printlogo


کد خبر: 153297تاریخ: 1394/11/18 00:00
یادداشت‌های روزانه جشنواره سی‌وچهارم فیلم فجر
تو سیمرغی ولیکن در حجابی!

مرتضی اسماعیل‌دوست: مجریان برگزاری جشنواره سی‌و‌چهارم فیلم فجر دیگر کاملا اداره جشنواره را رها کرده و انگار عدم پذیرش مدیریت خود را به نحوی پذیرفته‌اند یا شاید شرایط نامناسب برگزاری جشنواره را در راستایی مثبت دانسته و صف‌های چندلایه و هجوم برخی تماشاگران هنگام ورود به سالن سینما را نوعی استقبال از جشنواره فرض می‌کنند!  این در حالی است که جشن سالانه سینمای ایران قرار است برای اهالی سینما و رسانه‌ها در برج میلاد و برای مخاطبان علاقه‌مند در سینماهای مردمی همراه با رضایت باشد نه اینکه شوق آماردهی دبیر جشنواره را از دستاوردهای اینچنینی صادر کند. انبوهی گلایه از ناهنجاری‌های رخ داده که به دلیل فقدان مدیریت لازم صورت یافته است، جشنواره سی‌وچهارم فیلم فجر را به‌عنوان بدترین دوره تاریخ این جشنواره از لحاظ اجرایی قرار داده و سودای سیمرغ وعده داده شده مدیران پیش از آغاز جشنواره را به پرهای ریخته شده از انتظار و امید تبدیل کرده است تا این شعر عطار نیشابوری روان گردد که «تو سیمرغی ولیکن در حجابی»!
 «چهارشنبه» به کارگردانی سروش محمدزاده
‌هرج و مرج مطلق در برگزاری جشنواره و معضلات ورود به سالن سینما که به دلیل عدم برنامه‌ریزی مناسب موجب استقرار نامطلوبی می‌شود وقتی با تماشای فیلم‌های کاملا رها شده به لحاظ کیفی همراه می‌شود، ترکیب منزجرکننده‌ای را تشکیل می‌دهد. فیلم «چهارشنبه» از جمله فیلم‌هایی بوده که می‌توان آن را در صف بدترین‌های جشنواره برای کسب «تمشک طلایی» قرار داد و همه چیز برای نامزدی در این بخش مهیاست؛ از روایت پاره پاره تا موقعیت‌های شکل نگرفته، از بازی‌های تصنعی تا فیلمبرداری باری به هر جهتی، از نبود عناصر دراماتیک تا گفتارهای مضحکانه کاراکترها و...
«نقطه کور» به کارگردانی مهدی گلستانه
فیلمی بی‌درد که ادعای بیان درد دارد و در نهایت همچون آثار ساخته‌شده توسط مصطفی کیایی یا نیکی کریمی در حد ادعا می‌ماند و برخلاف نگاهی هشداردهنده به جاده‌های فرعی بسیاری می‌رود و در نهایت هم هیچ عنصری از محصول ساخته شده نمی‌توان پیدا کرد که ارزش پرداخت نزد منتقد و دریافت برای مخاطب داشته باشد.  «نقطه کور» که درباره بحران خانوادگی در خانواده‌هاست، هیچ بحرانی نمی‌تواند بسازد و گره‌افکنی و گره‌گشایی همچون یک بازی کودکانه با موقعیت‌ها نزد نویسنده و فیلمساز فرض شده است و از این رو شاهد انواع موقعیت‌ها و دیالوگ‌های سطحی و بروز رفتارهایی مضحکانه می‌شویم که از سوی فیلمساز تنها در بیان عنوان بحران یافته است!
