حسین قدیانی : از یک زاویه میتوان اظهارنظر آقای مرعشی را به فال نیک گرفت بلکه بنشینیم و ببینیم «توسعهنیافته سیاسی» کیست. آیا چون اکثریت ملت ایران به نومحافظهکاران- که به غلط اصلاحطلب یا اعتدالی خوانده میشوند- رای ندادند، میتوان ایشان را عقبمانده سیاسی خواند؟ و آیا چون مردم شمال تهران با استفاده از حضور نهچندان پررنگ پایینشهریها، توانستند موجبات پیروزی نومحافظهکاران را فراهم کنند، دارای بلوغ سیاسی هستند؟ این یک نوع واکنش به پیروزی و شکست در انتخابات است، یک نوع هم آن است که ما از جناب زاکانی دیدیم. آنجا که در کنار 29 اصولگرای دیگر در تهران شکست خوردند اما هرگز این باخت را بهانه تمرد از اخلاق و ادب نکردند. آری! ثبت شد این جمله که ما رای مردم را به خوب و بد تقسیم نمیکنیم. حال کافی است نگاه آقای مرعشی به شکست نومحافظهکاران در سراسر ایران را مقایسه کنیم با نگاه دوم.گمانم از ورای این قیاس، «عقبمانده سیاسی» خود به خود خودش را نشان میدهد. عقبمانده سیاسی، یعنی کسانی که مردم را تنها و تنها به شرط رای دادن به جماعت خود میخواهند. اگر مردم تهران 3 دوره متوالی رای به اصولگرایان دهند و ایشان را روانه بهارستان کنند، حتما از نظر سیاسی عقبمانده یا توسعهنیافته هستند لیکن کافی است چون 7 اسفندی، اسفند خود را به نفع نومحافظهکاران دود کنند.
آنجا میشوند فهیم، دارای بلوغ سیاسی، محترم! روز اگر دوم خرداد باشد، همین مردم که اکنون توسط حضرات «عقبمانده سیاسی» خوانده میشوند، لابد باید «جلوداران عرصه سیاست» خطاب شوند اما خدا نکند همین مردم، آرای اکثریت را حکایت سال 88 رهسپار صندوق فلانی کنند؛ هم فتنه علیه کلیت آرا آزاد است، هم لگدپراندن به آرای اکثریت آزاد است، هم نشانه رفتن اصل نظام آزاد است، هم دمیدن در بوق سراسر دروغ تقلب آزاد است، هم بیاحترامی به جمیع مقدسات آزاد است و هم همه چیز که حضرات نومحافظهکار میخواهند! لذا مصداق تام و تمام عقبمانده سیاسی، نه ملت سلحشور ایران که خاندان اشراف است. آنجا که سال 88 با نوشتن نامه سرگشاده علیه جمهور، فتنه علیه انتخابات را کلید زد و آنجا که حتی دست بردار از سر همین رئیسجمهور فعلی هم نیست! یک روز میگوید «روحانی 3 درصد بیشتر رای نداشت و با حمایت من رئیسجمهور شد» و دگر روز میگوید «اصلا فرد مدنظر من، نه روحانی که یکی دیگر بود»! اینها که برشمردم، هم مصداق عقبماندگی سیاسی است، هم مصداق بیاخلاقی سیاسی و هم مصداق عدم تقوای سیاسی. لیکن اوج توسعه سیاسی- به معنای رعایت قواعد بازی سیاست- آنجا بود که سال 92، تنها یک اختلاف هفت دهم درصدی فرد پیروز را معین کرد اما نامزدهای جناح اصولگرا، اولین نفراتی بودند که به جناب روحانی تبریک گفتند. پس تصور کردن خود به عنوان محور حق و آنگاه سنجیدن خوب و بد ملت با این محور، در وهله نخست موید همین بلوغنیافتگی در مقوله سیاست است! سیاست بیپدر و مادر، از قضا همین است؛ همین که تو برداری شهرستانیها را فاقد بلوغ سیاسی بخوانی به این جرم که اکثریتشان به جریان حضرت عالی نظر مساعد نشان ندادهاند. باورم هست «فتنه» نشأت از همین نگاه متکبرانه میگیرد. تو با این نگاه لازم باشد این حق را هم به خود خواهی داد که علیه آرای عقبماندههای سیاسی(!) دست به شمشیر فتنه ببری، نه رایشان را قابل خواندن بخوانی، نه حتی خودشان را آدم بدانی! پرواضح است که «تهران» نام یکی از شهرهای «ایران» است! حضرات اما طوری علیه ساکنان سایر شهرها گارد گرفتهاند کانه «ایران» نام یکی از شهرهای «تهران» است!
