سال 94 را شاید بتوان اولین سالی دانست که در آن موضوع اهمیت ژئوپلیتیک حضور ایران در خاک سوریه و عراق در تامین امنیت منطقه به عنوان هدف بنیادین و لازمه صیانت از فرامرزهای ملی، به شکل منطقی در اذهان عموم مردم کشورمان جای گرفت. بهرغم حضور 3 ساله ایران در عملیاتهای مستشاری در کشورهای اسلامی منطقه که مورد هجوم نواب داعشی صهیونیستها قرار گرفته بودند، بعضا از گوشه و کنار جامعه تحلیلهایی به گوش میرسید که نشان از آن داشت بخشهایی از مردم به قطعیت نمیتوانند دلایل وجوب حضور نظامی کشورمان در منطقه را درک کنند.
عملیات ضد ظلم و ظالم
سالی که گذشت حضور روسیه با دیسیپلین دفاعی و تشکیل اتاق جنگ ضدداعش ائتلاف 1+4 متشکل از ایران، روسیه، عراق، سوریه و حزبالله لبنان، علاوه بر اینکه محبوبیت فرامنطقهای لشکر داعشکش قاسم سلیمانی را در عرصه دیپلماسی نیز افزایش داد، روشنفکران ایرانی را پس از سالها عقبماندگی، با مفهومی جدید به نام «ادبیات تفکر ابرقدرتی» آشنا کرد. تفکری که برای «دفاع» از ارزشهای خود منتظر حمله مستقیم نمینشیند و «بنیان ظلم» را هدف قرار داده است. سال 94 مشروعیت بینالمللی بشار اسد به عنوان رئیس ملیگرایی که در بحبوحه حملات زامبیهای داعشی حاضر به ترک مردم و کشورش و سنگر گرفتن در ساحل امنیت و آرامش نشد، به واسطه پیروزیهای جبهه مقاومت، در جهان افزایش یافت. مساله «جنگ سوریه» پس از ناامن شدن ترکیه به عنوان یکی از کشورهای حامی داعش، از وضعیت «جنگی دور» به شکل «جنگی نزدیک» و در حال گسترش تغییر شکل یافت و مبارزه با چنین «قدرت سرطانی» را بیش از پیش «ضرورت» بخشید.
معجزه شهدای مدافع حرم
دیگر کسی از سر عقبماندگی تحلیلی، به خانوادههای مدافعان حرم کنایه نمیزند که «لاذقیه» یا «حلب» حرم ندارد. چهرههای مدافعان حرم اسلام و مسلمین از شکلی گنگ و نامفهوم به واقعیتی قابل درک تبدیل شده است و این جز عنایت صاحبالزمان نیست که حتی مردم محلههای بالاشهر پایتخت نیز امروز دلاورانی آشنا و خوشمرام را در لیست افتخار خود دارند. امروز پس از تجربیات شیرین 94، نوشتن از وحدت کمنظیر مردم در حمایت از آرمان بلند مدافعان حرم و افزایش تصاعدی آمادگی جامعه برای «درک واقعیت ظهور» سخت نیست، چرا که رفتار مردم محله شمال شهر تهران با رفتار دیروزشان، پس از ورود جنازههای شهدای جنگ تحمیلی 8 ساله از شلمچه و فکه و فاو تفاوت کرده است. معجزه پدیدهای به نام «امیر سیاوشی»، شهید مدافع حرم و بچه هیأتی عضو لشکر آخرالزمانی حاج قاسم سلیمانی فقط تهرانیها را متحول نکرد. پرده بزرگ این همصدایی آرمانی مردم با انواع و اقسام سلایق سیاسی و حزبی و فرهنگی را سال 94 در معاشقه عمومی با «شهدای غواص» درک کردیم آنگاه که شهدا در دعوتی عام پذیرای دل غبارگرفتهمان شدند و عملیات نجات را با رمز «لبیک یا حسین» آغاز کردند.
