آیت مظفری: مارکسیسم از مکاتبی است که در دوره معاصر، فضای سیاسی ایران را متأثر ساخته است. این جریان نیز همچون جریان سلطنتطلب از حمایت بیگانگان برخوردار بوده است. بیشترین تأثیر مارکسیستها در عصر اشغال ایران پس از جنگ دوم جهانی بود. در این زمان آنان با حمایت دولت شوروی فعالیتهای خود را گستراندند و با شعار خدمت به خلق، با بیگانگان متحد شدند و دست دشمنان ملت ایران را فشردند.
تعریف
جریان مارکسیستی، از نظر ایدئولوژیک در افکار «کارل مارکس» و «فریدریش انگلس» آلمانی ریشه دارد. این جریان با حمایت از کارگران، به هیچ روی نظام سرمایهداری را برنمیتابد و بر بنیان مادیگرایی و الحاد استوار شده است. جریان مارکسیستی پس از ورود به ایران همزمان با انقلاب مشروطه تحت عنوان
2 شاخه چپ قدیم و چپ جدید مارکسیستی با تأسیس احزاب و سازمانهای خاص خود، در تحولات سیاسی- اجتماعی ایران بویژه پس از شهریور 1320ش نقش پیدا کرد. میتوان گفت هدف این جریان ترویج افکار مارکسیستی و استقرار رژیم سوسیالیستی در ایران بوده است.
تاریخچه
خاستگاه جریان مارکسیستی، اروپای غربی بویژه آلمان و انگلیس است. مارکسیسم در واکنش به ستمگریهای نظام سرمایهداری و لیبرالیزم کلاسیک حاکم بر قرن 19 اروپا پدید آمد. شکاف طبقاتی و فقر وحشتناک مردم- که پیامد لیبرالیسم کلاسیک بود- برخی را به این نتیجه رساند که راه نجات مردم، نابودی نظام سرمایهداری است. این کسان
- که به راهحلهای جمعگرایانه و توجه به کارگران و تهیدستان معتقد بودند- «سوسیالیست» نام گرفتند. از مهمترین اندیشمندان سوسیالیست، کارل مارکس آلمانی است. او فرزند یک وکیل دعاوی یهودیالاصل و شاگرد «هگل» بود. مجموعه افکار مارکس را همفکر او انگلس، مارکسیسم نامید. این اندیشهها سپس به وسیله شاگردان آنها گسترش یافته، دچار انشعابهای فراوان به قرار زیر شد.
1- مارکسیسم- لنینیسم
این شاخه را لنین رهبر انقلاب شوروی پدید آورد که برخلاف مارکس برای ایجاد انقلاب سوسیالیستی منتظر تاریخ نماند، بلکه به توطئهگری و تصرف قدرت سیاسی از طریق ایجاد حزب پیشتاز مرکب از روشنفکران انقلابی اعتقاد داشت.
2- مارکسیسم- مائوئیسم
به افکار «مائو تسه تونگ» رهبر حزب کمونیست چین اطلاق میشود. مائو با توجه به جامعه چین به جای تکیه بر طبقه پرولتاریا یا کارگر صنعتی- که مورد توجه مارکس بود- به طبقه دهقان توجه داشت. مارکس دهقانان را ارتجاعی میدانست، اما مائو آنها را انقلابی میانگاشت. «مائوئیسم» به عنوان «مارکسیسم چینی» نیز معروف است.
3-چپ نو
جریانی بود که در دهه 1970 م در اروپای غربی، آمریکای شمالی، برخی کشورهای آمریکای لاتین و آسیایی از جمله ایران در بین دانشجویان و روشنفکران هواخواهانی پیدا کرد. چپ نو واکنشی بود در قبال سرسپردگی و وابستگی احزاب کمونیستی قدیمی یا چپ قدیم به روسیه، این جریان اگرچه با فساد دنیای سرمایهداری مخالف بود اما به دلیل گرایش ضدشوروی مورد توجه سازمانهای اطلاعاتی غرب قرار گرفت.
4- اروکمونیزم یا کمونیزم اروپایی
«سانتیاگوکاریلو» دبیرکل حزب کمونیست اسپانیا در دهه 1980-1970م، جریانی را بنیان نهاد که هدف آن استقلال از رهبری مسکو، کنار گذاشتن تز دیکتاتوری پرولتاریا و نظام تکحزبی سوسیالیستی بود. هواخواهان این جریان، به انقلاب سوسیالیستی نیز معتقد نبودند و مشارکت در نظام دموکراسی چندحزبی غربی را پذیرفته بودند و به جای انقلاب به رفرم اعتقاد داشتند.