«لانتوری» ساخته رضا درمیشیان
«لانتوری» هم مانند ساخته پیشین فیلمساز اسیر شعارگرایی‌های مفرطی شده که قلب سینما را از کالبد اثر دور کرده و آن را تبدیل به یک بیانیه تصویری به نفع جریانی خاص کرده است.  یکی از ضعیف‌ترین آثار ساخته‌شده در این دوره از جشنواره که با حواشی بسیار به دلیل توقیف فیلم گذشته فیلمساز به اکران درآمد اما با همه شیطنت‌های جالب فرمی فیلمساز که ادامه یافته از اولین اثرش «بغض» تاکنون بوده و همراستا با قاب‌هایی نامتعارف و استفاده از عناصر صدایی و تدوینی پرشتاب و دلهره‌آور و نماهای مکرر اکستریم کلوزآپ است، نتوانسته تشکلی سینمایی به خود بیابد و حتی جزو ضعیف‌ترین ساخته‌های درمیشیان هم است. روایت چندپاره فیلم که به ظاهر درباره گروهی بزهکار بوده و ترکیبی با مسائل و نیش‌های سیاسی می‌یابد و در انتها منتهی به موضوع اسیدپاشی می‌شود، موجب گسست در بیان شده و «لانتوری» را از اثری سینمایی به ساخته‌ای عصبانی از سیاست‌زدگی می‌کشاند و بیشترین ضربه را فیلمسازی می‌خورد که نشان داده توانایی فیلمسازی را دارد.
«زاپاس» ساخته برزو نیک‌نژاد
اسم فیلم گویای احوال و فرم روایی‌اش است؛ همه چیز در حد زاپاس بوده و مساله‌ای چون سینما در این میان وجود خارجی ندارد! دورهمی تعدادی بازیگر تلویزیونی با ایده‌ای سطحی که به زور و از طریق یکسری دیالوگ‌های احمقانه می‌خواهد از تماشاگر خنده درآورد که نتیجه‌اش سریالی کوتاه از موقعیت‌های دستمالی‌شده، قاب‌هایی تلویزیونی، دیالوگ‌های لحظه‌ای و روایتی گمگشته بوده که از نگاه سطحی فیلمساز نسبت به مقوله مهم سینمای کمدی برمی‌آید!
 «بادیگارد» ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا
صدای حاتمی‌کیا به عنوان چشم‌پزشک شنیده شده و با خواب‌خواهی حیدر قرینه می‌شود؛ چشم بیداری که خسته از آرمان‌های سرکوب شده است. در ادامه تصویر بالگردی بر فراز آسمان که یادآور فیلم «چ» بوده و یک سکانس اکشن حادثه‌ای از ترور شخصیتی دولتی و محافظی که موجب نجات جان مسؤول مربوطه می‌شود، نوید فیلمی مهیج می‌دهد و ایده‌ای که توانایی تبدیل به شاهکار فیلمساز محبوب دفاع‌مقدس را دارد اما همه چیز در حد همین آرزو باقی مانده و اثری بی‌هویت از دریچه سینما برای «بادیگارد» رقم می‌خورد.  به طور حتم نگاه متعهدانه حاتمی‌کیا که کاملا متفاوت از امثال میک جکسون در ساخته‌ای مشابه چون فیلم «محافظ شخصی» است، در ترکیب با فیلمنامه‌ای منسجم و خوش‌پرداخت می‌توانست تبدیل به اثر قابل تاملی شود و وجود نقاط عطفی مانند درگیری روحی حاج حیدر برای پذیرش بادیگارد بودن و تعریف متمایزی که نسبت به «بادیگارد» با «محافظ» دارد و نیز شکاف رخ داده میان عشق و تعهد در پرسوناژ الیاس می‌توانست با انعکاس قابل لمسی از احوال درونی شخصیت‌ها به ساخته‌ای ارزنده تبدیل شود اما حیدر «بادیگارد» فرسنگ‌ها به لحاظ پرداخت شخصیت با حاج کاظم «آژانس شیشه‌ای» فاصله داشته و این آثار در طبقه متفاوتی از لحاظ فنی قرار می‌گیرند.  نبود شخصیت‌پردازی، وجود موقعیت‌هایی بیهوده و پرسوناژهایی اضافه مانند بازپرس تحقیقات و شعارزدگی مفرط فیلمساز، تب و تاب اثری گرم و گیرا در سینمای اکشن حادثه‌ای یا درامی تامل‌برانگیز را از «بادیگارد» ساقط می‌کند. فیلمی که با وجود فیلمبرداری ارزنده و قاب‌های هویدای کلاری توانایی خلق موقعیت از طریق پرداختی ارزنده را ندارد و همه چیز حول سکانس‌های بیهوده می‌چرخد. تنها می‌ماند اجرای ماهرانه حاتمی‌کیا در سکانس پایانی در تونل که یادآور شکوه کارگردانی در سکانس سقوط بالگرد در فیلم «چ» خواهد بود.