بذر آمادگی ظهور
شهدای مدافع حرم، ژئوپلیتیک تحلیل افکار عمومی را با بازگشت غرورمندانه به وطن در نوبتهای متنوع و برنامه آمایش سرزمینی تغییر دادند. مهدی عزیزی و رفقا محور میدان خراسان را تحویل گرفتند. محسن حیدری عهدهدار مسؤولیت هدایت آرمانی بر و بچههای خمینیشهر شد. غلامعلی تولی مستقیم از مرز سوریه و رژیم غاصب صهیونیستی به گنبدکاووس اعزام شد. امیر لطفی به محور یاخچیآباد رفت و حمیدرضا اسداللهی در جبهه فرهنگی قم مستقر شد و... . حسینیان معتقدند «شهید» پس از شهادت «آرام» که نمیگیرد هیچ، بلکه به واسطه برداشته شدن محدودیتهای زندگی دنیوی، با دست بازتر گره از کار بندگان خدا با نظر لطف الهی میگشاید. غیر از این اگر بود گلزار شهدا زائر ثابت نداشت و شهیدفراملیتی نداشتیم! هجوم طلاب و عارفان و بزرگان و اقشار مختلف مردم در بدرقه شهید مدافع حرم افغانستانی و تبرک جستن به تابوت پرعظمت او با همین تحلیل فرازمینی است که حل و فصل میشود. شهدا تربیت «اسلامی» جامعه ما را در دوره جدید با توجه ویژه به شیطانترها آغاز کردهاند و راز رشد بصیرت جوانان ایرانی که بعضا حتی تا دیروز از پس کنار زدن احساسات نژادپرستانه ضد مهاجران افغان نیز برنمیآمدند، در نظر لطف و کارویژه شهدای مدافع حرم است. جامعه ایرانی با بازگشت شهدا به قصد «عقبهسازی» در زمین خودی و بزرگ شدن فرزند شهید نوروزی و امثال او که 2 نسل از خاندان بلندش «حسینی» شدهاند، به حول و قوه الهی آماده نقشآفرینی در «پازل ظهور» خواهد شد.
صلح در دیپلماسی ظلم
جهان که نه اما خاورمیانه به سرعت در حال آماده شدن برای پذیرش منطق «دیپلماسی ظهور» است. دیپلماسی که در بحبوحه ظلم ظالم در خانه مظلوم، سرگشته انتخاب گزینه «صلح» یا «جنگ» نمیماند و اطمینان دارد سرنوشت بلاد اسلامی در مذاکرات به اصطلاح صلح «کفار» با «جانیان داعشی» تعیین نمیشود. منطق امنیتساز ظهور مبتنی بر دفاع از جغرافیای سیاسی مظلوم با شکست ظالم است حتی اگر بهای دستیابی به چنین «صلح بزرگی» جاری شدن خون پاکان بر زمین تفتیده از ظلم و جور باشد، بیحرف و حدیث پرداخت خواهد شد که جنگ اول به از پشته شدن سرهای مظلومان و بیعزت شدن مسلمانان در مرزهای اروپاییان «حامی داعش» یا «بیطرف» و «بیاعتنا» به قضاوت تاریخ است. آنگلا مرکل حداکثر میتواند خطابهای آتشین در حمایت از «آوارگان سوری» بخواند و تصویر «آیلان کردی» به گِل نشسته در ساحل بیحمیتی جهانی را در قطع 30 متری روی دیوار جداکننده امنیت آلمانی از فقر و بدبختی مهاجران مسلمان نقاشی کند. آنگلا مرکل «مصلح» نیست هر چند ممکن است منویاتش در مذاکرات صلح سوریه خیلی هم طرفدار داشته باشد. منطق نئولیبرالیستی اوباما نیز توان «صلحسازی» ندارد، چرا که اصولا نمیتوان هم در آتش ظالم دمید و به تجهیز نظامی و نفتی و رسانهای داعش کمک رساند و هم ائتلاف ضدداعش را رهبری کرد!
صلح به شرط سکوت!
