تقریبا از 4 طرف به سوی مهاجمان گارد تیراندازی می‌کنند. شب گذشته روی بام‌های منطقه، بسیاری از زن‌ها و پیرمردها برای پیروزی افراد مسلح و نیروی هوایی دعا می‌کردند».
 تصرف رادیو و تلویزیون
در حالی که بعدازظهر روز یکشنبه ۲۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷ ارتش اعلام بی‌طرفی کرده بود، بختیار نیز نخست‌وزیری را ترک نموده بود و مردم هم بسیاری از مراکز نظامی و انتظامی را در تصرف خود داشتند؛ اما تنها یکی از مراکز بسیار پراهمیت، همچنان از دسترس انقلابیون به دور مانده بود و آن مراکز رادیو و تلویزیون بود. یکی از شخصیت‌هایی که در تصرف رادیو و تلویزیون نقش عمده‌ای داشت، شیخ فضل‌الله محلاتی بود:
«عصر ما تصمیم گرفتیم برویم رادیو و تلویزیون را تصرف کنیم. آنجا هم زد و خورد بود و بخصوص در جام جم، خیلی از نیروها استقامت می‌کردند چون رادیو را اگر کسی بگیرد کار دیگر تمام است. من 4 نفر مسلح برداشتم رفتم برای تصرف رادیو. یک ایستگاه رادیو داریم در بی‌سیم، نزدیک چهارراه سیدخندان. ما تا نزدیکی‌های چهارراه قصر توانستیم برویم. هر جا که رفتیم دیدیم تیراندازی است، نمی‌گذاشتند برویم توی خود بی‌سیم، البته یک مهندسی که من حالا اسمش یادم نیست- خدا خیرش بدهد- در تماس با ما بود و می‌گفت اگر خودتان را برسانید داخل رادیو- آنجا هم تعطیل بود، همه فرار کرده بودند- من دستگاه را راه می‌اندازم. به هر صورت رفتیم. در حالی که از هر کوچه‌ای که می‌خواستیم برویم، وارد خیابان شویم دیدیم تیراندازی است. نیم ساعتی رفتیم توی دفتر مرکز اعتصابات [کمیته اداره اعتصابات] که مرحوم باهنر و اینها آنجا دفتری داشتند و از آنجا دوباره تلفن کردیم به آن مهندس و گفتیم که ما از هر کوچه‌ای که می‌آییم تیراندازی است. گفت که من در را باز می‌گذارم که ماشینتان دم در معطل نشود. شما بروید دم پل، از آنجا با سرعت بیایید داخل. همین کار را کردیم و رفتیم. حتی گلوله‌ای به ماشین ما اصابت نکرد و ما رفتیم داخل بی‌سیم. ساعت 5:15 بعدازظهر بود. سه ربع- یک ساعتی طول کشید تا این بنده خدا دستگاه را راه انداخت. من هم یک نوار قرآن برده بودم و یک نوار «خمینی‌ ای امام»، یک سرود هم بود که ظاهرا آن موقع می‌خواندند. یک پیامی هم آن روز امام داشتند که مردم از خودشان دفاع کنند و دستورالعمل آن روز بود. ما رفتیم آنجا، ساعت 6:15 بود. آنجا من هم نگفتم سخنگو کی هست. رادیو را روشن کردیم و گفتیم: «بسم الله الرحمن الرحیم، این صدای انقلاب اسلامی ایران است». مردم با شنیدن این مطلب خیلی غوغا کرده بودند. یک مقدار صحبت کردیم، پیام امام را خواندیم و نوارها را گذاشتیم. بعد ما فهمیدیم این رادیو و تلویزیون چقدر خوراک می‌خواهد. ما یک ساعت آنجا رادیو را اداره کردیم. فریدون سحابی برادر مهندس هم همراه من آمده بود. حالا نمی‌دانم او چه می‌کند. گاهی من می‌نوشتم، او می‌خواند. گفتم: من می‌نویسم شما بخوان. گاهی از حفظ همین طوری می‌خواندیم. دو دفعه