printlogo


کد خبر: 153412تاریخ: 1394/11/20 00:00
نگاهی به آثار روز هفتم جشنواره فیلم فجر
ایده‌های رها شده در پرداخت!

مرتضی اسماعیل‌دوست: جشنواره سی‌وچهارم فیلم فجر به روزهای پایانی نزدیک می‌شود و سنجش وضعیت امروز سینمای ایران با اکران آثاری از نسل‌های مختلف در این آوردگاه آشکار می‌شود. از نسل کیومرث پوراحمد تا سعید روستایی که هر یک در پیچ و خم فیلمسازی به نگاهی تازه یا گمگشته رسیده‌اند. به هر روی هفتمین روز جشنواره با اکران آثاری از فیلمسازان مطرح مانند میرکریمی، شهبازی، رحمانیان و طالبی سپری شد و باز هم نتوانست فیلمی را که انتظار می‌رود عنوان بهترین به خود بگیرد، نمایان کند.
«سینما نیمکت» ساخته محمد رحمانیان
اولین فیلم به نمایش درآمده بعد از فیلم مستند «فصل هرس» در روز هفتم جشنواره، ساخته‌ای از محمد رحمانیان با نام «سینما نیمکت» بود که پیش از آغاز جشنواره به دلیل انتخاب نشدن در بخش «نگاه نو» توسط هیات انتخاب، با انتقادات آتشین فیلمساز همراه بود. ساخته‌ای که همچون ماهیت کارگردانش، بر عناصر بیان تئاتری بنا شده و درباره گروهی است با عضویت ناصی نیمکت، صبا، عطا و ملی که در زمان منع نمایش فیلم‌های ویدئویی در منطقه‌ای لامکان با نام «عشق‌آباد» به بازسازی نمایش‌گونه‌ای از آثار مطرح تاریخ سینما می‌پردازند. فیلم سوار بر ایده «جاده» فلینی شده و به رویای دور اما عاشقانه از آثاری چون «سرگیجه»، «خوب، بد، زشت» و «دیوانه از قفس پرید» می‌پردازد و در این میان فیلمساز که در پی نزدیکی تخیل و رویا با حقیقت زیستن مردمانی دورافتاده از قاعده‌مندی است، به دلیل پرداختی شعارزده به مقوله دخالت سیاست در سینما، نگره‌ای خلاف ایده جذاب اولیه را در پیش گرفته و این سیاسی‌کاری باعث دور شدن از حس تخیل‌گرایی در هسته اصلی روایت می‌شود. چنانکه از اولین نقش‌آفرینی کاراکتر ناصی نیمکت در زندان برای فیلم «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» شاهد این نوع نیش‌های گزنده توسط رحمانیان هستیم و در ادامه بحث‌هایی چون نقش ممیزی در سینما یا جایگاه زن در آثار سینمایی در میان خاطره‌آفرینی‌های فیلم مطرح می‌شود. «سینما نیمکت» اسیر ایده زیبایش شده و در دقایق بسیاری توان خلق موقعیت‌هایی جذاب از دل طرح‌هایی خلاقانه را ندارد و فیلم با پیمودن مسیرهایی که چندان درام قابل اعتنایی برای بیننده نخواهد داشت، هدر می‌رود. فیلمی که دیالوگ‌های روان و موثری دارد و حس نوستالژیک را تا حدی منتقل می‌کند اما فاقد هرگونه ساختار سینمایی و وحدت روایی است. موقعیت‌ها در فیلم قوام نیافته است و فیلمساز تنها می‌خواهد به بازنمایی خاطرات از دست رفته دست زند از این رو ماهیت درونی کاراکترها در فیلم نمایان نمی‌شود.  «سینما نیمکت» موقعیت‌های رها شده و بیهوده بسیاری مانند حضور ناگهانی مرد در معدن دارد! در واقع فیلمساز از هر دری ورود یافته و بدون ایجاد رخدادی موثر آنجا را ترک کرده است. با این حال رحمانیان در ادامه خاطره‌بازی‌هایش با آثار نمایشی مانند «هامون‌بازها»، «سینماهای من» و «ترانه‌‌های قدیمی» این بار در «سینما نیمکت» به بازنوازی نسیم خوش آثار مطرح کلاسیک دست می‌زند.
 «دختر» به کارگردانی سیدرضا میرکریمی