5- گورباچفیسم
واپسین و مهمترین ضربه بر بنیاد مارکسیسم را «میخائیل گورباچف» وارد کرد. او بر مارکسیسم خط بطلان کشید و سیاستهایش را تحت عنوان «جزماندیشی و ذهنیگرایی» محکوم کرد. گورباچف با اعلام سیاست «گلاس نوست»، واژهای روسی به معنای فضای باز سیاسی و پرسترویکا، به معنای بازسازی اقتصادی، کوشید از فروپاشی شوروی جلوگیری کند؛ اما نتوانست و اتحاد جماهیر شوروی پس از 70 سال حاکمیت کمونیسم فروپاشید. حضرت امام خمینی پیش از آن، در نامهای به گورباچف، شکست مارکسیسم را نوید داده و با بیان اینکه مشکل اصلی کشور شما مالکیت، اقتصاد و آزادی نیست، بلکه عدم اعتقاد به خدا است، او را از پناه بردن به دنیای غرب برحذر داشته بودند. با این حال، گورباچف نتوانست معنای ژرف این پیام را دریابد. امام خمینی(ره) با بیان مشکلات بنیادین مارکسیسم، پیشبینی کرده بودند:
«بر همه روشن است از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستوجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسیترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به درآورد».
مبانی فکری
مبانی فکری جریان مارکسیستی به طور خلاصه به قرار زیر است.
ماتریالیسم دیالکتیک
ماتریالیسم یا مادیگرایی اساس تفکر این جریان به شمار میرود. بنابراین مبنا، خداوند، عالم غیب، ماوراءالطبیعه و امور معنوی نفی میشود و اصالت از آن ماده است.
نفی خداوند، دین و مذهب
از نظرگاه جریان مارکسیستی جهان آفرینش را خدایی نیست و دین و مذهب امری موهوم و عامل تخدیر جوامع است که آنها را به پذیرش ظلم و سکوت در برابر ظالمان وامیدارد.
زندگی اشتراکی و نفی خانواده
مارکسیستها اصیلترین بنای اجتماعی را نفی میکنند و بر زندگی اشتراکی پای میفشارند.
نفی مالکیت خصوصی
جریان مارکسیستی مالکیت خصوصی را عامل استثمار جامعه میداند و با آن به ستیز برمیخیزد و در مقابل، بر مالکیت دولتی و اشتراکی تأکید دارد.
زیربنا بودن اقتصاد
از مبانی فکری جریان مارکسیستی این است که اقتصاد را زیربنای جامعه و حکومت میشمارد و دین، سیاست، حقوق، اخلاق و… را روبنای آن میپندارد. طبق نظر مارکسیستها، اقتصاد جامعه است که نوع فرهنگ، سیاست، اخلاق و… را تعیین میکند.
تضاد طبقاتی
مارکسیستها معتقدند در هر جامعهای 2 طبقه وجود دارد: یکی طبقه کوچک که صاحب ابزار تولید و مالکیت است و بر جامعه حکم میراند و دیگری طبقه اکثریت که فاقد ابزار تولید و مالکیت است و برای طبقه حاکم کار میکند. این دو طبقه همواره در طول تاریخ با یکدیگر جنگیدهاند.
ماتریالیسم تاریخی
مادیگرایی تاریخی به این معناست که تاریخ از یک حرکت جبری برخوردار است و همه جوامع، ناچارند مسیر زیر را سپری کنند.
شروع: کمون اولیه، بردهداری، فئودالیته، سرمایهداری، سوسیالیزم، کمونیزم، پایان
مارکسیستها با اصالت دادن به ماده و مادیگرایی آسیبی جبرانناپذیر بر پیروان خود وارد ساختهاند؛ زیرا آنها را از عامل بسیار مهم حیات بشری یعنی معنویت محروم کرده و از کمال راستین بازداشتهاند. عقل و فطرت انسانها بر وجود خداوند گواهی میدهد. انکار خالق هستی جز بر اثر جهالت، عناد و کوردلی نیست. چه کسی میتواند این همه آثار خلقت را ببیند و به خالق هستی ایمان نیاورد؟ انکار معنویت پیامدهای زیانبار و وحشتناکی دارد که سرانجام جامعه کمونیستی شوروی را با فروپاشی روبهرو کرد. جوامع غربی نیز هر چند به وجود خداوند معتقدند اما رویکرد مادی و دوری آنها از خدا، بحرانهایی سخت و جانکاه برایشان به ارمغان آورده است؛ بحرانهایی همچون ازهمگسیختگی خانوادهها، جنایت، فساد، افسردگی روحی و....
