مرتضی اسماعیلدوست: جشنواره سیوچهارم فیلم فجر ایستگاه پایانی را روز پنجشنبه 22 بهمن ماه با معرفی برگزیده بخشهای مختلف پشت سر گذاشت. در جشنوارهای 10 روزه که یادها زنده شد و هر روز 5 تا 6 فیلم تا نیمههای شب به دیده مشتاقان سینمای ایران در کاخ جشنواره و نیز در سینماهای سطح شهر درآمد. جشنوارهای که گاه چنان عذابآور به لحاظ سطح نازل برگزاری و کیفیت فیلمها میشد که تنها عشق به سینما یاریدهنده روزهای عذابآور و کسالتبار بود؛ فیلمهایی که برخلاف نشانگذاری مسؤولان سینمایی مبنی بر امید، غصهها برافراشته و گاه نگاهی مغایر با اخلاق را در تصور وهمگونه سازندگان خود منظری برای نشاط و سرگرمی دانستند! اما بودند آثاری که در میان غبار نشسته در تصویر، به لحاظ درونمایه و فرم روایی با وجود حفرههایی در بیان توانستند فاصله خود را از سطح نازل مابقی آثار حفظ کنند. خوشبختانه همانطور که پیش بینی شده بود سیمرغهای این دوره بر شانههای آنها نشست. فیلمهای «ایستاده در غبار» و «ابد و یک روز» در مراسم اختتامیه جشنواره سیوچهارم رقابتی شانه به شانه را دنبال کردند، چرا که «ابد و یک روز» در 10 بخش و «ایستاده در غبار» در 8 رشته کاندیدا بودند که تقریبا در بخشهای مختلف لایقترینها انتخاب شدند و فیلم قابل توجه «ابد و یک روز» شب طلایی اختتامیه را با کسب 7 سیمرغ در بخش «سودای سیمرغ» و 2 سیمرغ در بخش «نگاه نو» از آن خود کرد البته در میان معرفی کاندیداها حضور فیلم بدون ساختار و به هم ریخته «امکان مینا» با 9 بخت برای کسب جایزه جای ابهام باقی گذاشت که خوشبختانه هیچ سیمرغی را در شب اختتامیه کسب نکرد.
مراسم اختتامیه جشنواره که در برج میلاد و با حضور هنرمندان و مسؤولان برگزار شد، مانند همیشه همراه با گفتهها و حواشی بسیار بود، چنانکه در ابتدای برنامه، نامه دلانگیزانه(!) محمد حیدری خطاب به دبیر جشنواره سیوچهارم به گوش حضار رسید که در آن از انتخاب نوشته بود و از تراژدی، درام و زندگی که از این انتخاب روی میدهد و در پایان هم باز امید به میدان فراخوانده شد تا در نامه دبیر به خود تعریف از نقشی یابد که آینده را میسازد. این نامه که همراه با سوزناکی آهنگی بود در پایان مفهوم امید را برای دبیر به بار نشاند، آنجا که حکم دبیری دوره بعدی جشنواره فیلم فجر را از رئیس سازمان سینمایی دریافت کرد. نکته قابل توجه در مراسم اختتامیه طراحی خلاقانه مجریان مراسم بوده که نورپردازی و جلوه بصری جذاب و گلآرایی قابل توجه در جلوی صحنه، شکلی متمایز به مراسم بخشید. در اختتامیه جشنواره، فیلم «A157» عنوان بهترین مستند را در بخش «سینما حقیقت» از آن خود کرد و بهروز نورانیپور در هنگام دریافت سیمرغ با ابراز احساسات بسیار جایزهاش را به همسرش که در بالکن سینما مستقر بود، تقدیم کرد. مهمترین بخش مراسم وقتی بود که در غیاب ابراهیم حاتمیکیا و در حالی که این نام بزرگ توسط هیات داوران نادیده گرفته شده بود، هنرمندان سیمرغدار روی صحنه با تقدیر از وی یاد و جایگاهش را در سینمای ایران یادآوری کردند، چنانکه محمدحسین مهدویان، کارگردان جوان و کاربلد فیلم «ایستاده در غبار» هنگامی که برای دریافت جایزه ویژه هیات داوران بخش «نگاه نو» به صحنه آمد، گفت: «افرادی مانند ابراهیم حاتمیکیا در سینما به این زودیها متولد نمیشوند. قدر بزرگانمان را بدانیم. حیف است حاتمیکیا در اینجا حضور ندارد. ما