printlogo


کد خبر: 153958تاریخ: 1394/12/1 00:00
از بازتعریف مفاهیم تا بازبینی در اصول

دکتر علیرضا داوودی: نومحافظه‌کاری که با نمای اعتدالگرایی در ایران نمایان شده، محصول پیوند 2 گروهی است که پس از خرداد 76 به‌واسطه سرمستی افسارگسیخته پیروزان انتخابات در مقابل یکدیگر قرار گرفته بودند؛ انفکاکی که نه براساس اندیشه متفاوت که بیشتر به واسطه قدرت‌طلبی، منفعت‌جویی و انحصارطلبی بیشتر این دو گروه بود و مرزهای دقیقی نداشت. محصول این انفکاک شروع هجمه شدید تبلیغاتی «اصلاح‌طلبان» به رقیبی بود که در ادبیات خود با نام «محافظه‌کاران» شناسایی می‌شدند. آنچه از خرداد 76 تا خرداد 92 رخ داد مجموعه اتفاقاتی بود که گام به گام این دو گروه را به هم نزدیک‌تر و در نهایت زمینه اتحاد حداقلی را فراهم کرد.
محافظه‌کاران و اصلاح‌طلبان 2 دوره از ریاست جمهوری نظام جمهوری اسلامی را در اختیار داشتند که در هر کدام می‌توان یک شکست بزرگ را شناسایی کرد که هر شکست چرخش مهمی در جهت‌گیری سیاسی و اقبال عمومی مردم ایجاد کرد تا جایی که هر دو به مرز ورشکستگی کامل و حذف از صحنه‌های سیاسی و اجتماعی رسیدند و در نهایت قلب از تپش ایستاده آنها با شوک ناشی از پیوندی کم‌فروغ و انشقاقی گسترده در اردوگاه رقیب، تپیدن را در دولت کنونی با شعار جدید اعتدال آغاز کرد.
دولت سازندگی که به دنبال ترمیم ویرانه‌های حاصل از جنگ و ایجاد جامعه‌ای بهره‌مند از رفاه اقتصادی نسبی بود، در پایان راه شکست بزرگی در این زمینه را تجربه کرد و علاوه بر اقتصاد فلج و ناتوان، برای عرصه اجتماع نیز چیزی جز «قدرت‌طلبی الیگارشیک»، «سرکوب مخالفان» و «از  بین بردن سرمایه اجتماعی» در پی نداشت و اینگونه شکست اقتدارطلبی به وسیله شعارهای آزادی‌محور و ادعاهای توسعه سیاسی رقم خورد. اصلاحات نیز به‌رغم طلوع حیرت‌انگیز خود نتوانست مسیری را برای حفظ اعتماد مردم طی کند اما مهم‌ترین شکست این گروه نه در عرصه داخلی که در بعد بین‌المللی و از منظر غرور ملی بود که بارها و بارها توسط ابرقدرت‌های پوشالی جهان شکسته شد. تلاش بی‌ثمر اصلاحات در تنش‌زدایی و همکاری با نهادها و قدرت‌های بین‌المللی نتیجه‌ای جز تهدید‌ها و تحقیر‌های روزافزون مستکبران عالم در پی نداشت که در نهایت ملت ایران را به سمتی سوق داد تا به دنبال بازسازی تصویر قدرتمند خود در جهان، حفظ و تحمیل استقلال ملی بر استکبار جهانی و افزایش قدرت ملی در عرصه منطقه‌ای و جهانی باشند. نتیجه این شکست، عبور از اصلاحات و طلوع دوران اصولگرایی بود.
طلوع اصولگرایی برای نومحافظه‌کاران کنونی، ابتدا چیزی جز هیجانات زودگذر ملی و سیاست‌های پوپولیستی عده‌ای تازه به دوران رسیده نمی‌نمود که می‌توان نشانه‌های آن را به وفور در دوران انتخابات 84 (بویژه برخی برنامه‌های تبلیغاتی آن ایام) و پس از آن مشاهده کرد اما گذر زمان و سیاست‌های دولت نهم که هم برنامه‌های اقتصادی بزرگی را اجرا کرده بود و هم در عرصه بین‌المللی بر غرور و اقتدار ایران افزوده بود و در تمام زمینه‌ها استقلال و عزت ایران را افزایش داده بود باعث شد شکست‌خوردگان برای مقابله با رقیب مشترک ائتلاف منفعت‌محور خود را سامان دهند. آنچه در انتخابات 88 و فتنه پس از آن گذشت اوج مقابله 2 تفکر سنتی(اصلاحات- محافظه‌کاران) با اصولگرایی بود که محصول آن عیان شدن فاصله تحلیلی این دو گروه با واقعیات جامعه بود. این آغازی بود برای یک تغییر استراتژیک که منجر به ظهور «نومحافظه‌کاری» شد و با استفاده از تشتت اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری 92، قدرت را جا به جا کرد.
