پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقاممعظم رهبری، دیروز شنبه 24 بهمن حاشیهنوشتهای از یکی از دیدارهای خانواده شهیدان مدافع حرم با حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای، رهبر حکیم انقلاب اسلامی منتشر کرد که متن آن در ادامه میآید. ولادت عقیله بنیهاشم حضرت زینب کبری سلاماللهعلیها فرصت خوبی است برای یاد کردن از شهیدانی که این روزها دوباره فضای زندگی ایرانیان را به عطر شورانگیز شهادت معطر کردهاند. شهیدانی که «حقیقتاً حق بزرگی بر گردن همه ملت ایران دارند (بیانات در دیدار خانوادههای شهیدان مدافع حرم ۵ بهمن۹۴)». تمام این شهیدان یک صفت مشترک دارند: «شهید مدافع حرم»؛ امتیازی که آنان را متمایز کرده است: «اگر اینها نمیرفتند و دفاع نمیکردند، امروز دشمنان اهلبیت علیهمالسلام حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها را با خاک یکسان کرده بودند، سامرا را با خاک یکسان کرده بودند و اگر دستشان میرسید کاظمین و نجف و کربلا را هم با خاک یکسان میکردند (بیانات در دیدار خانوادههای شهیدان مدافع حرم ۷ دی۹۴)». اما فقط دفاع از حرم نیست که به آنها جلوه دیگری داده، امتیاز دیگرشان کوتاه کردن دست متجاوزان از خاک ایران اسلامی است؛ آن هم نه در مرزهای کشور که کیلومترها دورتر از آن و دفاع از کشور، دین و انقلاب اسلامی است؛ شهیدان مدافع حرم «با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمیکردند، این دشمن میآمد داخل کشور. اگر جلویش گرفته نمیشد ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و در بقیه استانها با اینها میجنگیدیم و جلوی اینها را میگرفتیم. در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور، ملت، دین و انقلاب اسلامی فدا کردند (بیانات در دیدار خانوادههای شهیدان مدافع حرم ۵ بهمن ۹۴)». امتیاز دیگر این شهیدان که حکایت از مظلومیت آنها دارد، «شهادت در غربت» است. «امتیاز سوم هم این است که اینها در غربت به شهادت رسیدند. این هم یک امتیاز بزرگی است و پیش خدای متعال فراموش نمیشود
(۵ بهمن ۹۴)». ولادت بابرکت دختر امیرالمؤمنین علیهماالسلام، که حالا دفاع از حریم پاکش نمادی است برای دفاع از «حریم اسلام»، بهانهای است برای انتشار حاشیههای یکی از دیدارهای خانوادههای شهیدان مدافع حرم با رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیت رهبری (در تاریخ ۵خرداد۹۴).
از سر و صدای بچههای خردسال، میشود حدس زد که خانوادههای شهیدی که امروز میهمان آقا هستند، از طایفه شهدای جدیدند؛ همانهایی که نامشان این روزها بیشتر شنیده میشود: «شهدای مدافع حرم». مگر این بچهها میگذارند تا در محضر آقا خیلی جدی و رسمی باشی! راستش را بخواهی اصلاً نمیتوانی در مقابل ناز و ادای گاه و بیگاه این کودکان معصوم بیتفاوت باشی و همانقدر که دلت با صاحب مجلس است، فکرت با این کودکان! تویی و نازهای فرزندان خردسال شهیدان مدافع حرم؛ دوست داشتن که نه، اصلاً انگار دِینی به گردن توست تا برای لحظهای هم که شده آنها را در آغوش بگیری و دست نوازش به سرشان بکشی و برای لحظاتی هم که شده با محبت خود، جای خالی بابای شهیدشان را پر کنی! اما این دغدغه و نگرانی خیلی زود از بین میرود. زمانی که رفتار سرشار از عاطفه آقا را با فرزندان شهید میبینی و بوسهباران گونههای فرزندان شهید را؛ بیراه نمیگوید یکی از حاضران در مجلس که «ای کاش من هم یک فرزند شهید بودم!» اما دلم برای دختر خردسال با آن موهای دمخرگوشیاش سوخت. تقلای این طفلک معصوم برای دیدن آقا دیدنی بود. قبل از آغاز مراسم خود را به صندلی آقا رساند و مدتی روی آن نشست. وقت آمدن آقا نیز مادر محکم دستش را گرفت و اجازه نداد تا به سمت ایشان برود. هرچقدر هم تلاش کرد تا در هنگام نماز با گذشتن از صفها خود را به امام جماعت برساند، موفق نشد. اما برنامه که شروع شد، بالاخره توانست دستش را از دست مادر جدا کند و به آقا برسد و کنار صندلی ایشان جا خوش کند. چادرش هم همراهش بود؛ اما این پایان ماجرا نبود؛ آنقدر کنار آقا ورجه وورجه کرد تا خسته شد؛ وقتی نوبت به خانواده شهیدش رسید، حیف که دیگر خواب بود و از لذت چشیدن طعم لبخند و بوسههای آقا در بیداری محروم شد.