جوانها علاقهمندیم جایزهمان را از بزرگان سینمای ایران بگیریم». همچنین سیدهادی اسلامی پس از دریافت سیمرغ بلورین جلوههای بصری، جایزهاش را به حاتمیکیا تقدیم کرد. بخش قابل توجه مراسم اختتامیه هنگامی بود که بهرام رادان، مجری بخش «سودای سیمرغ» نام پرویز پرستویی را با پیشوند عالیجناب برای کسب بهترین بازیگر مرد جشنواره اعلام کرد و هنرپیشه مطرح سینما روی صحنه پس از معرفی خود که ایفاگر نقش حیدر ذبیحی در فیلم «بادیگارد» بوده است، جایزهاش را اول به ابراهیم حاتمیکیا تقدیم کرد سپس به بازیگران شاخص تاریخ سینمای ایران. بخش تاثربرانگیز مراسم اختتامیه، حضور مادر پیر مرحوم ایرج کریمی به بهانه انتخاب فیلم «نیمرخها» در بخش هنر و تجربه بود که این مادر هنگامی که به سختی و با عصا روی صحنه آمد، به یاد فرزندش گریست. در بخش هنر و تجربه فیلمهای قابل توجه «ممیرو» و «سگ و دیوانه عاشق» هم کاندیدا بودند، در این میان انتخاب فیلم «چهارشنبه» تعجببرانگیز بود. در ادامه نگاهی اجمالی به ساختار فنی آثاری که در 2 روز پایانی جشنواره سیوچهارم به اکران درآمدند، صورت خواهد گرفت.
«گاهی» ساخته محمدرضا رحمانی
یک اثر به هم ریخته که تنها ادعای تجربهگرایی دارد و بیشتر ادابازی تعدادی بازیگران در سلفی گرفتن با موبایل است! فیلمی که بدون فیلمبردار و توسط گوشی همراه ضبط شد و هیچ رنگی از مدیریت کارگردانی در آن نمیتوان یافت. نبود عناصر بیانی و فقدان لحن و درام در این اثر گسیخته، شکستی مطلق در بحث ساختار سینمایی را رقم زد.
در این میان، مساله مهم در انتخاب فرم و مدیوم روایت در سینمای ایران بوده که چندی است به بهانه مستقل بودن و کاهش هزینههای ساخت به سمت ژست فیلمسازی با امکانات گوشی همراه رفته است و لزوم توجه به این نکته را نزد فیلمسازان جاری میسازد که شکل متمایز فیلمسازی نباید عناصر و بایستههای ساخت اثری با مختصات سینما را ابطال سازد و فاکتورگیری از بخشهایی چون تصویربرداری نباید منتهی به گسست روایت شود. مساله مهم در فیلمی مانند «گاهی» این است که دلیل بهکارگیری گوشی همراه برای ساخت اثر کاملا بیمفهوم به نظر میرسد، چرا که از طریق این مدیوم نه میتوان به درونگاه کاراکترها نگاهی نزدیکتر یافت و نه فردیت پرسوناژها با خوداتکایی به روایتی ملموس مشخص میشود و در این میان نقش دکوپاژ، میزانسن و طراحی بصری و تشخص روایی به کل دور ریخته میشود.
«لاک قرمز» ساخته سیدجمال سیدحاتمی
انگار کارگردان به دنبال آن بوده که همه دردها و رنجهای مصیبتوار را به بهانه امید پایانی فیلم بر سرنوشت کاراکترهایش بدوزد! از این رو تلخی رخ داده در تمام دقایقِ پیش از سکانس انتهایی و امید جعلی پایانی هیچ کدام اصل و ریشهای عمیق در تفکر را به دنبال نخواهند داشت. کارکرد رنگ قرمز در فیلم از لاک دختر تا خون مادر چندان در درام اثر جای نمیگیرند و تنها میماند قصهپردازی ملموس نویسنده که میتواند تماشاگر را تا پایان مجذوب دنبالسازی تقدیر شخصیت اصلی فیلم کند. کاراکتری که دلتنگیهای نوجوانانه را با عروسکِ خوابهای کودکی میجوید اما در درونِ همان ساخته چوبی پدر، موادی خانمانسوز را میجوید و مسیری از درد را تجربه میکند. فیلم «لاک قرمز» در میانه دچار معضل اکثر فیلمها شده و سکانسهای بیهوده و موقعیتهایی خارج از روایت اصلی فیلم را در پیش گرفته و از این رو وحدت ساختاری اثر از بین میرود.
