شهابالدین سینایی: تا پیش از طرحریزی برنامه ششم، کشور ما شاهد اجرای 10 برنامه توسعه بوده است. در میان این برنامهها 2 برنامه 7 ساله و 8 برنامه نیز 5 ساله به اجرا گذاشته شد. طرحریزی و اجرای 10 برنامه توسعه که بیش از 67 سال از آغاز آن میگذرد، طبعا باید ما را در طراحی برنامه توسعه صاحب فکر و نظر کرده باشد. اما آیا میتوان این پشتوانه فکری را در طراحی برنامه ششم توسعه دید؟ برنامهای که در یک ماده واحده و بیش از 40 تبصره، جهت بررسی تقدیم مجلس شورای اسلامی شد. برای پاسخ به این پرسش میتوان از زوایای متعددی به بحث پرداخت. یک روش قضاوت درباره برنامه ششم توسعه، بررسی آن از منظر «اسناد بالادستی» است. شاید بتوان برنامه توسعه در کشور را به مثابه تاکتیکی دانست که باید در چارچوب یک استراتژی تدوین شود. به عبارت بهتر، اسناد بالادستی در ایران استراتژیهای توسعه هستند. مهمترین اسناد بالادستی که به نوعی میتواند چراغ راه ما در سمت و سودهی به یک برنامه توسعه باشد، از این قرار است: سند چشمانداز 20 ساله، سیاستهای کلی اصل 44، الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی و نقشه جامع علمی کشور.
همان طور که میدانیم در قانونگذاری و سیاستگذاری، «اسناد پاییندستی» نمیتواند مغایر با اسناد بالادستی طراحی شود. توجه به اسناد بالادستی از آن حیث دارای اهمیت و توجه است که این اسناد زیر نظر رهبر حکیم انقلاب تهیه و تنظیم شدهاند. از این رو جدا از آنکه دربردارنده مصالح نظام و ارزشهای ایران اسلامی هستند، سیاستهای کلی نظام را مدنظر قرار دادهاند. از این رو آن استراتژی بلندمدت میتواند اکنون در چارچوب برنامههای توسعه کشور به شکل کمی و کیفی مورد توجه قرار گیرد.
اما متاسفانه اتفاقی که در عرصه عمل میافتد، چیز دیگری است. سیاستگذاران کشور در برنامهریزیهای توسعه بیش از آنکه به مبانی و سیاستهای کلی و ارزشهای حاکم بر نظام اسلامی توجه کنند، رویکردهای حزبی و بینشهای سیاسی خود را مدنظر قرار میدهند. مساله آنجا پیچیده و غامض میشود که برخی از این بازیگران از چارچوبهای تعیینشده نظام سیاسی خارج میشوند و ره به سوی رویکردهای غیرارزشی میبرند. آنچنان که بهعنوان مثال از منظر کارشناسان اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، برنامه ششم توسعه به سمت لیبرالیزه کردن کشور گرایش یافته است. این در حالی است که سند چشمانداز جمهوری اسلامی، ایران را در سال 1404 کشوری توصیف میکند «توسعهیافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه، با هویت اسلامی و انقلابی، الهامبخش در جهان اسلام...» یا در جایی دیگر در توصیف ویژگیهای جامعه ایران در سال 1404 آورده شده است کشور ما باید «توسعهیافته، متناسب با مقتضیات فرهنگی... متکی بر اصول اخلاقی و ارزشهای اسلامی، ملی و انقلابی، با تاکید بر مردمسالاری دینی...» باشد. این در حالی است که براساس برخی تحقیقات و پژوهشهای دانشگاهی برنامههای توسعه در ایران هرچه بیشتر ما را به سوی عرفی شدن به پیش میبرد.* به زبان دیگر اگر مبنای تحلیل ما برنامههای توسعه باشد، ما هرچه بیشتر از آرمانهای اسلامی و اعتقادیمان دور میشویم. عدم توجه به سند چشمانداز توسط برنامهنویسان ششمین برنامه توسعه در حالی رخ داده که دولتمردان کنونی، که طی نگارش 2 برنامه قبلی توسعه جزو منتقدان کابینه نهم و دهم بودند، بشدت رئیسجمهور پیشین را به عدم توجه به اسناد بالادستی منجمله سند چشمانداز متهم میکردند. آنان تاکید میکردند دولت احمدینژاد همه دستاوردها، ذخایر و تجربههای چند دهه پس از انقلاب را به یکباره به کناری نهاده است.
به انتقادات بیانشده به برنامه ششم توسعه میتوان موارد بسیاری را افزود. بویژه که کشور ما برابر مشکلات متعددی که در مواجهه با نظام سلطه با آن مواجه بوده، بر برخی آرمانهای خود تاکید کرده است. سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی و تاکید بر الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت در همین راستا مورد توجه قرار گرفت. این در حالی است که رویه دولت فعلی در مواجهه با اسنادی چون سیاستهای اقتصاد مقاومتی بیشتر جنبه شعاری داشته و برای رفع تکلیف است. براساس اعلام دیروز مرکز پژوهشهای مجلس، 67 درصد لایحه برنامه ششم توسعه براساس اقتصاد مقاومتی نیست!
این نقاط ضعف پررنگ بود که باعث شد رویدادی بیسابقه در تاریخ برنامهنویسی کشور رقم بخورد و برای نخستین بار در تاریخ برنامهنویسی در کشور، یک برنامه توسعه به طور کلی توسط مجلس شورای اسلامی رد شود. بهعنوان مثال احکام فرهنگی این برنامه توسط همه اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس به اجماع رد شد.
نتیجه این شد که مجلس به این جمعبندی رسید که برنامه پنجم توسعه برای یک سال دیگر تمدید شود. حال سوال مهم از دولتمردان کابینه این است: با رویههای توسعهای اتخاذشده، آیا میتوان انتظار داشت آرمانهای انقلاب اسلامی پابرجا بماند؟
..........................................................................................
پینوشت
* عرفی شدن یا سکولاریسم محصول عصر روشنگری [قرن هجدهم] در اروپاست. در این دوره تاریخی روشنفکران به مقابله با دین پرداختند و مدعی شدند عقل به تنهایی برای شناخت و تفحص در امور کافی است.