امیرحسن خواجوی: بیتردید تحلیل نحوه کنش مردم شریف تهران در انتخابات 7 اسفندماه سال جاری از زوایای مختلفی قابل بحث و بررسی خواهد بود. به هرترتیب اکثریت مردم پایتخت تصمیم گرفتند به لیستی رأی بدهند که از آن شناخت کافی نداشتند اما ظاهر امر چنین نمایان کرد که در کمپین انتخاباتی جناح پیروز انتخابات تهران وظیفه معرفی این افراد گمنام و کمنام و نشان برعهده افراد نامداری از میان چهرههای سیاسی و هنری گذاشته شده بود. در حقیقت در اینجا معرِف اجلای از معرَف بود. افرادی شناختهشده ناجی لیستی گمنام شدند. این نوشتار به هیچوجه سر آن ندارد که به زوایای پنهان و پیدای نحوه هماهنگی و بررسی تئوریهای چگونگی شکلگیری لیدرهای مشوق اکثریت مردم یا مدلهای تحقق سرمایه اجتماعی جناح اصلاحطلبان بپردازد بلکه تلاش میکند دور از التهابات روزمره با فروکاست نحوه حمایت برخی چهرههای هنری و سیاسی واقعیاتی را در مقابل دیدگان مخاطب قرار دهد. مخاطبی که خود شاید تحت تاثیر همین دعوت به سمت لیست پیروز انتخابات متمایل شد و نتیجه انتخابات تهران را اینچنین رقم زد. داستان یک خطی از انتخابات 7 اسفند تهران چه بود؟ براساس مستندات عینی لیدرهای اجتماعی اعم از سیاسیون و چهرههای هنری از افراد گمنام لیستی خاص حمایت کردند و اکثریت مردم تهران نیز به این دعوت پاسخ مثبتی دادند و نتیجه آن شد که دیدیم. با نگاهی کوتاه به روایت یادشده که به استشهاد تاریخ و قول ناظران حی کنونی همگان بر صدق آن گواه دارند حمایت و دعوت لیدرهای فکری طبقه متوسط شهری اعم از سیاستمداران، رسانهها و هنرمندان در تهییج و به صحنه آوردن اکثریت مردم تهران نقش اساسی را ایفا کرد. در این رهگذر باید تاکید کرد بیشک حمایت چهرههای سیاسی و رسانهها از لیستهای انتخاباتی به هیچ روی خالی از وجه نیست، چراکه میدان رقابتهای انتخاباتی در حقیقت کارزار اصلی وزنکشی رجال سیاسی و رسانههای وابسته به ایشان است. در حقیقت انتخابات مجلسین و ریاستجمهوری در ایران تبلور قدرتنمایی چهرههای سیاسی و رسانههای منتصب به ایشان است. مردان سیاسی و ارباب جراید نیک میدانند که حمایت از یک فرد یا یک لیست انتخاباتی چه نتایج مثبت و منفی را برای آنان در بر خواهد داشت. بیگمان مرد سیاسی با دانش و تجربهای که اندوخته است میدان و زمین بازی را تشخیص میدهد و نیک میداند ورود به میدان رقابتهای سیاسی حتی در صورت پیروزیهای مقطعی و حتی طولانیمدت گذرا و رفتنی خواهد بود. ارباب جراید نیز میدانند سکه بازار آنان تا صبحدم دولت اقبالشان قدر و ارزش دارد. سیاستمدار بسیار خوب میداند که اگر روزی برای ورود به قدرت با اقبال کم مردم مواجه میشود اما در جا و گاهی دیگر امکان اقبال کمنظیر به وی خواهد بود. مرد سیاسی به سادگی تغییر موضع میدهد. زمانی به سمت چپ حرکت میکند و زمان دیگر به سمت راست. روزی خود را در نشان محافظ وضع موجود جلوه میدهد در زمانی دیگر مصلح تمامعیار ملت. در حقیقت رفت و برگشتهای سیاستمدار به غایت حفظ یا بازگشت به قدرت است نه امر دیگری. نزد مرد سیاسی کلام، شعار و برنامه همگی ابزار دست یافتن به قدرت است و هیچ شأن دیگری ندارد. البته منظور از قدرت در اینجا امری نکوهیده و پلید نیست بلکه مخاطب محترم به قطع میداند جهت قدرت است که آن را مذموم یا قابل احترام میکند. اگر قدرت سیاستمدار در مدار حق و عدالت بچرخد بیگمان قدرت او ظهور امری خیر برای اجتماع است اما اگر قدرت مرد سیاسی در خدمت زر و زور باشد قدرت او بروز ناسوتی پسندیدهای نخواهد داشت. نسبت و جهت قدرت نزد سیاستمدار هرچه باشد دوران اقبال قدرت گذرا خواهد بود. آنچه دیروز محبوب بود امروز منفور است و آن کس که دیروز منفور بود