نومحافظه‌کاران برای تمام ابعاد اداره کشور نیازمند بازبینی و تغییر در اسلوب گذشته بودند که در نوشتار حاضر به بررسی یک بعد مهم آن یعنی سیاست خارجی خواهیم پرداخت.
  سیاست خارجی نومحافظه‌کاران
برای درک سیاست خارجی نومحافظه‌کاران و ویژگی‌های آن باید ابتدا اندکی به ریشه‌های آن پرداخت و از مقدمات حصول آن سخن گفت که بازگشت آن به دوران دولت اصلاحات و شکست سیاست خارجی این دولت بازمی‌گردد.

واقعه 11 سپتامبر 2001/20 شهریور 80 در دوران جلوس جمهوری‌خواهان تندرو در کاخ سفید فرصتی بود برای تحقق بلندپروازی‌های ایالات متحده در تکمیل پازل نظم نوین جهانی که بوش پدر آغاز کرد و بوش پسر در سودای تحقق نهایی آن حرکت می‌کرد. حمله به افغانستان در سایه حمایت‌های جهانی و حمله خودسرانه به عراق برای ماشین جنگی ایالات متحده شبیه بازی‌های رایانه‌ای بود و سرمستی حاصل از آن رفتار گستاخانه ایالات متحده در برابر ایران و تهدید‌های مکرر و مداوم را در پی داشت. بوش پسر که با القاعده و صدام تسویه‌حساب کرده بود هدف نهایی و میوه تلاش‌های خود را در سرکوب ایران انقلابی و تبدیل آن به یک بازیگر مطیع و آرام می‌دید اما برای آن نیاز به یک دلیل محکم داشت تا بتواند جهان را در برابر ایران متحد کرده و بند بر دست و پای آن افکند که این امر با جنجال رسانه‌ای حول محور برنامه هسته‌ای ایران آغاز شد. هدف اصلی وادار کردن ایران به پذیرش بازیگری در درون و مبتنی بر رژیم‌های غرب‌محور و دست کشیدن از اقدامات انقلابی بود که بر این اساس ایالات متحده در نقش پلیس بد با اعمال فشار سخت و روزافزون، ایران را بدان سو سوق می‌داد و از طرف دیگر تروئیکای اروپایی در نقش پلیس خوب، ایران را به مسیر پذیرش نظم نوین و عدم مقابله با آن تشویق می‌کرد. ضعف سیاست خارجی دولت اصلاحات در این زمان که مرعوب فضاسازی‌های غربی شده بود و گام به گام نسبت به اقدامات آنان عقب‌نشینی می‌کرد، در نهایت این باور را ایجاد کرد که جمهوری اسلامی ایران در موضع ضعف و ترس قرار گرفته و به ‌دلیل وحشت از هیمنه لشکرکشی‌های غرب حاضر است برای حفظ خود از اصول اساسی‌اش عقب‌نشینی کند که نماد ننگین این ضعف و زبونی، نامه برخی افراد دولت اصلاحات به رژیم ایالات متحده و پذیرش تعهدات خفت‌باری بود که موجب شد بیش از پیش غرب امیدوار به فتح ایران شود. این مساله  پیشروی قدم به قدم غرب در برابر ایران و افزایش زیاده‌خواهی‌ها و نقض تعهدات و تحقیر غرور ملی ایرانیان را در پی داشت و منجر به ظهور دولتی انقلابی و آرمان‌خواه در ایران شد که با استفاده از اصول انقلابی و «تاکتیک هجوم به جای دفاع» توانست نقشه‌های غرب را در منطقه به چالش بکشد و قدرت ایران را فزونی بخشد. ترس از این قدرت فزاینده بود که منجر به بروز فتنه 88 با همکاری عوامل و وادادگان داخلی و خارجی شد تا با ایجاد شکاف در صفوف محکم جامعه از قدرت ایران بکاهد و حرکت بالنده ایران را متوقف کند. تحریم‌های سخت و شدید در کنار استفاده از تمام ابزارهای بین‌المللی برای نابودی این اقتدار تاثیرات فراوان ولی موقتی بر ایران گذاشت و ترس از تداوم این دولت انقلابی منجر شد ایالات متحده مسیر حرکت خود را به سمت ایجاد یک جریان همکاری با ایران برای حل بحران‌ها تغییر دهد. بهترین گزینه میانه‌روها و جریاناتی بودند که از مدت‌ها قبل در این مسیر حرکت می‌کردند اما با بی‌وفایی غرب مغضوب ملت شده بودند. استفاده نومحافظه‌کاران از این مساله و تبلیغات گسترده در مسیر حل و فصل دیپلماتیک مسائل و ارائه دورنمایی رویایی از نتیجه مذاکرات، بازگشت‌شان به سریر قدرت را نتیجه داد و اکنون زمان آن بود که هر دو طرف (نومحافظه‌کاران و ایالات متحده) میوه حل و فصل دیپلماتیک مسائل را برای خود کنند.