پیام امام را گذاشتیم، دو دفعه نوار را گذاشتیم. ساعت 6:15 تلفن کردند و گفتند جام جم گرفته شد و آنجا را متصل کردند به جام جم. ما هم سوار ماشین شدیم، رفتیم جام جم. وقتی رفتیم دیدیم آقای موسوی‌اردبیلی پیام امام را خوانده و دارند یکی یکی پیام می‌دهند. کارگردان هم چپی‌ها بودند. قطب‌زاده هم آمده بود آنجا.» در وصف روحیه مردم ایران بویژه تهران، در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نویسندگان متعددی از هر حزب، دسته، گروه و گرایش سیاسی سخن گفته‌اند. رضا براهنی با گرایش چپ از این نویسندگان است:
«جمعیت خروشانی را دیدم که نه به خواب دیده بودم و نه در تاریخ‌ها خوانده. حدود ساعت 11 صبح، وقتی به اتفاق دو، سه نفر از دوستان به روبه‌روی دانشگاه رسیدیم، انسانی را سنگر انسانی دیگر دیدیم. در چشم‌ این هزاران چهره انقلاب جز عزم، عزمی عظیم برای گرفتن تمام سربازخانه‌ها، برای پایین آوردن تمام پرچم‌های قلدری و برای تسخیر کلیه زندان‌های شاه و امپریالیسم، ندیدم. گاه تشویش از چشمی به چشمی، از چهره‌ای به چهره‌ای و از صدایی به صدایی منتقل می‌شد. عشرت‌آباد کمک می‌خواهد. عشرت‌آباد فشنگ می‌خواهد،بعد تفنگداران، مسلسل‌داران و شمشیرداران جوان و به هر آن چیزی که چرخی داشت و می‌توانست به سوی عشرت‌آباد بچرخد، می‌آویختند و راه عشرت‌آباد را در پیش می‌گرفتند. این جوانان چنان از اتوبوس‌ها، موتوسیکلت‌ها، کامیون‌ها و جیپ‌های به چنگ افتاده ارتش می‌آویختند که انگار سال‌ها مشق چنین کاری را کرده بودند و مردم که همه جای دانشگاه را پوشانده بودند، چنان خود به خودی هم ناخودگاه و هم با هدف به یک طرفه..‌العین باز می‌کردند که انگار وسایل و وسایل نقلیه رزمندگان جوان ایران، از خیابان‌های سراسر خالی حرکت می‌کردند. سرعت عزم، هدفگیری و دسته‌جمعی کار کردن و حتی اگر لازم شد دسته‌جمعی مردن، رنگ‌ها و صبغه‌های اصلی و اساس این تحرک‌ها و جوشش‌ها بود، بعد نخست سر آمبولانس‌ها پیدا می‌شد، صدای آژیر در اقطار شهر می‌پیچید و مردم باز راه را باز می‌کردند بعد رزمندگان عزیز از نبرد عشرت‌آباد بازمی‌گشتند؛ با غنایمی از نوع مسلسل، تفنگ، کامیون و اتوبوس و سیل جمعیت به اتفاق رزمندگان صلا بر می‌داشت عشرت‌آباد را گرفتند، عشرت‌آباد را گرفتند و رزمنده‌ای، تک‌تیری از مسلسل خود را به هوا در می‌کرد تا فتح عشرت‌آباد را نقطه ختامی در آسمان گذاشته باشد و تازه این فتح آغاز فتوحات دیگر بود. به ناگهان همهمه در لب‌ها و سینه‌ها و در چهره‌های جمعیت می‌پیچید که ارگ کمک می‌خواهد، اسلحه پیدا کنید، بروید ارگ کمک می‌خواهد. تعداد کثیری از جمعیت، این دعوت را لبیک می‌گفتند. نه کسی به افتخار می‌اندیشید نه به مرگ، همه- این حقیقت زلال‌ترین این حقیقت‌هاست- به یک چیز می‌اندیشیدند: تصرف ارگ و پیش از آن رادیو گرفته شود، می‌پرسیدند: رادیو را گرفتند و طوری سوال می‌کردند که انگار باید رادیو را گرفته باشند».
 


Page Generated in 0/0078 sec