امروز محبوب است. در حقیقت گذار قدرت از افراد امری اجتنابناپذیر است. شاید سخن هراکلیتوس، حکیم شهیر یونانی در عدم ایستایی جهان و سپری شدن سپهر و گیتی مؤیدی بر این گذار هر روزه باشد. در حقیقت قدرت و مرد سیاسی در ارتباطی دوسویه با یکدیگر قرار دارند گاهی مرد سیاسی سوار بر قدرت است و زمانی قدرت بر دوش سیاستمدار سنگینی میکند. این رابطه دوسویه تا هنگامه مرگ نزد مرد سیاسی استوار خواهد بود و تنها مرگ است که همچون یک امکان وجودی بر دیگر امکانهای وجودی مرد سیاسی پایان میدهد. همانگونه که گذشت و عنوان شد حمایت چهرههای سیاسی از یک لیست و دعوت حامیان خود به رای دادن به افرادی خاص بخشی از امر سیاسی است و بیتردید مرد سیاسی تمام لوازم مورد نیاز این امر و تبعات حال و آینده آن را به جان میخرد، چراکه سیاستمدار کار دیگری غیر از بازی و نزدیکی و دوری جستن از قدرت را نمیتواند انجام دهد. اما وضعیت هنرمندان چگونه است؟ وقتی هنرمندی تمام توان و آبروی خود را بر سر به قدرت رسیدن فردی و از قدرت پایین کشیدن فرد دیگری هزینه میکند التفاتی به معنای فعل امروز خود دارد؟ اساسا چرا چهرههای هنری خود را درگیر قدرت میکنند؟ قدرتی که نه قواعدش را بهخوبی مردان سیاسی میشناسند و نه توان ادامه بازیهای آن را دارند. شاید چاره کار نزد فیلسوف بسیار ساده به نظر آید. افلاطون میگفت شاعران را با احترامی خاص با کلاه شیپوری از شهر خارج خواهیم کرد. اما این تز افلاطون بیتردید در روزگار نوین ما کاربرد ندارد. شاید امروز شاعران و هنرمندان هستند که میتوانند سیاستمداران را با کلاه یا بیکلاه از شهر خارج کنند! تقدم ظهور شکل مبتذلی از هنر بر تربیت و حکومت نفوس و رسم کشورداری روایت این روزهای ما شده است. اگر افلاطون امروز را میدید و حال ما را مشاهده میکرد بیگمان انگشت تعجب بر دهان میگزید. هنری که باید در خدمت تربیت باشد و تربیتی که باید در دست حاکم باشد خود ملعبه دست ناهنرمندانی شده است که راههای خیابانهای لندن را از اسم خیابانهای شهرشان بهتر بلد هستند. آیا براستی چهرههای سینمایی فعال در انتخابات هفتم اسفندماه سال 94 لوازم این حضور را میدانند؟ و حاضرند تبعات تشخیص، تصمیم و دعوت خود را تا روز آخر استقرار مجلس دهم تحمل کنند. آیا هنرمندانی که همواره هنر را برای هنر میدانند و تلاش دارند دامن خود را به هر دلیلی به آلودگیهای قدرت نیالایند دلیلی موجه بر استفاده از چهره و اعتبار خود برای به قدرت رسیدن مرد سیاسی در سر دارند؟ آیا برخی چهرههای سینمایی این التفات را دارند که چرخ قدرت ایستا نخواهد بود و دائم در حرکت است؟ آیا روحیه لطیف هنرمندان طاقت قرار گرفتن در زیر چرخهای قدرت را دارد؟ پرسشهای بالا تنها تلاشی برای فروکاست اقدام تاثیرگذار چند تن از چهرههای هنری کشور است. فروکاستی که شاید در طول زمان آثار خود را در زندگی شخصی و حرفهای این چهره نمایان کند. این افراد که با استفاده از رانت آنتن رسانه ملی در سالیان دور به شهرت امروز خود رسیدهاند باید متوجه این مهم باشند که نتیجه آرای صندوقهای تهران در 7 اسفند 94 نتیجه کنش سیاسی این افراد بود لذا زین پس تا پایان دوران حرفهای خود باید مسؤولیت تصمیم امروز و نتایج فردای مجلسین را بر دوش خود داشته باشند. این عزیزان همچون مرد سیاسی نمیتوانند تغییر موضع دهند بلکه باید آرزو کنند اقدام امروزشان در راستای تهییج افکار عمومی به منظور سپردن کرسیهای مجلسین تهران به آقایان اعتدالگرا و اصلاحطلبان دامن هنریشان را در فردای قضاوت تاریخ و مردمان سرزمینشان نگیرد. علاوه بر مطالب یادشده این بزرگواران نباید از یاد ببرند همیشه نتیجه جمع 16+30 حاصل جمع پیروزی نخواهد شد.