با درک ریشه‌های ظهور این نوع نگرش می‌توان گفت نومحافظه‌کاری بر 2 اصل سیاست خارجی خود را استوار کرده است.
الف - باور به رژیم‌های بین‌المللی و نهادهای جهانی
بازی در محدوده رژیم‌های بین‌المللی در واقع پذیرش قانونمندی‌های نظام جهانی است که براساس منافع غربی و برای استمرار آن شکل گرفته است. رژیم‌های بین‌المللی در عرصه‌های مختلف روابط بین‌الملل به عنوان مکانیسم‌های همکاری بین دولت‌ها مطرح هستند که ایجاد اعتماد و امنیت می‌کنند و به ثبات نظام بین‌الملل یاری می‌رسانند. به عبارت دیگر، باید گفت مهم‌ترین نقش رژیم‌های بین‌المللی در ایجاد همکاری بین دولت‌هاست. یعنی رژیم‌ها به عنوان یک سازوکار و مکانیسم، چرخ همکاری بین دولت‌ها را به حرکت درمی‌آورند. رژیم‌ها باعث می‌شود آن عامل عدم اطمینان و نامعلومی که در نظام بین‌الملل وجود دارد، کاهش پیدا کند، چرا که  در واقع رژیم‌های بین‌المللی آن اطلاعات را در نظام بین‌الملل ارائه می‌دهند که باعث می‌شوند دولت‌ها منافع خود را بازنگری کنند. رژیم‌های بین‌المللی پس از ایجاد همکاری به نظم و ثبات سیستم کمک می‌کنند. به اذعان اندیشمندان حوزه روابط بین‌الملل رژیم‌های بین‌المللی برآمده از خواست و تمایلات اولیه هژمون جهانی هستند.
رفتار دولت در تمام دوران مذاکرات هسته‌ای و توافقنامه محصول آن سراسر نتیجه این نگرش است و در تمام اجزای آن باور به رژیم‌های بین‌المللی و نهاد‌های جهانی به صورت عیان و غیرقابل انکار مشاهده می‌شود.
ب- بازیگری درون چارچوب‌های عقلانیت ابزاری خروج از آرمان‌خواهی انقلابی
بازیگری درون چارچوب رژیم‌های بین‌المللی و براساس قانونمندی‌های آن نیازمند عبور از آرمان‌ها و پذیرش عقلانیت ابزاری و مادی به عنوان تنها عامل تحرک و عمل است. رفتار انقلابی و خلاف جریان استکباری ایران در موضوعات منطقه و جهانی قابلیت ورود به جریانات جهانی و ادغام در آن را ندارد و به همین دلیل دولت که تمام سرمایه اجتماعی خود را بر سیاست خارجی و پیروزی‌های آن متمرکز کرده است و حتی آب آشامیدنی مردم را در گرو تغییر و جهت‌گیری صحیح آن تعریف می‌کند نیازمند تغییر در این انگاره و ترویج عقلانیت ابزاری به عنوان روش درست اندیشه و عمل است اما تحرک بر اساس این دو اصل، نیازمند زمینه‌سازی‌ها و مقدماتی خاص است.
این دو اصل در سیاست خارجی یک نظام انقلابی و آرمان‌محور، پذیرش و کارآیی ندارد به همین دلیل در گام اول باید 2 تغییر اساسی در این نظام ایجاد شود تا زمینه‌های اجرای 2 اصل مورد نظر حاصل شود.