وقتی احساس مالکیت امری فطری است و حتی کودکان بیآنکه از کسی بیاموزند، به مالکیت علاقهمندند، نفی آن جز مبارزه با خواست فطری بشر و بیانگیزه کردن او برای پیشرفت، حاصلی ندارد.
زندگی اشتراکی نیز تباهی و نیستی نسل بشر را در پی دارد و نیازی به باز نمودن دلایل آن نیست. زیربنا دانستن اقتصاد نیز از خطاهای دیگر مارکسیسم است. آری! اقتصاد در زندگی بشر بسیار مهم است، اما به عنوان زیربنا نمیتواند مطرح باشد. اگر بخواهیم عاملی را زیربنا بدانیم، آن عامل، اندیشه است نه اقتصاد. وجود 2 طبقه در همه جوامع نیز امری مردود است. در بسیاری جوامع طبقات بینابینی و متوسط وجود دارد. البته میتوان گفت در هر جامعهای 2 جریان حق و باطل وجود دارد، اما این متأثر از ویژگیهای فکری و اخلاقی است و چنین نیست که هر کس ثروت بیشتری دارد، بر باطل است؛ چنانکه کسی را که تهیدست است نمیتوان حتماً برحق دانست. هر کس از اندیشه الهی و تقوای عملی برخوردار است، در جریان حق است؛ چه صاحب ابزار تولید و ثروت باشد و چه فقیر باشد و کسی نیز که ایمان و عمل صالح ندارد، فقیر یا ثروتمند، در جریان باطل جای میگیرد.
ماتریالیسم تاریخی و نگاه جبری به تاریخ نیز امری موهوم است؛ زیرا در عمل فرمول مارکسیستها در بسیاری از جوامع تحقق نیافته است. شگفتتر از همه اصول مارکسیستی، افیون دانستن دین است. دین دروغین ممکن است چنین نقشی داشته باشد، اما نمیتوان این حکم را به دین راستین تعمیم داد. دین راستین، یعنی اسلام و مذهب ناب یعنی تشیع، نهتنها عامل سکون و توجیهگر ظلم نبوده، بلکه همواره در طول تاریخ در مقابل ظلم و بیعدالتی ایستاده است. انقلابهای عظیم انبیای الهی و بویژه رسول گرامی اسلام علیه ستم و ستمگران گواهی است بر این حقیقت. نهضتهای بزرگ امامان معصوم بویژه امام حسین(ع) و رهبری قیامها و جنبشهای ضداستبدادی به وسیله علمای بزرگ شیعه در ایران و جهان اسلام و سرانجام، انقلاب اسلامی ایران خط بطلانی است بر چنین افکار و موهوماتی.
احزاب و گروههای مارکسیست
الف: چپ قدیم
مارکسیسم به عنوان یک مکتب فکری، اروپا را تحت تأثیر قرار داد، اما در آنجا محصور نماند و دیگر کشورها از جمله ایران را نیز در تأثیر خویش گرفت، اندیشه مارکسیستی نخستین بار همزمان با انقلاب مشروطه پا به ایران نهاد. از این پس جریان مارکسیستی در شاخه چپ قدیم 3 دوره را در ایران پشت سر گذاشت:
1- دوره سوسیال - دموکراسی انقلابی
2- دوره حزب کمونیست ایران
3- دوره حزب توده ایران
دوره نخست با انقلاب مشروطه آغاز شد و تا روی کار آمدن «رضاخان» ادامه داشت. این افکار از طریق کارگران ایرانی که به روسیه میرفتند و دانشجویانی که در اروپا درس میخواندند، به ایران وارد شد. در این دوره مارکسیستها خود را «سوسیال- دموکرات» مینامیدند. آنان در سال 1283 هجری خورشیدی، حزب سوسیال - دموکرات آذربایجان را تشکیل داده، سپس در سال 1284 افرادی همچون «حیدرخان عمواوغلی» با نام حزب سوسیال- دموکرات ایران (اجتماعیون- عامیون) در انقلاب مشروطه فعالیت کردند. سال 1295 خورشیدی گروهی از اعضای این حزب، با تغییر نام آن، «حزب عدالت» را پایهگذاری کردند.