بوی صلح از کرسیهای حقوق بشری سازمان ملل نیز به مشام نمیرسد، چرا که هنوز یادمان نرفته آنگاه که داعش در نبل و الزهرا و موصل و پالمیرا و شهرک الحاضر، تل العیس، خان طومان و صلاحالدین جنایت میکرد، سکوت تنها صدایی(!) بود که از جهان برخاست و به محض افتادن سایه امن «حشد الشعبی» عراق و «حزبالله» لبنان فریاد در حمایت از «سنیها» جایگزین شد! غربی را چه به دفاع از «سنی» یا «شیعه»؟! مگر تکتیرانداز کمین کرده داعشی پیش از شکار بیگناهان از علی و ابوبکر و عثمان و عمر میپرسید؟ بمبهای شیمیایی داعشی در سوریه و عراق چطور؟
«مصلح کل» در سازمان ملل نیز کرسی ندارد. نشانهاش ادامه انتفاضه شهادتطلبانه فلسطینیان در سرتاسر سال 94 و سکوت جهانی در برابر صحنه خاکستر شدن کبوتر صلح در آتش جنایت است. «دفاع میکنند به شرط شهادت»! «عدالت را میجویند به شرط رقص خون» و «به ظلم زخم میزنند با تضمین خانه خرابی»! نتانیاهو که هیچ، خود شیطان نیز از پس رویارویی با چنین دیپلماسی پیشرویی برنمیآید!
مصلح ما کیست؟
به لطف کرسیهای شیعهشناسی لندنی و اتاقهای فکر اندیشکدههای آمریکایی و صهیونیستی همه میدانند مظلومان جهان در انتظار «منجی» به سرمیبرند. اما منجی مصلح ما کیست؟ برای آنها که «شریعتی» را از کلام منورالفکرهای مصادرکننده تاریخ به نفع «لیبرالیسم غربی» شناختهاند، منجی را از زبان او تعریف میکنیم:
-«مصلح کل زره پیغمبر(ص) به تن دارد؛ تا اتصال تاریخی برقرار بماند... نجاتدهنده انسان و پایدارکننده نظام عدالت در جهان؛ زره پیغمبر اسلام(ص) را بر تن دارد، چون ادامه دهنده راه او است.
-پرچم بدر در دست میگیرد تا نشان دهد نهضت و جنگی که در انتهای تاریخ برای استقرار عدالت آغاز میشود درست همانند جنگ بدر است که در اسلام برای استقرار شریعت و حقیقت آغاز شد و همچنان که در بدر اولین پیروزی را اسلام - که آخرین نهضت نبوت است - به دست آورد این انقلاب هم -که آخرین نهضت عدالت است- جنگ بدر دومی است که به پیروزی بزرگ عدالت در سطح جهانی منجر خواهد شد و این انقلاب به آن نهضت پیوسته است و دو حادثه نیست، یک جنگ است، در دو جبهه.
- مصلح کل شمشیر علی(ع) را در دست دارد تا معتقدان به آزادی و حقیقت نپندارند که علی(ع) در کوفه کشته شد و آن خون به خاک ریخت و همه چیز پایان پذیرفت. تاریخ باز دوباره این خون را احیا میکند. بشریت به حکومت علی(ع) میرسد و علی(ع) بهرغم حکومت تقدس و تعصب جاهلانه، خیانت جاهطلبان و قدرت دشمنان مردم، به تاریخ باز میگردد و سراغ انسان میآید.
- دجال... افسونگر ذهنهاست و مسخکننده انسانها؛ دجال، مظهر نظام فرهنگی و روحی و ضد انسانی حاکم بر انسان آخرالزمان است.
- سفیانی... نظام ضد این نهضت یک نظام ابوسفیانی است که نظام سیاسی حاکم بر انسان است که به بند آورنده سرهاست. و شمشیر علی(ع) است که 2 مرتبه در آخر تاریخ باز بر ضد این نظام فریب اندیشهها و بندگی سرها بلند خواهد شد».
سلام ما بر مصلحی که برای نجات «انسان» قیام میکند، نه «شیعه» به تنهایی و فقط «مسلمان» را از بند «ظلم» و «جنایت» و «بردگی فکری» نمیرهاند. سلام ما بر مصلحی که «دیپلماسی عدالت» را با مدافعان آخرالزمانی حرم ارزشهای آلاللهی به جهانیان تدریس خواهد کرد و اندکی از حق مظلوم را نزد خود نگاه نخواهد داشت. سرها و جانها به فدای قدم «مصلح حسینی».