1- خروج سیاست خارجی از عرصه عمومی و تبدیل آن به یک امر تخصصی (خانه‌نشینی توده‌ها)
 پیش از این دوران، رفتار خارجی ایران بویژه در مساله هسته‌ای صورتی ملی داشت و به عنوان یک عزت ملی صورت‌بندی می‌شد که تماماً مورد حمایت و تاکید مردم قرار می‌گرفت. صنعت هسته‌ای به عنوان عامل ترقی و تحرک شناسانده می‌شد و مردم به عنوان پشتوانه ادامه مسیر همیشه در صحنه‌های مختلف حضور داشتند. خاموش کردن این نگرش مردم‌محور برای سیاست خارجی نومحافظه‌کاران ضروری بود و به همین دلیل با تبلیغات هوشمندانه و هدفدار، صنعت هسته‌ای در اذهان مردم مقابل اقتصاد کشور قرار داده شد و ایجاد دوگانگی میان چرخش اقتصاد در برابر چرخش سانتریفیوژها و لزوم اولویت دادن به اقتصاد صرف به عنوان اصل اولیه و اساسی حل معضلات کشور تبلیغ شد و تمام نشانه‌های صنعت هسته‌ای آرام آرام از عرصه‌های عمومی حذف شد همانند تغییر طراحی اسکناس یا بی‌توجهی به نمادهای هسته‌ای. این تبلیغات در کنار اظهارنظرهای ضدمردمی برخی چهره‌های علمی و دانشگاهی در زمینه‌ هسته‌ای که ورود به این عرصه را صرفا ویژه متخصصان و سیاستمداران، نه ملت ایران عنوان می‌کردند، زمینه‌های لازم را ایجاد کرد تا انفکاک مطلوب نومحافظه‌کاران حاصل شود.
2- بازتعریف مبانی اولیه و باورها
 نوع نگاه جامعه ایران به قدرت و استقلال یکی از موانع مهم بر سر خواسته‌های نومحافظه‌کاران بود. تا زمانی که استقلال کشور و قدرت، به معنای عدم پذیرش تحمیل نظام زورمداران  بود و آمادگی نظامی برای پاسخ به هر گونه مخاصمه به عنوان بخشی از قدرت تعریف می‌شد امکان ورود و بازیگری در رژیم‌های بین‌المللی و نهادهای جهانی- آنگونه که نومحافظه‌کاران می‌پسندیدند- وجود نداشت به همین دلیل حرکت دوم در راستای بازتعریف این مفاهیم و تغییر باور اجتماعی نسبت به این مفاهیم شکل گرفت. تاکید بر جنبه‌های اقتصادی و رفاه به عنوان ملاک واحد قدرت یک جامعه و حذف عوامل نظامی از تعاریف قدرت و حتی مخالفت و نادیده انگاشتن دستاوردهای آن عملا مسیری بود که به منظور تغییر دیدگاه جامعه ایران تدوین و اجرا شده بود.
باور دیگر که نیاز بود تغییر کند، نوع نگاه و باور ایران نسبت به ایالات متحده و سران آن بود که در جامعه ایرانی به عنوان شیطان بزرگ و دشمن اصلی شناخته می‌شوند. نومحافظه‌کاران که برای رسیدن به وعده‌های انتخاباتی و اجرای سیاست خارجی مطلوب خود ناچار از مذاکره و همکاری با ایالات متحده بودند راهی جز تغییر دیدگاه عمومی نسبت به این مساله را در پیش خود نمی‌دیدند که محصول آن تلاش رسانه‌ای در بزک کردن ایالات متحده بود؛ رفتاری که بارها مورد اعتراض صریح حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای رهبر حکیم انقلاب اسلامی قرار گرفت. گمانه‌زنی‌های پیرامون دیدار رؤسای جمهور 2 کشور، برقراری تماس تلفنی، دیدار‌ها و قدم زدن‌های دوستانه وزرای خارجه و دیدار‌ها و دست ‌دادن‌های اتفاقی(!) مقامات 2 کشور، همه و همه بخشی از یک تلاش در راستای تغییر این دیدگاه قدیمی بود.
محصول این اقدامات، آماده‌سازی زمینه‌های ادغام در نظام جهانی به عنوان یک بازیگر عقلانی و ترسیم آرمان‌ها مبتنی بر ظرفیت‌های ارائه‌شده در رژیم‌های بین‌المللی بود.  
 


Page Generated in 0/0051 sec