سیدحمید رضوی: برای نوروز سال 95 حدس زدن درباره برنامههای سیما کار چندان سختی نبود، چرا که با توجه به بحران بودجه در سازمان و عدم حمایت دولت از این رسانه مهم ملی نمیتوانستیم توقع چندانی از صداوسیما برای تولید آثاری شاخص، باکیفیت و اثرگذار داشته باشیم. وقتی که مدام از چند ماه قبل خبر ساخته نشدن و عدم تولید سریالهای پرطرفدار نوروزی مانند «پایتخت»، به دلیل عدم تخصیص بودجه به این بخش، در رسانهها رد و بدل میشد، گمانها مبنی بر ساخت ویژهبرنامههایی بدون پیشرفت نسبت به سال قبل بیشتر قوت گرفت. ساخته نشدن مجموعه پرطرفدار کلاهقرمزی که سالها بین مردم جایگاه خود را پیدا کرده بود، از دیگر مواردی بود که بینندگان تلویزیونی را دچار نگرانی کرد. برخی مجموعهها هم بودند که هر چه در قالب مجموعههای دنبالهدار جلوتر میروند، سوژههایشان تکراری میشود و داستانهایشان بیشتر سمت حاشیههای رو به زوال میرود اما خاطرات و تکیهکلامهای موجود در بدنه مجموعهها تاثیرات خود را در جامعه و میان مردم و استقبال عمومی خواهد داشت. با همه این شرایط ناگوار، مخاطب در ایام فراغت برنامههای خوب میخواهد و تلویزیون باید به این نیاز پاسخ دهد و برای این مساله نیاز به نقد آثار پخششده در ایام نوروز در رسانه ملی خواهد بود. نکتهای که در این میان حائز اهمیت بود کپیبرداریهای متعدد در برنامههای مختلف ویژه نوروز بود که در برخی موارد هم بسیار ضعیف این عمل صورت گرفت و در این زمینه هم میطلبید با یک کار کارشناسی و برنامهریزیشده درباره ساخت این دست برنامهها تصمیمگیری شود تا حداقل کپیبرداری در سطحی باشد که بیننده شاهد یک تکرار ضعیف از برنامهای دیگر نباشد. از طرفی عدم استقبال از سریالهای نوروزی صداوسیما در سال 95 نکتهای بود که بیشتر از هر چیز دیگری در مقایسه با سالهای پیش به چشم میآمد و در این میان سریال پخششده از شبکه یک سیما با نام «بیمار استاندارد» نمونهای کامل از ضعف ساختههای امسال بود. سریالی که از گروهی خوب به همراه بازیگرانی سطح بالا و حرفهای جمعآوری شده بود اما به دلیل وجود ضعف در فیلمنامه و عدم انتقال پیام به مخاطب در همان قسمتهای ابتدایی بسیاری از مخاطبان خود را از دست داد. سریال «بیمار استاندارد» به نویسندگی بهرام توکلی و به کارگردانی سعید آقاخانی ساختهای در فضای واقعیت و تخیل است که در موقعیت واقعی و تئوری یک بیمار استاندارد روایت میشود. این سریال درباره بهنام، فارغالتحصیل رشته بازیگری است که به دلیل مشکلاتی که دارد، با رئیس یک مرکز رواندرمانی گفتوگو میکند و او به بهنام پیشنهاد میدهد برای حل مسائلش مستقیما با آنها مواجه شود و به این ترتیب بهنام نقش یک بیمار روانی را بازی کند تا از طرف دیگر پزشک هم بتواند طبق تئوری «بیمار استاندارد» دانشجویانش را بیازماید. همانطور که به چکیده داستان اشاره شد، داستان آن کاملا از فضای کمیک و طنز دور بوده و به همین خاطر نمیتوان از آن توقع خنداندن مردم را داشت اما تبلیغات و آنونس فیلم طوری طراحی شده بود که با وجود بازیگری مثل جواد عزتی، بیننده منتظر تماشای فضایی شاد و طنزآلود در این سریال بود اما سریال جدید سعید آقاخانی با توقعی که از سابقه او در سریالهای دزد و پلیس و زنبابا میرفت، بسیار متفاوت