 «من» به کارگردانی سهیل بیرقی
یکسری اتفاقات توسط کاراکتری با نام آذر با بازی لیلا حاتمی به تصویر درمی‌آید که مثلا شخص تیز و زرنگی است که می‌خواهد از هر راه مشروع و نامشروعی پول درآورد و این سکانس‌ها همچنان ادامه دارد. فیلم به اتمام می‌رسد اما نویسنده هیچ نشانه و خطی به جا نمی‌گذارد که اصلا درد این زن چیست و او کیست؟ و اصلا فیلم درباره چیست؟  «من» فقط برای سهیل بیرقی نویسنده و فیلمساز بوده و تبدیل به «ما»ی مخاطب و منتقد نخواهد شد، چون چیزی برای عرضه ندارد و تنها دلخوش به ایده‌ای شده که اتفاقا می‌توانست اثری قابل توجه از آن خلق شود اما باید دانست که نگارش فیلمنامه برخلاف نظر بسیاری از هنرمندمآبان کار راحتی نیست و نیاز به خلق روحی جاری در پرسوناژها داشته تا اثر جان یابد و در کالبد مخاطب چون نوایی خوش شروع به نواختن کند؛ سازی خوش با صدای اندیشه.
 «متولد 65» ساخته مجید توکلی
برخلاف تصور ابتدایی، فیلم اولی «متولد 65» با همه ضعف‌های فیلمنامه‌ای از بسیاری ساخته‌های این جشنواره، اجرای بهتری یافته است و مجید توکلی با ترسیم شخصیت‌هایی قابل لمس که می‌خواهند حتی برای ساعاتی طعم خوش خوشبختی را بچشند، اگر هم نتوانسته اثری قابل تامل بسازد، حداقل فیلمی قابل تحمل را به بار نشانده است.  وجود موقعیت‌هایی گروتسک به روش مارتین مک دونایی که طنز تلخی از موقعیت‌های گرفتار آمده میان فضایی کمیک و غمی نهفته در چینش روایی دارند، «متولد 65» را به مسیری قابل توجه برده و رفتار کاراکترها به خوبی منعکس‌کننده فاصله طبقاتی آنهاست اما حفره‌های موجود در فیلمنامه اولین اثر مجید توکلی را در میانه دچار اختلال می‌کند و خلق موقعیت‌های گسترده و مهیج  که می‌توانست ادامه یابد، با روایت عاشقانه فیلمساز خیلی ساده رها می‌شود.
«امکان مینا» به کارگردانی کمال تبریزی
اکران فیلم «امکان مینا» در ساعات پایانی روز جمعه، رونمایی از آخرین ساخته ضعیف کمال تبریزی در ادامه آثار چند سال اخیرش بود. فیلمی سردرگم در روایت‌پردازی، بی‌پرداخت از شناسنامه‌دار بودن پرسوناژها، بی‌مایه در خلق موقعیت و ناتوان در بازیگری که تنها در ایده قابل توجه بوده و در نویسندگی فرهاد توحیدی و در اجرای کمال تبریزی به جنینی مرده تبدیل شده است.  به ظاهر فیلم درصدد نمایان‌سازی تردیدها و دامنه خیانت‌ورزی زوجی با نام‌های مهران و مینا بوده که از آتش منافقانه گروهکی غیرانسانی برآمده است اما نه می‌توان جز چند دیالوگ محدود و شعاری نشانی از پلیدی‌های بی‌شمار منافقان در فیلم گرفت و نه احوال کاراکترهای عیان شده در «امکان مینا»، امکان همراهی با مخاطب می‌یابند. در نهایت هم قهرمان‌پروری‌های صوری و ترمیناتوری فیلمساز در سکانس پایانی بیشتر مضحکانه جلوه یافته و در راستای کشدار کردن زمان فیلم چسبانده می‌شود!
 


Page Generated in 0/0050 sec