مرتضی اسماعیلدوست: سخنرانیهای متعدد از سوی مسؤولان سینمایی و دبیر جشنواره سیوچهارم فیلم فجر پیش از آغاز این رویداد، سرشار از بیان جشنوارهای متفاوت بود اما اجرای اولین روز از برگزاری جشنواره نتیجهای جز سهلانگاری به همراه نداشت تا شاهد فقدان هرگونه مدیریت منسجم در مهمترین رویداد هنری سال باشیم. اوج این بینظمی هنگامی رخ داد که صف طویل تشکیلیافته از سوی هنرمندان و منتقدان و اهالی رسانه با آماده نبودن فیلم «گیتا» برای پخش از هم پاشید و در نهایت بدون هرگونه اعلام قبلی و به شکلی ناگهانی، فیلم یادشده با 75 دقیقه تاخیر با نواقص بسیار فنی و همراه با پرشهای تصویری به اکران درآمد. این بینظمی غیرقابل تصور که حتی رکورد تاخیر در اجرای نمایشهای جشنواره تئاتر فجر را هم پشت سر گذاشت، نقص موجود در فایلهای دیجیتالی فیلم عنوان شد! از سویی باند صوتی سینمای برج میلاد به دلیل عدم تنظیم صحیح، صدای فیلمها را همراه با انعکاسی عذابآور به گوش میرساند و همه این معضلات که در نهایت با سطح نازل کیفی آثار تکمیل میشود وقتی با پدیده لذتبخشی چون سینما قرین میشود دردی مضاعف را ایجاد میکند، چرا که اصولا تماشای فیلم آن هم در جشن سالانه سینمای ایران باید همراه با لذت باشد و نه عذابی جانکاه! درباره کیفیت فیلمها هم به تفکیک در ادامه خواهد آمد که اگر آن را برآیند سال پیش روی سینما بدانیم، افسوسی بسیار از شدت بیماری سینمای ایران را به دنبال خواهد داشت.
«اهالی خیابان یکطرفه» به کارگردانی مهدی باقری
اولین اثر به نمایش درآمده در جشنواره سیوچهارم فیلم فجر، طبق برنامه اعلامشده مستندی ساختهشده توسط مهدی باقری با نام «اهالی خیابان یکطرفه» بود که داستان خاطرات و فراموشیهاست. روایت غریب دورماندگی انسان از اصالت جان و جاننمایانی که پژواک زندگی بودند و روح زیستن را در نگاه انسان به نقش درمیآوردند؛ هویت معماری که از خاستگاه سنت و حقیقت برمیخاست اما با هجوم مدرنیته به اسکلتهایی بیریشه در این دیار بدل شد و «اهالی خیابان یکطرفه» داستان آدمی گمشده در همین چرخه نارواست، اگرچه فیلم تنها به انعکاس خاطرات مُردگی بسنده کرده و به کالبدشکافی چرایی آن نمیپردازد و برخلاف طرح اولیه اثر که تحقیق درباره پیشینه خیابان قوامالسلطنه سابق و سی تیر کنونی بوده است، با طی مسیری متفاوت به تداعی خاطرات اهالی مطرح این خیابان میپردازد؛ از لوون هفتوانِ بازیگر تا سعید خاکنگارمقدمِ کاشیکار که هر یک مسیر مماسیافته زندگیشان را با خیابانی که حال غبار یافته از غارت مدرنیته شده، حکایت میدارند. از این رو تناقض میان زبان حکایت و بیان روایت که یکی ریشه در تاریخچه خیابانی قدیمی داشته و دیگری اندر احوال مردمانی خاطرهنگار میچرخد، شکلی دوگانه به اثر داده است.
از سویی فیلم قابلیت طرح پدیده تمدنگرایی در تغییر بافت شهر و تفکر برخاسته از سوی آن را نزد مردمان عصر آهن داشته است اما تمرکز فیلمساز بر بیان زندگی افراد موجب غفلت از پرداخت مسائل مهم پیرامون رخداد چون حادثه تقابل سنت و مدرنیته شده است.
«برداشت دوم از قضیه اول» به کارگردانی پویان باقرزاده
حضور برخی فیلمها در جشنواره فیلم فجر، ماهیت و اصالت هیات انتخاب را با پرسشی بزرگ همراه میکند که از مهمترین نمونههای آن میتوان به فیلم «برداشت دوم از قضیه اول» اشاره کرد که حتی فاقد اجرای اصول اولیه فیلمسازی است و برخی نماهای آن اشتباه گرفته شده است!
