سعید قاسمی: فیلم «کانون توجه»
(Spotligh) ساخته تام مک کارتی برخلاف انتظارات عنوان بهترین فیلم را در مراسم جایزه اسکار 2016 از آن خود کرد. این غافلگیری با توجه به این بود که معمولا آثاری که در گلدن گلوب انتخاب میشوند، شانس بیشتری را برای انتخاب در اسکار آن سال دارند و از این نظر فیلم «بازگشته» امید بیشتری داشت و از طرفی سلیقه انتخابکنندگان اسکار چندان همراستا با منتقدان و جوایز هنری نبود و از این جهت فیلم قابل توجه «کانون توجه» را باید انتخابی متمایز دانست. با این توضیح مقدماتی سراغ نقد بهترین فیلم امسال میرویم. داستان فیلم «کانون توجه» مربوط به سال 2001 بوده که روزنامه محلی بوستون گلوب از رسوایی اخلاقی کلیسای کاتولیک درباره تجاوز به کودکان خردسال پردهبرداری کرد. این افشاگری به قدری جنجالآفرین ظاهر شد که کلیسا را مجبور به عذرخواهی و وضع قوانین مستحکم جهت نظارت بر اعضای کلیسا کرد و روزنامهنگاران افشاگر مورد تقدیر قرار گرفتند. فیلم «کانون توجه» به کارگردانی تام مک کارتی به این وقایع تاریخی میپردازد و از شکلگیری ایده به جریان انداختن پرونده خبری که سالها مسکوت باقی مانده است آغاز میشود و در ادامه داستان، افشای حقیقت توسط روزنامهنگاران را به تصویر میکشد. البته در نقدی منصفانه باید درباره چگونگی بازنمایی این واقعه تاریخی توسط 2 فیلمنامهنویس اثر یعنی تام مک کارتی و جاش سینگر به بحث پرداخت، چرا که دارای ایرادات قابل توجهی است. از جهتی با توجه به اینکه مخاطب انتهای داستان را میداند، چیزی که باید این خلأ تعلیق و کنجکاوی تماشاگر را پر کند عملا در فیلم دیده نمیشود. داستان از جایی آغاز میشود که یک یهودی به نام مارتی بارون (لیو شریبر) به سردبیری روزنامه منصوب میشود و از همان آغاز به روزنامهنگاران دستور میدهد پس از سالها پرونده کلیسا را پیگیری و افشا کنند. این امر و شروع داستان به گونهای صورت میگیرد که مخاطب از انگیزشهای شخصیت سردبیر چیز خاصی را در نمییابد. چه اتفاقی رخ میدهد که به صورت ناگهانی به فکر پیگیری این پرونده میافتد؟ شخصیتپردازی نامطلوب سردبیر جدید و عدم پرداخت ایجاد انگیزش و خاستگاه هدف یک مجموعه کاراکترها، کارکرد تاثیرگذاری را در بر ندارد. به عبارتی فیلمساز، جهانی را به صورت کامل و بینیاز از جهان بیرون، بهعنوان جهان داستان خود نمیتواند خلق کند بلکه آن را مفروض به اطلاعات و ادراک تماشاگر از بیرون متن واگذار میکند. ایراد بیانشده در ضعف شخصیتپردازی سردبیر روزنامه، در پرداخت شخصیتهای روزنامهنگاران دیگر هم به وضوح به چشم میخورد. تمام کاراکترها به صورت تیپیکال پرداخت میشوند. فیلمساز به لایههای درونی شخصیتها نفوذ نمیکند و تمرکز خود را بر پیشبرد وقایع تاریخی میگذارد. در این صورت باید با یک فیلم پیرنگمحور به صورت مطلق مواجه باشیم اما اصلیترین عناصر سینمای داستانمحور در فیلم غایب است. قوس دراماتیک پیرنگ به صورت یکنواخت و فارغ از هرگونه فراز و نشیبی پیش میرود. روند داستان به گونهای به نظر میرسد که گویا یک هدف ساده وجود