printlogo


کد خبر: 153525تاریخ: 1394/11/24 00:00
ملت ایران سمت خدا ایستاده

حسین قدیانی: هر چند که من نرسیدم اما به راهپیمایی 22 بهمن 94 هم خواهیم رسید! قبلش بگذار چند نکته بنویسم که اصلش برای هفته گذشته است و می‌ترسم بیش از این مشمول مرور زمان شود.
نکته اول: دوشنبه هفته گذشته در برنامه خوب «سمت خدا» موضوع بحث، اهمیت وقت بود. کارشناس که از شاگردان علامه طباطبایی بود، خاطره‌ای از ایشان تعریف کرد؛ علامه دستنویس یک کتاب را که شاید نزدیک 1000 صفحه می‌شد، برای تایپ به ما دادند لیکن وقتی به کلمات و جملات نگاه کردیم، دیدیم هیچ نقطه‌ای در کار نیست! مثلا همین «نقطه» را بدون نقطه‌های «نون» و «قاف» نوشته بودند! علت را از ایشان جویا شدیم که فرمودند: «من حساب کردم دیدم اگر بخواهم نقطه کلمات را هم بگذارم، برای هر صفحه باید حدود 2 یا 3 دقیقه وقت بیشتر صرف کنم لذا ترجیح دادم این زحمت را شما بکشید!» آری! دگر بار باید دقت کرد که «علامه» به چه کسی گفته می‌شود! رسم است در حوزه و چه رسم خوبی است که عناوین و صفاتی از این دست را همین‌طور بی‌خود و بی‌جهت به افراد نمی‌دهند. اگر به هرکسی بنا به میل شخصی بخواهیم علامه بگوییم، تخطی از رسم و رسوم دقیق حوزه‌های علمیه کرده‌ایم. علامه یعنی عالمی که در اغلب علوم حوزوی صاحبنظر و در علوم مختلف و بعضا بی‌نسبت با هم، حقیقتا عالم باشد. سال‌ها صاحب کرسی تدریس در این علوم بوده و آثار و تالیفات متعدد و مطرح داشته باشد.
منتهای مراتب در حوزه به صرف اینکه یک عالم چندین علم را در حد جامعی فراگرفته و تدریس کند، به او علامه نمی‌گویند. یعنی علاوه بر عالم بودن به علوم مختلف، علامه باید واجد خصوصیاتی خاص و منحصربه‌فرد نیز باشد تا واقعا علامه خوانده شود. به‌عنوان نمونه علامه جلیل‌القدر آیت‌الله حسن‌زاده‌آملی، فقط از آن جهت علامه خوانده نمی‌شوند که در علوم فراوانی صاحب رأی و نظر هستند، بلکه به لحاظ شخصی و شخصیتی هم آنقدری از ویژگی‌های ممتاز را دارا هستند که متفق‌القول «علامه» خوانده شوند، آن هم «علامه ذوالفنون». از همین زاویه است که بزرگواری مثل علامه طباطبایی می‌فرمایند: «من حساب کردم دیدم اگر بخواهم نقطه کلمات را هم بگذارم، برای هر صفحه باید حدود 2 یا 3 دقیقه وقت بیشتر صرف کنم لذا ترجیح دادم این زحمت را شما بکشید!» علامه یعنی همین! که به عنوان مثال، آنقدر وقت برایش مغتنم باشد که حتی وقت نکند نقطه کلمات مکتوباتش را بگذارد! با این حساب، آیا شخصی که تقریبا با همه فوتبالیست‌های لیگ برتری حتی آرش برهانی عکس یادگاری جدا جدا دارد و بنا به اعتراف خودش، نه تنها اغلب بازی‌های لیگ خودمان را می‌بیند که اغلب بازی‌های لیگ‌های خارجی را هم دنبال می‌کند «علامه» است؟! حضرات علامه از کی تا به حال این همه وقت آزاد و اوقات مازاد داشته‌اند که یک روز با سانترفوروارد استقلال بگذرانند، یک روز با هافبک دفاعی پرسپولیس و فردایش هم با جناب کی‌روش؟! یک روز مصاحبه با فلان مجله، یک روز مصاحبه با فلان روزنامه زرد و فردایش هم گفت‌وگو با فلان سایت؟! آن هم با سوالاتی از این دست که از کدام بازیگر سینما بیشتر خوشت می‌آید؟!
چند وقت پیش عالیجناب با هدفی غیراخلاقی که حتی صدای جماعتی از مدعیان اصلاحات را هم درآورد، به فردی لقب علامه داد! اگر علامه شدن این همه راحت است، چرا خود عالیجناب، علامه نباشند؟!
واقعا اگر علامه شدن، این همه آسان شده که تو، هم می‌توانی بیست‌چهاری با بازیکنان فوتبال بپری، هم بیست‌چهاری با بازیگران سینما، به طوری که در گوگل، بیش از تصاویر علمی و عالمانه، عکس‌هایت با ستاره‌ها باشد، تو بگذار ما علامه‌ای هم داشته باشیم به نام «علامه عالیجناب» که حتی نداند 24 بزرگ‌تر است یا 13!  