فیلم «دختر» تا یک ساعت اول بسیار سرپاست و همه موارد را به لحاظ فیلمنگاری و اجرای کارگردانی به شکلی جزئی‌نگرانه رعایت می‌کند و میرکریمی از ایده‌ای ساده چون فرار دختر، درامی قدرتمند با جاذبه قصه‌پردازی و حسی تعلیق‌زا با ضرباهنگی موثر ارائه می‌کند اما بعد از ورود کاراکتر احمد عزیزی به خانه خواهرش برای یافتن دخترش، همه چیز رنگ می‌بازد و فیلم از تب و تاب افتاده و پازل شکل‌یافته «دختر» به‌راحتی از هم پاشیده می‌شود و تا انتها شاهد یکسری سکانس‌های بیهوده و نبود مولفه‌های دراماتیزه و دیالوگ‌های شعارزده می‌شویم و تم جست‌وجو به سمت محورهای پراکنده خانوادگی می‌رود که هیچ کدام هم به‌خوبی شکل و قالب سینمایی نمی‌یابند از این رو شاهد کاراکترهای بی‌نام و نشانی چون عمه دختر و همسرش و محسن می‌شویم و احمد هم به یک‌باره از پدری مستبد تبدیل به مردی با قلب رئوف و حامی خانواده می‌شود!
میرکریمی در فیلم «دختر» در پی آن بوده تا با انتقال دردهای دختران در دوره‌های مختلف به سمت نمایان‌سازی ظلمی تاریخی بر آنها برود و از این رو شاهد تقارن سکانس‌های ابتدایی و انتهایی از دورهمی دخترها در کافه هستیم که به شکلی سطحی به گفت‌وگوی سفارشی فیلمساز تن می‌دهند و از طرفی دوربین با تمرکز چندباره بر دختربچه‌ای چون شیرین به این اجحاف دامنه‌دار دامن می‌زند! و اینجاست که فیلمساز گرفتار شعارنمایی شده و در نیمه فیلم از خلق موقعیت‌هایی سینمایی و پرداختی دراماتیزه جا می‌ماند، چرا که تنها به دنبال رساندن پیام خود است و باید دانست که هر زمان مفاهیم فیلم نتواند خود را در لایه‌های دور از نقش و نگارنمایی نشان دهد، همین «دختر»ی می‌شود که می‌توانست عنوان بهترین را در این جشنواره بی‌رمق از آن خود کند.
«خماری» ساخته داریوش غذبانی
سخت است فیلمی مانند «خماری» را با پیشوند فیلم سینمایی بخوانیم، چرا که اصولا در نخستین ساخته داریوش غذبانی مواردی چون دراماتیزه کردن متن، انتقال مفاهیم از طریق میزانسن و قاب‌بندی‌ها، خلق موقعیت‌های روایی، آراستگی و چینش سکانس‌ها، تفکر در چرایی گزینش فرم بصری و بسط و گسترش ایده اولیه از طریق زبانی همراستا با تم اثر و... محلی از اعراب ندارد. فیلم «خماری» در خماری مطلق نوشته و اجرای خود تا انتها باقی می‌ماند و با انتخاب ایده‌ای دستمالی شده چون اعتیاد و با کمترین بهره از عناصر خلاقانه در روایت، بیشتر به درد سریال‌های شبانه تلویزیونی می‌خورد تا حسرت از هم پاشیدگی خانواده‌ها را از طریق مواد خانمانسوز مخدر با اشک و گریه انتقال بخشد! داریوش غذبانی نشان داده که برای ساخت فیلم اولش باید کمی بیشتر صبر می‌کرد.
«مالاریا» به کارگردانی پرویز شهبازی
بدترین فیلم پرویز شهبازی و یکی از بدترین‌ها در جشنواره امسال فیلم فجر، «مالاریا» است. فیلمی که اصلا نمی‌داند در پی روایت چه چیزی است، چرا که فیلمساز مطرح سینمای ایران اسیر فرم روایی خود شده و از قالب‌گیری مواد و عناصری که باید برای اجرایی کردن طرح به کار‌ آید، کاملا غفلت ورزیده است.  شیوع بهره‌مندی از عناصر تکنولوژیک و پدیده‌ای چون موبایل به دلیل نگره متفاوتی که به شکل زندگی و البته نوع فیلمسازی بخشیده است، پرویز شهبازی را در ادامه فیلمسازانی مانند داوودنژاد و رحمانی به استفاده از همسویی مدیوم سینما با قابی از گوشی همراه برده است.  از سویی فیلمساز در ایده به دنبال آن بوده تا اشاراتی به مفهوم سوبژکتیو از حیث انتزاعی و درون‌مایه موضوعی داشته باشد، چنانکه فیلم «مالاریا» به شکلی خام دستانه در پی آن است تا از انگاره تصوری کاراکترهایش به ارائه‌ تصویری حقیقی‌تر از پیرامون در ادراک سوبژکتیو و نیز به تعبیر دلوز، راهی برای آزاد کردن جهان از اسارت چشم سوژه دست زند اما اجرایی کردن چنین نگاهی نیاز به خلاقیت و ادراک بالایی داشته و متاسفانه فیلمساز «مالاریا» مانند برخی دیگر از همتایانش تنها به تفکر در باب ایده‌سازی بسنده کرده و پرداخت آن را به حال خود رها کرده است.


Page Generated in 0/0040 sec