مجلس خبرگان رهبری ایضا مجلس شورای اسلامی، مجالسی متعلق به همه مردم ایران هستند و صدالبته اگر افرادی، تنها ناظر بر رای مردم شریف و عزیز تهران- روی این «شریف و عزیز» تاکید مضاعف دارم- بخواهند برنده و بازنده انتخابات را معین کنند از جمله مصادیق «عقبمانده سیاسی» هستند.
اما سخنی با گروه قلیلی از دوستان خودی. کوفه خواندن تهران، بیتعارف بیانگر نوعی «بیمعرفتی سیاسی» است. یعنی چه این حرفها؟ چطور مردم تهران وقتی 3 دوره مجلس را به افراد همسو با ما میسپارند، شهیدپرور و ولایی و اهل درد و با معرفت خوانده میشوند اما کافی است باری علیه من و ما رای بدهند!
اگر به «تلک الایام نداولها بین الناس» ایمان داریم، لاجرم باید اندکی تامل کنیم و بعد از سبک و سنگین کردن حرف مد نظر، تحلیل خود را به رشته تحریر درآوریم. لذا صمیمانه از این دوستان عزیز میخواهم که «صبوری» را هم به «بصیرت» خود اضافه کنند. اولا صبر و بصر همواره با هم آمدهاند، ثانیا بساط این انتخابات را نظام جمهوری اسلامی پهن کرده. اگر به بهانه رای شهرستانیها به اصولگرایان حق نداریم ملت ایران را «عقبمانده سیاسی» بخوانیم، به بهانه رای تهرانیها به گروه مخالف خود هم حق نداریم حرفهای نازیبا بزنیم که دست آخر، جز به نتایجی زشت منجر نخواهد شد.
این همه که نوشتم اما مقدمهای بود برای این متن که در ادامه، خطاب به مولایمان امام خامنهای خواهم نوشت.
آقاجان! دشمن گمان میکرد بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال 88 دیگر در این نظام الهی خبری از انتخابات نخواهد بود لیکن ایستادگی شما پای آن انتخابات، پای آن کلیت 40 میلیونی و پای آن اکثریت 24 میلیونی، باعث شد بعد از 88، این دومین انتخابات مجلس در نظام مردمی جمهوری اسلامی باشد. شما در پیام خود، از ما ملت، از وزارت کشور و از شورای نگهبان تشکر کردید، اما راستش را بخواهید «از بد حادثه میترسیدیم! تو به ما جرأت توفان دادی!»
آقاجان! اگر همه هم و غم دشمن بر این استوار شده که ما در راه دفاع از ولایت فقیه، خسته شویم، دشمن این را بداند که ما در این راه روحاللهی، از هیچ چیز خسته نخواهیم شد. شما آن روز، از همه ملت، حتی از زاویهداران با نظام خواستید بیایند و رای دهند اما حضرت آقا! تا در این مرز و بوم بسیجی هست، شما هرگز از داعیهداران دروغین «جانم فدای ایران» نخواهید خواست که حتی اگر نظام را قبول ندارند، یعنی فقط منباب ملیگرایی، بروند به میدان جنگ با لعین داعشی که چشم طمع دوخته به مرز مقدس ما.
آقاجان! رای را آسان میتوان داد، آنچه اما از این هم آسانتر است، این است که بسیجی به عشق امام خود، از زن و زندگی بگذرد و برود جبهه شام، تا دشمن را در همان بیرون مرزها نگهدارد. آقاجان! تاریخ خواهد نوشت که روز 7 اسفند شماری از بسیجیان شما، در خط مقدم جنگ با لعین داعشی، مجال شرکت در انتخابات پیدا نکردند تا حتی زاویهداران با نظام هم بروند و در نهایت امنیت، رای خود را درون صندوق بیندازند! بالاتر از این چه افتخاری یک نظام میتواند داشته باشد؟! راستی علمدار ولایت! بسیجیان فدایت ... فدای یک لبخند شما ای نایب بر حق مهدی موعود.