فیلمی که در سطح تصاویر آماتور خانوادگی قابل قیاس است و اگر بتوان بر آن عنوان فیلم گذاشت، درباره دور همی چند جوان برای ساخت فیلم بوده که در نهایت مشخص میشود خود آنها بازیگر فیلمی دیگر هستند. فیلم در فیلمی که ظاهرا میخواهد پرسشمدار از مرز و دایره حقیقت بر صحنه نمایش باشد اما به دلیل نبود هرگونه فیلمنامه و اجرایی سطحی هیچگونه رغبتی برای تماشا باقی نمیگذارد و از سویی بیمایگی فیلم موجب دور شدن شوق نوشتن نزد منتقد خواهد شد. نکته تاسفبرانگیز دیگر برای هیات انتخاب و متولیان جشنواره فیلم فجر، گنجاندن هر فیلم جدا مانده از بخشهای مختلف جشنواره در بخش «هنر و تجربه» بوده که ماهیت این بخش را دچار شکافی عمیق کرده است، این در حالی است از عنوان این بخش برمیآید که فیلمهای اکران شده در آن باید در فرم و زبان روایت دارای نشانههایی متفاوت از شکل مرسوم فیلمسازی باشند و قالبی فرمگرایانه و اندیشهای تجربهورزانه را به اجرا درآورند و نمیتوان هر جنس بنجل و ساخته نابالغی چون « برداشت دوم از قضیه اول» را بدون وجود هرگونه مختصات هنر و تجربه بودن در آن قرار داد. فیلمی که بخش اعظمی از آن به شکل پلان سکانس اجرا شده و تئاتری بودن میزانسنها و شکل ارائهاش یادآور فیلم «قاعده تصادف» ساخته بهنام بهزادی است. همچنین فیلمساز در نامگذاری و تم در نظر گرفته شده برای اثرش، گوشه چشمی به فیلم اکران نشده عباس کیارستمی با نام «قضیه شکل اول، شکل دوم» دارد و در پی آن بوده برداشتی از مفهوم پنهانکاری در جامعه را نمایان کند اما قضیه مهم این است که اصلا مسالهای در فیلم جان نگرفته که قابلیت رونمایی هم داشته باشد!
«گیتا» به کارگردانی مسعود مددی
«گیتا»، فیلم حسرتهاست؛ غصه پردرد مادرانگی و بلوغ شاعرانگی که نفس آدمی را به تنفس آگاهی میرساند. حادثه محرک فیلم با مرگ متین، پسری جوان که از کودکی نزد گیتا و امیر بزرگ شده، روی میدهد و شوک مرگ پسر به دریچه پنهانکاری گیتا که سالها رازی نگفته از بیان حقیقت داشته، درهم میپیچد تا ترازوی وجدان خود را نمایان کند که چه میزان سرشار از حسرت ناگفتههاست. اگرچه فیلم «گیتا» به لحاظ روایتپردازی دارای معضلاتی است اما در اجرای مسعود مددی به اثری گرم و گیرا بدل شده است. فیلم 3 پردهای که در برخی مواقع قواعد سینمای کلاسیک را نادیده انگاشته و سراغ خردهپیرنگها میرود. در این میان ارتباط دوسویه مادرانگی و تمامیتخواهی نزد زنی چون گیتا که برای از دست ندادن متین، سالها راز مهمی را از پسر پنهان کرده بود با بازی درست مریلا زارعی بهخوبی نمایان میشود و جنین در حال رشدی که در درون گیتا وجود دارد با بلوغ فکری وی در رسیدن به راز مادرانگی قرین میشود. فیلم هر چند دقیقه براساس انتقال اطلاعات به صورت قطره چکانی مواردی تازه برای مخاطب نمایان میکند. از ورود نسترن، مادر واقعی متین پس از سالها زندگی در خارج از کشور گرفته تا ارائه فیلمی درباره آخرین لحظات تصادف و مرگ متین که البته این اطلاعات بدون توجه رها میشود. با این حال فیلم «گیتا» در برابر ساختههای بیهویت از انگاره سینما دارای تشخصی در بیان بوده و مهمترین مزیتش در این جشنواره غیرقابل تحمل، قابلیت تحمل آن است.