بود و خبری از دیالوگهای کوتاه و طنزپردازی و شخصیتسازی کمدی نبود. نویسنده با نگارش سبک جدیدی از داستان که با اضافه کردن شخصیتهای متعدد و خردهپیرنگهایی در بدنه اصلی همراه بود قصد داشت با چندوجهی شدن داستان از حالت کلیشهای (که معمولا در قسمتهای ابتدایی میتوان به پایان سریالها پی برد) جلوگیری کند اما این مهم در برخی موارد باعث شده بود بیننده با فضایی عجیب و غریب و گنگ روبهرو شود که نهتنها جاذبهای برای دنبال کردن ادامه برای مخاطب نداشت بلکه بیننده را دچار سردرگمی و احساس شلختگی در داستان میکرد تا جایی که حتی برخی عوامل فیلم در مصاحبههای خود اعلام داشتند در دیدن این سریال باید کمی حوصله به خرج داد تا جایگاه خود را در میان مخاطبان پیدا کند و ارتباط میان داستان و بیننده برقرار شود. نگارش فیلمنامه اعم از پیگیری چند داستان در کنار هم و به کنایه گفتن پیامهای سریال که شاید در اکثر قسمتها برای بیننده درک و فهم آن نیاز به دقت فراوان داشت حتی شلوغی برخی سکانسها، این فکر را در ذهن مخاطب ایجاد میکرد که نقش بهرام توکلی در این سریال شاید کمی بیشتر از نویسندگی بود و بسیاری از قسمتهای فیلم یادآور من دیگو مارادونا هستم و آن سبک فیلمسازی میشد. سریال «بیمار استاندارد» اگرچه از درونمایهای با گرایش به طرح مسائل اخلاقی، تربیتی و روانشناسی برخوردار است اما این مجموعه نیز قابلیت چندانی برای تأثیرگذاری بر مخاطب ندارد، چنانکه از حد تقبیح سطحی برخی رفتارهای ناشایست و تشویق ترک عادات بد فراتر نرفت. موضوعهای مطرحشده در «بیمار استاندارد» حرف تازهای نسبت به آنچه در دیگر سریالهایی که همزمان درحال پخش بودند، نداشت. اینجا نیز به شکلی گلدرشت و در سطح، در فضا و ساختاری نهچندان منسجم و موثر، پیامهایی که شاید سر در آوردن از خیلی از آنها کار سادهای نبود در جریان بود. مخاطب به راحتی نمیپذیرد که از روایت منطقی منحرف شود مگر آنکه این تمهید را به نفعش ببیند. چه بسا روایتهای خیالی که برای مخاطبان از هر واقعیتی واقعیتر به نظر رسیدهاند. مجموعههای بسیاری از نمونههای موفق این عزیمت آگاهانه ذهن تماشاگر از واقعیت به خیال هستند و چنان مخاطب در این ورطه تازه احساس رضایت میکند که گسستن از آن و نزدیک شدن به واقعیت برایش سخت میشود. پیشتر از این سعید آقاخانی با ساختن مجموعههای تلویزیونی و جذب طیف گستردهای از مخاطبان، سبک خود را در ساختن مجموعههای تلویزیونی پایهریزی کرده بود که آخرین اثر او تفاوتهای بسیاری با ساختههای قبلی که از او شاهد بودیم، داشت. در کنار نکات منفی و عدم جذابیت برای مخاطب نکات مثبتی هم در این فیلم وجود داشت که میتوان به بازی بابک حمیدیان و تصویربرداری و همچنین ساختار تیتراژ آن اشاره کرد. ساختار بدیع و فانتزی این مجموعه با وجود بازیگران خوبی که داشت آنطور که باید از آب در نیامد و لوکیشنهای مختلف و داستانهای موازی که همه در یک زمان صورت میگرفت جاذبهای نداشت. با توجه به اینکه هر اثری باید در زمان خودش نقد و بررسی شود اما با سهلاندیشی و سادهنگری که برای ساخت ویژهبرنامههای نوروزی در سال 95 وجود داشت، شاید بتوان سریالهای پخششده در امسال را جزو ضعیفترین ساختهها در نظر گرفت که با اقبال و توجه عمومی هم روبهرو نشدند.