دوره دوم از روی کار آمدن رضاخان در 1299 ش (کودتای سوم اسفند) آغاز گشت و تا سقوط حکومت او در شهریور 1320 ادامه داشت. در این دوره مارکسیستها یا سوسیال- دموکراتها نام «حزب عدالت» را در اولین کنگره حزب در سال 1299 خورشیدی در کنگره انزلی، «حزب کمونیست» نامیدند. خیانت بزرگ حزب کمونیست در این دوره حمایت از رضاشاه و خنجر زدن از پشت به نهضت جنگل به رهبری روحانی آزاده «میرزا کوچکخان» بود که برای دفاع از مملکت اسلامی براساس شرع به مقابله با اشغالگران برخاسته بود البته رضاشاه به دلیل خصلت دیکتاتوریاش تحمل هیچ حزبی را نداشت و از این رو، کمونیستها را نیز سرکوب و زندانی کرد. از جمله کمونیستهای سرکوبشده گروه 53 نفر یا گروه «تقی ارانی» بود. ارانی در سال 1312 نشریه «دنیا» را منتشر کرد که افکار مارکسیستی را ترویج میکرد. محمد بهرامی، رضا رادمنش، ایرج اسکندری، مرتضی یزدی، عبدالصمد کامبخش، احسان طبری، خلیل ملکی، بزرگ علوی و انور خامهای از اعضای این گروه بودند که سال 1316 زندانی و محاکمه شدند و دکتر ارانی در زندان درگذشت. با سقوط رضاشاه در شهریور 1320 کمونیستهای زندانی آزاد شدند و با توجه به این تجربه که جامعه ایران زمینه پذیرش افکار الحادی کمونیستی را ندارد، حزب جدیدی با عنوان «حزب توده ایران» تشکیل دادند. تودهایها در شرایط اشغال کشور به دست شوروی، انگلیس و آمریکا، تحت حمایت دولت الحادی شوروی، توانستند 8 نماینده به مجلس بفرستند و از دولتهای جداییطلب آذربایجان و کردستان حمایت کنند. رویارویی با نهضت ملی شدن نفت و دفاع از واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی بخشهای دیگری از کارنامه سیاه چپ قدیم در این دوران است. با کودتای 28 مرداد 32 تودهایها نیز همچون دیگر جریانها سرکوب شدند و رهبران آن به خارج از کشور رفته، با فعالیتهای فرهنگی مانند انتشار نشریه و از طریق رادیو پیک ایران سعی در نشر افکار خود داشتند. در شرایط خفقان پس از کودتا، شماری از جوانان حزب توده- که از وابستگی حزب به شوروی و پیروی از اجانب و اتخاذ مشی مسالمتآمیز در قبال استبداد محمدرضاشاهی ناخشنود بودند- جنگ چریکی و مشی مسلحانه را در پیش گرفته و «سازمان فداییان خلق» را پدید آوردند. این گروه و گروههای دیگری که با همین تفکر و برنامه پس از این تاریخ اعلام موجودیت کردند، با عنوان «چپ جدید» شهرت یافتند. مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی، رهبران حزب توده به ایران بازگشتند و به دبیرکلی «نورالدین کیانوری» به فعالیت پرداختند. در پرتو آزادی ایجادشده توسط انقلاب اسلامی، حزب توده پس از پیروزی انقلاب اسلامی دوباره جان گرفت، اما سال 62 به دنبال اقدام به براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی، فعالیتهای آن غیرقانونی اعلام شد و حزب منحل شد. سرانجام، فروپاشی شوروی ضربه نهایی را بر بنیاد حزب توده وارد کرد. باقیمانده جریان مارکسیستی در 2 شاخه چپ قدیم و جدید هماینک در خارج از کشور فعالیتهای کمرنگی علیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی انجام میدهند. اکنون حزب توده به دبیرکلی علی خاوری و انتشار نشریه «نامه مردم» فعالیت ضعیفی در خارج از کشور دارد.
