در نیمقرن گذشته، پادشاهی عربستانسعودی همواره محور اصلی سیاست آمریکا در خاورمیانه بوده است. داشتن منبعی مطمئن از نفت موجب اطمینان از تأمین امنیت شده است. واشنگتن هم با نادیده گرفتن اقدامات استبدادی و صادرات افراطگرایی وهابی از سوی عربستان، همواره این متحد خود را «میانهرو» توصیف کرده است. ولی آیا واقعا عربستان کشوری باثبات است؟ در واقع، عربستانسعودی اصلا یک کشور نیست. 2 راه برای توصیف آن وجود دارد؛ یک مجموعه سیاسی با یک مدل تجاری هوشمندانه اما به غایت بیثبات یا مجموعهای که آنقدر فاسد است که یک سازمان بزهکار کاملا هماهنگ را به یاد میآورد. در هر دو حالت، این مجموعه دوام نخواهد آورد. دیگر برای آنکه سیاستگذاران آمریکایی برای جلوگیری از فروپاشی پادشاهی سعودی برنامهریزی کنند، دیر شده است. در گفتوگوهایی که اخیرا با مقامات نظامی و دولتی (آمریکا) داشتیم، از اینکه آنها تا چه حد از چنین ﭼﺸﻢاندازی وحشت دارند، وحشتزده شدیم. پادشاه سعودی، مدیر یک تجارت خانوادگی است که از فروش نفت برای خرید وفاداری سیاسی استفاده میکند. با این حال تدابیر اخیر آلسعود، از جمله افزایش بیش از پیش تولید نفت برای جبران کاهش قیمت و همچنین تصمیم این کشور برای فروش سهام شرکت نفتی آرامکو، نشان میدهد که عربستان به پول نقد نیازمند شده است. همزمان با این کاهش درآمدها، هزینه «خرید وفاداری» هم در حال افزایش است و کشورهایی از جمله سودان جنوبی و سومالی و شخصیتهای سیاسی برای پیروی از سیاستهای عربستان، هزینهها و سخاوت بیشتر ریاض را طلب میﮐﻨﻨﺪ. اگر هزینه وفاداری همینطور افزایش یابد، پادشاهی سعودی از پرداخت هزینههای سیاسی ناتوان خواهد ماند. سناریوی دومی نیز مطرح است؛ عربستان بهعنوان یک سازمان بزهکار. در دورهای که همه کشورها به سمت شفافیت بیشتر حرکت میکنند، طبقه ارشد سیاسیون عربستان در حال استفاده بیحساب و کتاب از منابع مالی این کشور و انجام خریدهای سخاوتمندانه برای خود در خارج است کشور هستند. به همین جهت ﻣﯽتوان ریاض را حکومتی «کلپتوکراسی» (دزدساﻻری) دانست. حجم باﻻی فساد اقتصادی در کشورهایی چون نیجریه، اوکراین، برزیل، مولداوی و مالزی موجب شده در سالهای اخیر این کشورها شاهد تظاهرات مردم و استعفای مقامات باشند. اتباع عربستانسعودی هم کمکم دارند احساس میﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ «یک شهروند هستند، نه اشیا» و همین امر میتواند آنها را به سوی اعتراضات اجتماعی سوق دهد. برای چندین دهه، ریاض با تبعید کردن منتقدانی چون اسامه بن ﻻدن، فشارها بر خود را کاهش داده و در عین حال افراطگرایی را به جهان اسلام صادر کرده است اما این راهبرد میتواند برای عربستان تبعات داشته باشد. انتقادات بن ﻻدن از فساد سعودیها، حاﻻ از سوی دیگران مطرح میشود و بین بسیاری از اعراب هم انعکاس مییابد. شاه سلمان که حاﻻ هشتاد و چند ساله است، آن زرنگیهایی را که برادر ناتنیاش، عبداﷲ، داشت را هم ندارد. با این حال، وی برخی عناصر آشنا در جعبه ابزار دیکتاتورها را در اختیار دارد: اعدام ناراضیها، آغاز جنگهای خارجی و تشدید منازعات ﻓﺮﻗﻪای با هدف بیاعتبار کردن خواستههای شیعیان عربستان و افزایش روحیه ملیگرایی. هریک از این موارد، خود ریسکی شدید به همراه دارند. در نتیجه جناحهای مختلف خاندان حاکم به منازعه با یکدیگر خواهند پرداخت. سناریوی دوم، شکلگیری یک جنگ خارجی است که با توجه به باﻻ گرفتن تنش بین ایران و عربستان، به راه افتادن جنگ چندان هم دور از ذهن نیست. سومین سناریو، شورش اجتماعی در عربستان است که میتواند توسط مردم و به صورت غیر خشونتآمیز یا توسط گروههای افراطگرا و مسلحانه باشد. مقامات نظامی و اطلاعاتی آمریکا باید از حاﻻ به بررسی سناریوهای مختلف پس از فروپاشی حکومت سعودی پرداخته و خود را برای آن آماده کنند. آمریکا ﺑﺎﯾﺪ از عادت همیشگی خود که سیاستهای خاورمیانهای خود را براساس واقعیتهای گذشته پیش میبرد، دست بردارد.
سارا چیس، عضو ارشد برنامه دموکراسی و قانون بنیاد کارنگی و الکس د وال، مدیر اجرایی بنیاد صلح جهانی