«خانهای در خیابان چهلویکم» به کارگردانی حمیدرضا قربانی
فیلم «خانهای در خیابان چهلویکم» فضا و روایت را میشناسد اما در بیان نگاهش دچار لکنت میشود و موقعیتها شاکلهمندی خود را از دست داده و بحران رخ داده از رمقِ تعلیق میافتد. قربانی در اولین ساخته سینماییاش، قابهای هویدا با فضای زیست پرسوناژها را بخوبی نمایان میکند اما حفرههای موجود در فیلمنامه توان جاری کردن ایدهها را به شکلی دراماتیزه دور میکند و فیلم از نیمه رها شده و گاه در برخی سکانسها خارج از چارچوب تعیین شده قرار میگیرد.
«خشم و هیاهو» به کارگردانی هومن سیدی
فیلمی که به دلیل بهرهمندی از پرونده جنجالی شهلا جاهد میتوانست تبدیل به درام جنایی قابل توجهی شود اما نتیجه به یکی از بدترینهای جشنواره و بدترین فیلم ساخته شده توسط هومن سیدی تبدیل شده است. «خشم و هیاهو» با نمایش جملهای از ویلیام فاکنر روی پرده، نگاه شعارگرایانه خود را در بیان روایت آغاز کرده و در طول فیلم شاهد فرمی گسسته، لحنی الکن، ساختاری بیبنیان از وحدت روایی و درامی نابالغ میشویم که گاه از فرط دورماندگی از ایده به قهقرا میرود. سیدی حتی در چینش میزانسن و پیشبرد درام دچار اشتباه شده و موجب گرفتن تعلیق از اثر میشود. برای نمونه در سکانس طراحی شده برای اعتراف حنا، دختری که متهم به قتل همسر خسرو پارسا است، با میزانسن نامناسب فیلمساز شاهد دوری هیجان از مخاطب میشویم. همچنین تغییر زاویه دید و جابهجایی راوی به دلیل مبهم بودن پرونده قتل رخ داده به خام دستانهترین شکل ممکن ارائه میشود تا «خشم و هیاهو» را با همه خلاقیتهای پیمان شادمانفر در تصویربرداری و ایجاد نورهایی قرمز در جلوهگری خون نشسته در روایت با شکست مواجه کند.
«اینجا کسی نمیمیرد» ساخته حسین کندری
حسین کندری در خیال خود تصور آن داشته که با نمایش فضایی دورافتاده و متروک و سربازی تنها در کنار مرز میتواند ایده دوگانگی شخصیت را نمایان کند اما ساخت اینگونه آثار که در مرز باریکی از توهم و واقعیت به سر میبرند، نیاز به وجود فیلمنامهای هدفمند و اجرایی هوشمندانه دارد تا تبدیل به اثری ماندگار چون «جزیره شاتر» شود. از این جهت نبود هرگونه پیشدرآمد بر چرایی اتفاقات و فقدان طراحی مناسب در شکل توهمبرانگیز جهان پرسوناژ، فیلم «اینجا کسی نمیمیرد» را به عذاب نامیرای مخاطب در دقایق طی شده تبدیل کرده تا به جای وهم شخصیت در فیلم با وهم فیلمساز مبنی بر فیلمسازی مواجه شویم!
«سیانور» به کارگردانی بهروز شعیبی
شعیبی نشان داد که فیلمسازی را میداند و «سیانور» با وجود ضعفهایی که در پرده دوم روایت دارد، در قیاس با فیلمی چون «امکان مینا» که موضوعی مشابه درباره گروهک تروریستی منافقین بوده است، اثری سرپا است. «سیانور» در اجرا دارای سکانسهای هوشمندانهای است که در خدمت روایت قرار دارد اما برای فهم مخاطبی که چندان با تاریخچه ننگین منافقین آشنایی ندارد، اثری کممایه خواهد بود.
«به دنیا آمدن» ساخته محسن عبدالوهاب
آخرین فیلم دوره سیوچهارم که غروب چهارشنبه در کاخ جشنواره اکران شد، «به دنیا آمدن» نام داشت که برخلاف شروع گنگی که همراه با سکانسهای اضافه و بیثمر با روایت فیلم بود، در میانه جانیافته و با پایانی گرانقدر به اتمام میرسد تا فیلمی قابل توجه درباره بحران آدمی در دل مدرنیته شهری را شکل دهد. در این میان فیلمساز در برخی سکانسها وارد موقعیتهای دورافتادهای شده و انتخاب اشتباه هدایت هاشمی برای بازی در این فیلم، خارج از بارکدگذاری پرسوناژ اصلی است.