ب: چپ جدید
سازمان فداییان خلق ایران (چریکهای فدایی خلق)
تمایز عمده چپ نو از قدیم در چگونگی مبارزه است. چپ نو بر مبارزه مسلحانه و چپ قدیم بر مبارزه مسالمتآمیز پای میفشرد. بر این اساس، سازمان چریکهای فدایی خلق، از مهمترین گروههای چپ نو محسوب میشود. این سازمان از پیوند 2 گروه «بیژن جزنی» از یک سو و «مسعود احمدزاده» و «امیرپرویز پویان» از سوی دیگر پدید آمد. آنان با اتخاذ مشی چریکی، چند حمله مسلحانه، از جمله حمله به ژاندارمری سیاهکل در سال 1349 و کلانتری قلهک را سامان دادند، اما 17 نفر از اعضا دستگیر و 13 تن اعدام شدند. باقیمانده گروه در سال 50 با هم ادغام و سازمان چریکهای فدایی خلق را تشکیل دادند. پس از پیروزی انقلاب به علت یأس از ایجاد حکومت کمونیستی در ایران، اختلافات شدید درونگروهی بر سر استراتژی مبارزه با نظام جمهوری اسلامی و بینتیجه ماندن مبارزه مسلحانه سازمان دچار انشعاب اکثریت و اقلیت شد. اکثریت به حزب توده نزدیک شد و پس از اقدام علیه نظام جمهوری اسلامی، به سرنوشت آنان دچار شد. اقلیت نیز بر رویارویی مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی پای میفشرد که نتیجهای از آن نگرفت. پایایی و مانایی نظام جمهوری اسلامی ایران و فروپاشی شوروی این گروه را همچون دیگر گروههای مارکسیستی دچار استیصال کرد و سرانجام اعضای سازمان چارهای جز گریختن به خارج در پیش ندیدند. اکنون چند گروه خود را ادامهدهنده راه فداییان خلق اولیه میدانند. این مساله نشانگر اختلاف شدید بین اعضای این جریان مارکسیستی است. بعضی از این گروهها عبارتند از: سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، سازمان اتحاد فداییان خلق ایران، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (شاخه حسین زهری)، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (شاخه مهدی سامع)، سازمان فداییان (اقلیت)، چریکهای فدایی خلق ایران (شاخه اشرف دهقانی) و سازمان اتحاد فداییان کمونیست.
سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر
این گروه پس از پیروزی انقلاب از افراد انشعابی سازمان مجاهدین خلق [منافقین] پس از تغییر مواضع ایدئولوژیک و پذیرفتن مارکسیسم با همراهی گروههای مائوئیستی تشکیل شد و با اقدامات مسلحانه ناچیز خود به مبارزه با نظام جمهوری اسلامی پرداخت، اما جز شکست نتیجهای نگرفت.
حزب دموکرات کردستان ایران
این حزب در سال 1324هنگام اشغال ایران به دست متفقین، با حمایت مستقیم دولت شوروی بنیان نهاده شد. رهبری حزب را «قاضی محمد حضیری» بر عهده داشت. حزب افزون بر گرایشهای سوسیالیستی، از گرایش ناسیونالیسم قومی نیز برخوردار بود. اعضای حزب با پشتیبانی شوروی در حالی که قاضی محمد لباس نظامی روسی به تن داشت دولت خودمختار کردستان را به مرکزیت مهاباد پدید آوردند که 11 ماه بیشتر دوام نیاورد و قاضی محمد اعدام شد. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی این حزب فعال شد و با سوءاستفاده از ضعف دولت موقت بازرگان با تصرف برخی پادگانها و غارت سلاح موقعیت خود را در بخشهایی از کردستان تحکیم بخشید. رهبری حزب پس از انقلاب با «عبدالرحمن قاسملو» بود که سال 68 در وین (اتریش) و پس از او «صادق شرفکندی» در سال 71 در آلمان به قتل رسیدند. این حزب نیز در کارنامه خود مزدوری و وابستگی به شوروی، اقدامات جداییطلبانه تحت عنوان خودمختاری کردستان و وابستگی به دولت بعثی عراق، آمریکا و صهیونیزم علیه منافع ملی و نظام جمهوری اسلامی را به ثبت رسانده است و هنوز هم کمابیش به فعالیتهای تخریبی خود ادامه میدهد. هماکنون حزب دموکرات به
2 جناح طرفدار «عبدالله حسنزاده» و «مصطفی هجری» تقسیم شده است.