نکته دوم: چه در خبرگان، چه در مجلس، شورای محترم نگهبان به شماری از نامزدهای اصولگرا اذن نامزدی نداد اما «خدایا! من راضی به رضای تو هستم» کاندیدای انقلابی کجا و خط و نشان کشیدن برای نهادهای قانونی کشور کجا؟! اینکه تو حتی بعد از عدم احراز یا حتی رد صلاحیت، باز هم از در منطق و اخلاق و ادب وارد شوی کجا، این کجا که همچنان بر مدار فتنه بچرخی، آن هم در شرایطی که شورای نگهبان بنا به هر دلیلی صلاحیت تو را تایید کرده است؟! واقعا رفتار متمدنانه کجا، رفتار متوحشانه کجا؟! فتنه آنقدرها هم که بعضی فکر می‌کنند کار سختی نیست! و صدالبته زیر بار اختلاف ناچیز هفت‌دهم درصدی نرفتن، بسیار آسان‌تر است تا دبه درآوردن در برابر اختلاف فاحش 24 و 13! باورم هست همچنان‌که تبریک زودهنگام رقبای اصولگرای فرد پیروز انتخابات 92 در تاریخ ماندگار شد، رفتار متین اصولگرایان محترمی که با نظر مثبت شورای نگهبان مواجه نشدند هم ثبت خواهد شد در تاریخ. آیت‌الله صدیقی، حجت‌الاسلام رسایی و... در مقام عمل نشان دادند برخلاف طلبکاران از خمینی و ملت، حقیقتا خود را مدیون امام و در دین این ملت همیشه در صحنه می‌دانند و هرگز اینگونه نیست که حکایت بعضی‌ها، انقلاب اسلامی و ولایت فقیه را به شرط میز و صندلی بخواهند! از قضا در مقوله قانون هم، اوج قانون‌گرایی آنجاست که قانون روی نام تو خط قرمز بکشد، تو اما باز اطاعت کنی قانون را.
***
روز پنجشنبه... زنده باد ملت ایران، که خود را برای خمینی می‌خواهد، نه خمینی را برای خود! بعضی‌ها خمینی را به نفع خود تفسیر می‌کنند و جوری تفسیر می‌کنند کأنه نوادگان امام، بیشتر از خود امام «بیت امام» محسوب می‌شوند!
روز پنجشنبه... مادر شهیدی را می‌شناسم که عصازنان به جمع راهپیمایی‌کنندگان پیوست، در حالی که عصر همان روز رفت بهشت زهرا تا چندمین سالگرد شهادت جگرگوشه‌اش در عملیات والفجر 8 را گرامی بدارد.
روز پنجشنبه... پدر شهیدی را می‌شناسم که صبح آمده بود راهپیمایی و بعد از ظهر باید آماده می‌شد تا مراسم چهلم شهیدش را-که از جمله شهدای مدافع حرم بود- در یکی از این مساجد جنوب شهر برگزار کند.
روز پنجشنبه... اما روز پنجشنبه راستش را بخواهید من نتوانستم در راهپیمایی شرکت کنم، چرا که در میان این همه نوه و نتیجه، عاقبت یکی باید در خانه می‌بود تا مراقب مادربزرگ و پدربزرگ باشد. از فرط پیری، 2 سالی می‌شود که دیگر هیچ رقمه قادر نیستند در راهپیمایی 22 بهمن شرکت کنند. چه می‌گویم که حتی برای برداشتن چند قدم کوتاه هم، یکی باید کمک‌حال‌شان باشد.
با «عزیز» و «بابابزرگ» نشسته بودیم در خانه و داشتیم تصاویر حضور ملت را نگاه می‌کردیم. یک آن دوربین، زوم کرد روی یک مرد! پدربزرگ گفت: «این قاسم سلیمانی است!» گفتم: «نه بابابزرگ! شبیه‌اش بود اما خودشان نبودند!» هر چند ساعاتی بعد از طریق رسانه‌ها متوجه حضور سردار در راهپیمایی شدم!
خلاصه! داشتیم تلویزیون نگاه می‌کردیم و همان‌طور حرف می‌زدیم که نمی‌دانم چی شد برداشتم به «عزیز» گفتم: «راستی! آقای حاتمی‌کیا قرار است بزودی فیلم سینمایی جاده اهواز– خرمشهر را بسازد». «عزیز» جواب داد: «پسر من در همین جاده شهید شده اما تو هر وقت آقای حاتمی‌کیا را دیدی، از قول یک مادر شهید جاده اهواز– خرمشهر به ایشان بگو؛ الان وقت ساختن فیلمی درباره جاده شهادت همین شهدای مدافع حرم است که این بچه‌ها، خودبه‌خدایی از بچه‌های ما غریب‌ترند!»
روز پنجشنبه... همین جمع بزرگ، باید دست‌شان اسلحه می‌بود، اگر شیربچه‌های حاج‌قاسم، دشمن ملعون را در همان بیرون مرزها نگه نمی‌داشتند.
روز پنجشنبه... دلم سوخت برای آن دختر خردسالی که پدرش همین چند هفته پیش در حلب به شهادت رسید و این، اولین 22 بهمنی است که پدر نیست تا او را قلمدوش بگیرد.
آهای نامزدهایی که دوفردای دیگر، عکس‌تان را می‌زنید بر در و دیوار شهر! در و دیوار شهر مزین است به تصاویر شهدای حرم! لااقل عکس‌های کوچک‌تری از خودتان کار کنید! خیلی کوچک! رسالت بزرگی روی دوش شماست! خیلی بزرگ! روز پنجشنبه... زنده باد ملت ایران که «سمت خدا» ایستاده است!


Page Generated in 0/0079 sec