اشرف قرهداغی: خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی مهمترین و عمدهترین نقش را در تربیت کودک ایفا میکند. باید بدانیم که خانواده اولین آموزشگاه است، آموزشگاهی که کودک در آن لبخند، قهر، دوستی، خوشخلقی، خودداری، تعامل و تکامل وظیفهشناسی و مسؤولیت و اخلاق را میآموزد.
در جایگاه تربیت و رشد انسانی جامعه، تردیدی نیست که بانوان نقش تعیینکننده و بیبدیل دارند، به روشنی پیداست که این نقش نمیتواند امری تشریفاتی یا حتی قراردادی باشد. دست حق در نظام زیبا و حکیمانه آفرینش، زن را در چنین جایگاه و مسؤولیتی قرار داده است؛ جایگاهی که هیچ قانون و قراردادی نمیتواند حکمت آن را نادیده بگیرد. یکی از عوامل بسیار مهم در تربیت اخلاقی، همنشینی و معاشرت با نیکان و پرهیز از رفاقت با بدان است. کودکان به دوست و همبازی نیاز دارند تا ارتباطات عاطفی خود را گسترش دهند و از دوستی با همسالان برخوردار شوند. آنها بهدلیل نقشپذیر بودن از رفتار و خرافات همسالان و دوستان خود بشدت اثر میپذیرند تا اندازهای که گاه ممکن است زحمات پدر و مادر را بر باد دهد و آثار تلاشهای آنها را خنثی کنند. خوشبختانه کودکان درباره دوستان خود تعصب ندارند و میتوان با راهنمایی یا در صورت لزوم سختگیری، آنها را از همنشینی با همسالان ناشایست باز داشت اما این کار در دوران نوجوانی آسان نیست. نوجوان نسبت به دوستان خود تعصب دارد و به سادگی عیب و اشکال آنها را نمیپذیرد. از این رو پدر و مادر باید با هوشیاری کامل، دوستان فرزندان خود را بررسی کرده و زیر نظر بگیرند و اگر آنها را از جهت اخلاق و ادب و تربیت خانوادگی از شایستگی لازم برخوردار نمیبینند فرزندان خود را از معاشرت با آنها باز دارند. بنابراین روش خانوادههایی که فرزندان خود را در معاشرت با دوستان آزاد گذاشته و هیچگونه نظارت، کنترل و حساسیتی از خودشان نشان نمیدهند، نادرست و زیانبار است. خانوادهها از دیر زمان، رکن طبیعی و اساسی جوامع انسانی به شمار رفتهاند که هم با ضروریات زندگی و هم با سرشت و طبیعت انسانی سازگار بودهاند. اگر فرزندان بتوانند توافق و سازگاری مناسب داشته باشند و آن را در خانه و با نزدیکان خویش بهدرستی تجربه کنند، در اجتماع بزرگتر نقش اجتماعی خود را به درستی ایفا میکنند. اگر فطریات کودکان را بشناسیم، تربیت بهتر و راحتتر صورت میگیرد. تربیت دینی احیا و بازآفرینی درونمایههای خداخواهی و خداجویی کودکان است، تا به دور از روشهای تصنعی و دستکاریهای روانشناختی، هویت ناب خویش را بشناسند و به خالق یکتای خود معرفتی روزافزون پیدا کنند. گاهى مىبینیم که پدر و مادرى مىخواهند فرزند خود را به آن چیزى وادار کنند که خود دوست داشتند انجام دهند، اما موفق نشدهاند. این یعنى، نوعى سوءاستفاده از کودک و به بند کشیدن روان و بازیچه قرار دادن وی به منظور تحقق خواستههاى سرکوب شده خود. نکته آخر اینکه، ما مالک فرزندان خود نیستیم، ما محافظ آنها هستیم و باید با تربیت درست و بموقع، این آیندهسازان کشور را تحویل جامعه دهیم.