کومله
این گروه با عنوان حزب (سازمان) زحمتکشان کردستان مشهور به کومله در منطقه کردستان فعال بوده است. اعضای حزب مدعیاند به سال 1348 آن را بنیان نهادهاند اما سال 1357 با شعار دفاع از دهقانان اعلام موجودیت کردهاند، کومله علاوه بر گرایشهای مارکسیستی- مائوئیستی، از ناسیونالیزم کُرد دفاع میکند و کارنامهاش در باب وابستگی به بیگانگان و ضدیت با منافع ملی همچون حزب دموکرات است. این گروه با حمایت دولت بعثی عراق و سلاحهایی که از پادگانهای منطقه غارت کرده بود، به جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی پرداخت اما با گسترش اقتدار جمهوری اسلامی در معرض اضمحلال قرار گرفت. دبیرکل این حزب «صلاحالدین مهتدی» است. این حزب با استقرار در کردستان عراق گاهی به اقدامات کمجان علیه جمهوری اسلامی دست میزند.
پژاک
حزب حیات آزاد کردستان یا پژاک شاخهای از حزب کارگران کردستان ترکیه PKK است که در کنگره نهم پکک در تاریخ 4 آبان 82 در محلی به نام قرارگاه هارون در خاک عراق با حضور تعدادی از افراد آمریکایی و انگلیسی این حزب تأسیس شد. توضیح اینکه پس از دستگیری و زندانی شدن «عبدالله اوجالان» رهبر کردهای شورشی ترکیه، در کنگره هشتم حزب کارگران کردستان ترکیه به تاریخ 16 فروردین 81 مقرر شد حزب پکک علاوه بر ترکیه در ایران، عراق و سوریه نیز شعبههایی داشته و فعالیت کند. بر این اساس پس از تأسیس پژاک در کنگره نهم قلمرو فعالیت آن مناطق کردنشین ایران قرار گرفت. دبیرکل پژاک «رحمان حاجیاحمدی» نام دارد که عضو شورای پکک و از عناصر قدیمی حزب دموکرات کردستان است. بعضی از اعضای پژاک نیز همان نیروهای حزب دموکرات کردستان هستند که به آن پیوستهاند. با آنکه پژاک شاخه ایرانی «کنگره خلق کردستان» است که با حمایت آمریکا جهت فشار بر ایران، ترکیه، عراق و سوریه تشکیل شده است، بسیاری از اعضای آن ایرانی نبوده و اهل ترکیه و سوریهاند. این گروه تلاش میکند تعداد زیادی از زنان را به تشکیلات خود جذب کند. پژاک با آنکه به لحاظ ایدئولوژیک گرایشات مارکسیستی و قومی دارد، هماکنون- در شرایط اشغال عراق توسط آمریکا (پس از سقوط صدام)- تحت حمایت آمریکا و اسرائیل به اقدامات ایذایی و حرکتهای تروریستی علیه نظام جمهوری اسلامی و مردم مسلمان کرد دست میزند.
کارشناسان و ژنرالهای آمریکایی در مقرهای این حزب حضور یافته و آموزشها و دستورالعملهای لازم را به آنان ارائه میکنند. «عثمان اوجالان» برادر عبدالله اوجالان در مصاحبه با روزنامه «الشرقالاوسط» اعلام کرد اسرائیل به پژاک کمک میکند و آنان با سلاحهای آمریکایی علیه کشورهای منطقه به فعالیتهای تروریستی ادامه میدهند. واپسین سخن اینکه جریان مارکسیستی به دلیل وابستگی به دولت شوروی و دیگر قدرتهای بیگانه، فقدان درک درست از بافت ایدئولوژیک مردم ایران و دست زدن به اقدامات غیرعقلایی، عجولانه و عاطفی همچون مبارزه مسلحانه بدون ارزیابی و سنجش امکانات، هیچگاه نتوانست بین تودههای مردم جایگاهی پیدا کند و به دلیل همکاری با بیگانگان در نتیجه به کشور خیانت کرده است.
منبع: جریان شناسی سیاسی ایران معاصر، انتشارات زمزم هدایت