«نیمهشب اتفاق افتاد» به کارگردانی تینا پاکروان
تینا پاکروان برای دومین ساخته سینماییاش مناسبترین نام را انتخاب کرده است البته نباید از سهم بایسته برگزارکنندگان زحمتکش جشنواره سیوچهارم که با یک ساعت تاخیر، زمان پخش فیلم را دقیقا به اولین دقایق از نیمهشب رساندند، در این همسوسازی یادی به عمل نیاورد! از طرفی عنصر اتفاق در متن نگاشته شده توسط طلا معتضدی نقش برجستهای دارد، چرا که با فیلمنامه بیدر و پیکری مواجهیم که هر کاراکتر و رویدادی براحتی در آن آمد و شد دارد و نیاز به هیچ گونه اصولی هم در آن وجود نخواهد داشت! البته سازنده برای نامگذاری فیلم انتخاب مناسبتری هم میتوانست داشته باشد و بهتر بود با این شاهکار هنریاش(!) عنوان میکرد «نیمهشب عذاب افتاد»! چرا که عذابی دشوارتر از این نیست که تا ساعاتی بعد از نیمهشب به تماشای تصاویری نشست که اوج خلاقیتش رد و بدل شدن عشقورزی پسری جوان با زنی در سن و سال مادرش در وانت نیسان باشد و نقطه عطف فیلمنامه با رنگ کردن موی زن که زیبا نام دارد، رقم بخورد! واقعا باید حیران ماند از گزینشگری هیات انتخاب جشنواره و حال و روز سینمای ایران که چنین اثر رها شده و سطحی، سودای سیمرغ دارد.
فیلم درباره گروهی از زنان خدمتکار مستقر در باغی است که مجالس عروسی و عزا در آن برگزار میشود، در این میان به شکلی اتفاقی سر و کله جوانی خواننده با نام حسین پیدا میشود که به شکل کاملا اتفاقی شیفته سینهچاک زنی بیوه میشود تا نهال عشقی ناگهانی در وسط باغ جوانه بزند! دنباله داستان را هم میتوان نادیده تا پایان خواند که مخاطب بختبرگشته باید شاهد انواع عشقورزی جنونآمیز به روش حامد بهدادی(!) باشد که همراه با چاشنی مقادیر زیادی لودگی و بازی به شیوه همیشگی کاملا اغراقآمیز در شکل و اجرای حرکات صورت، دست، پا و چشمان و سرشار از جنونی است که در نهایت به روش فیلمی چون «پرتقال خونی» به مرگ تبدیل میشود؛ آن هم به شکلی کاملا ناخواسته و اتفاقی که ایکاش پسر زیبا که حسین نام دارد این حرکت قابل ستایش را زودتر از دقیقه 85 فیلم انجام میداد تا تماشاگر بختبرگشته دقایق زیادی شاهد رد و بدل شدن عشق به شیوه نوجوانان دهه شصتی در فیلم نباشد. البته فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» حتی پس از مرگ گذری مرد عاشقپیشه و صداپیشه! سودای پایان نداشته و بارها انتظار پیدا شدن تیتراژ پایانی با داستانهای بیهوده و وصلهدوزیهایی همراه میشود. فیلمساز در گفتوگوهای آتشین خود با رسانهها اشاره به این داشته که فیلم در ستایش زن است اما آنچه در فیلم مشاهده شد، حاکی از ستایش انواع خوانندگان پیش از انقلاب بوده که بارها روح بسیاری از آنها با صدای بهدادخان زنده میشود! حتی این ارادتورزی منتهی به این میشود که زنان خدمتکار حدس میزنند آهنگ کدام خواننده در حال خوانده شدن است! با این همه فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» در رقابت برای کسب تمشک طلایی جشنواره از اولین روز جزو کاندیداها در میان رقبایی آماده در این بخش خواهد بود، چرا که کارگردان فیلم که شاید به شکلی اتفاقی تهیهکننده هم درآمده تنها با ثبت قرارداد با حامد بهداد، ساخت فیلم و توجه به فیلمنامه را کاملا رها کرده و همه چیز را به دست هنرنمایی(!) این بازیگر بخشیده است و از این رو کاراکتر حسین در فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» همه کار میکند؛ از رانندگی با وانت نیسان تا خوانندگی، عاشقپیشگی، گلکاری، ظرفشویی و... و این شمایل تاسفبرانگیز جشنواره و سینمای امروز ایران است.