داشته است و برای تحقق چنین هدفی فقط نیاز به چند مصاحبه با قربانیان بوده است. مک کارتی تا جایی که میتواند از پرداخت به جزئیات وقایع شانه خالی میکند. جز چند مقطع کوتاه، فیلم سعی بر بازنمایی وقایع صرف میکند. پرهیز از استفاده از ملودرام و عدم ورود به لایههای زیرین داستان، فیلم را از سطح به عمق و تاثیرگذاری مضاعف نمیرساند. تنها بار ملودرام داستان، بر دوش مادربزرگ یکی از خبرنگاران است که ظاهرا کاتولیک متعصبی است. در انتهای داستان یاس و دلزدگی و سرخوردگی او از کلیسا به صورت بسیط دراماتیزه نمیشود. عملکرد فیلمساز در قبال مصاحبههای میان خبرنگاران و قربانیان سوالبرانگیز و به عبارتی نامطلوب است. نگاه کارگردان در یک میانمایگی بین رویکرد آسیبشناسانه یا وقایعنگاری محض است. به قول رابرت مک کی چیزی که در داستان معنا میآفریند کشمکش است و نه چیز دیگر اما در فیلم «کانون توجه» با یک داستان یکنواخت و بدون کشمکش مواجه هستیم که نه توان ایجاد تعلیق را دارد و نه در برانگیختن همدلی مخاطب نسبت به کاراکترها موفق عمل میکند. فیلمساز از تمام موقعیتهای دراماتیکی که به خوبی ایجاد میشوند به سادگی و سهلانگارانه عبور میکند. موقعیتهایی که میتوانست به کشمکشهای پیشبرنده و دارای رویکرد ختم شود. مانند مقاومت قربانیان در برابر مصاحبه یا اشخاصی که اطلاعاتی از سالهای دور در این رابطه دارند اما به دلایلی از افشای آن سر باز میزنند. با کمی دقت و توجه بیشتر، «کانون توجه» میتوانست به فیلمی چندلایه با یک متن قدرتمند و زیر متن حسابشده تبدیل شود. اگرچه فیلمساز در رابطه با قربانیان طی چند صحنه کوتاه و چند دیالوگ سعی بر آسیبشناسی دارد اما در اجرا به صورت بسیط و تاثیرگذار نمیشود. در ادامه نحوه نمایش و روایت واکنشهای کلیسا نسبت به تحقیقات روزنامه بار مثبتی به داستان اضافه نمیکند. زمانی که رهبر کلیسا برای نزدیک شدن به سردبیر روزنامه وارد عمل میشود و با واکنش صریح مارتی بارون مواجه میشود، چنین موقعیتی به خودی خود، موقعیتی تنشزا و فرصتی مناسب برای ایجاد کشمکش است اما میزانسن چنین حس و حالی را به مخاطب نمیرساند. تمام ایرادات یادشده بیشترین تاثیر خود را در پایانبندی فیلم میگذارند. اگر پایان داستان توان برقراری ارتباط با مخاطب را ندارد به این دلیل است که در مقطع وقوع بحران و شکلگیری هدفی که نقش ستون اصلی داستان را برعهده دارد، پایان فیلم به صورت مطلوبی زیرسازی نشده است. پایانی که در بطن خود خنثی و عقیم است اما فیلمساز سعی بر نمایش لحظاتی پرشور و انرژی را دارد. طبیعی خواهد بود که مخاطب باور نکند ارگانی که روزنامهنگاران توانستهاند آن را رسوا کنند، مرکز قدرتی به نام کلیسا باشد. فارغ از ایرادات بیانشده، «کانون توجه» از کادر بازیگری بسیار خوبی بهره میگیرد. آدامز،روفالو و مایکل کیتون در نقش خود بسیار خوب ظاهر شدهاند. مشخص نیست اگر بازیگران برای ایفای نقشها مناسب نبودند، آیا این فیلم همچنان میتوانست به همین میزان مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار گیرد؟