در سالهای پایانی قاجار، انگلستان علاوه بر اقداماتی که در سطح جهانی برای حفظ هند انجام داد، نیروی نظامی مشتمل بر کارشناسان نظامی، اطلاعاتی، کشاورزی و آبیاری را به ریاست «مک ماهون» در مرز سیستان آماده کرد تا در صورت لزوم سیستان را تصرف کنند. اقدام دیگر انگلستان تحریک افغانها به ایجاد درگیری در مرز سیستان با ایرانیان بود، زیرا با بروز درگیری میان افغانستان و ایران فرصتی برای مداخله مستقیم انگلستان فراهم میشد. این حق مداخله را انگلستان بر اساس قرارداد پاریس در 1857م / 1273ق به دست آورده بود. طبق این قرارداد هرات را از ایران جدا کردند و مقرر شد هرگاه اختلافی میان ایران و افغانستان پیش بیاید هر 2 کشور به حکمیت انگلستان متوسل شوند. مفاد این عهدنامه دست ایران را برای دفع تجاوز افغانها در مرزهای شرقی ایران بست، انگلستان در قرن 19 میلادی به استناد همین عهدنامه «گلد اسمیت» را روانه ایران کرد و با حکمیت او بخشهایی از بلوچستان ضمیمه بلوچستان انگلیس شد. در سیستان نیز قسمت راست رود هیرمند را به افغانها بخشید. انگلستان در تعیین حدود ایران و افغانستان استخوان را لای زخم باقی میگذارد تا در موقع لزوم از آن بهره گیرد. حکمیت گلد اسمیت هم نقطه پایان اختلافات 2 کشور افغانستان و ایران نبود. به همین دلیل در 1902م / 1320ق به دنبال بروز اختلاف میان مرزنشینان افغانی و سیستانی و خراب کردن سد آبی در سیستان توسط افغانها، دولت ایران که اجازه برقراری امنیت و دفع دشمن را در مرز نداشت از انگلستان تقاضای حکمیت درباره آب هیرمند را کرد. دولت انگلیس هم بدون تعلل مک ماهون را روانه ایران کرد. قبل از رسیدن هیأت انگلیسی به ایران دولتهای افغانستان و ایران به توافق رسیدند و خواهان لغو مأموریت مک ماهون شدند اما انگلستان توجهی به تقاضای آنها نکرد. مک ماهون مأمور بود که سیستان ایران را به ویرانهای بدل کند و برای تحقق این هدف پیش از ورود به سیستان میان مردم شایع کردند انگلستان در سیستان دارای امتیازات زیادی است و برای قابل قبول جلوه دادن این قبیل شایعات، «کرزن»، فرمانفرمای هند به سرگرد مک ماهون قبل از عزیمت به سیستان درجه سرهنگی داد. او با 300 سرباز، 100 سوار و 2 هزار جمازهسوار هندی، بلوچی و انگلیسی وارد سیستان شد. تعداد همراهان مک ماهون را حدود 4 هزار نفر برشمردهاند. آنها برای سکونت چادرهایی برپا کردند ولی چون اقامتشان طولانی شد چادرها را به خانه تبدیل کردند. محل اقامت آنها نیز تبدیل به دهکدهای انگلیسینشین شد. در تعقیب سیاست نابودی سیستان آنها به خرید گندم و ارزاق عمومی با قیمتهای گزاف پرداختند و با این کار قیمت اجناس را تا چندین برابر در سیستان افزایش دادند. تجار هندی با کمک انگلیسیها بدون توجه به محدودیتهای گمرکی گندم را از سیستان خارج میکردند. گرانی اجناس در سیستان مردم فقیر ناحیه را فقیرتر کرد تا جایی که حدود 3 ماه پس از ورود هیأت مک ماهون شورشی در سیستان روی داد که به دستور «امینالسلطان»، صدراعظم ایران توسط «حشمتالملک»، حاکم منطقه و با کمک نیروهای نظامی انگلیس سرکوب شد. این سرکوبی بر تثبیت تصویر اقتدار انگلیسها در منطقه کمک کرد. هیأت همراه مک ماهون
بی هیچ رادعی در سیستان به هر جا سر میکشیدند، زیرا «میرزاعبدالحمیدخان غفاری»، یمین نظام که کمیسر و سرحددار ایران در سیستان بود با گرفتن رشوه، از انگلیسها آنها را آزاد گذاشته بود و اعتراضات «میرزاموسیخان»، کارگزار وزارت امور خارجه ایران به آزادیعمل انگلیسها راه به جایی نمیبرد. «میرزانصراللهخان مشیرالدوله» نیز به جای توجه به اعتراضات کارگزار به جلب نظر انگلیسها توجه داشت و چون آنها میرزا موسی خان را سد راه میدیدند وزیر امور خارجه ایران مشیرالدوله قول برکناری کارگزار را به انگلیسها داد. هیأت همراه کلنل مک ماهون در مدت اقامتشان در سیستان ارزیابی دقیق و همهجانبهای از اوضاع سیستان به عمل آوردند و حکام محلی را جذب و مردم را آواره کردند. در نهایت نیز بر خلاف قرار اولیهای که با دولت ایران گذاشته بودند مجددا به تعیین حدود سیستان پرداختند. دولت ایران از ابتدای تقاضای حکمیت اعلام کرده بود کار هیأت انگلیسی باید فقط حل اختلافات آبی باشد و هیچ تغییری در حدود معینشده توسط «گلداسمیت» داده نشود اما مک ماهون از چارچوب تعیینشده گلداسمیت فراتر رفت و سرحدی تازه تعیین کرد. دو سوم آب هیرمند را هم به افغانها داد. در واقع او حکم نابودی سیستان را صادر کرد. انگلیسیها در پاسخ به اعتراضات ایرانیها اعلام کردند تنها مرجع رسیدگی به این شکایت وزیر خارجه انگلیس است که وزیر هم قطعا رأیی مخالف مصالح انگلیس صادر نمیکرد. تکلیف مرزهای سیستان هم تا نیمه اول قرن 20 مشخص نشده باقی ماند.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران