میکائیل دیانی: مساله «نفوذ» کلیدواژهای است که برخلاف تصور عامه مختص به امروز نیست و آیتالله خامنهای این مساله را از سال اول رهبری خویش مد نظر قرار داده و بیان کردهاند؛ و با رجوع به بیانات ایشان مشخص میشود شیب این مساله در سالهای 71 و 72 (دوره ریاست جمهوری هاشمی)، 77 و 78 (دوره ریاست جمهوری خاتمی) و 92 تا به امروز (دوره ریاست جمهوری روحانی) صعودی بوده است که این خود بیانگر آن است که در برهههایی این مساله بیش از پیش مورد اهمیت بوده و خطر آن بیشتر احساس میشده است. بررسی تاریخی و مصداقی مساله نفوذ میتواند هم به فهم بهتر از شرایط کمک کند و هم در تحلیل و تصمیم، یاریگر جامعه باشد.
اولین قدم اشتباهات محاسباتی
نفوذ را باید یک مقوله پیچیده چندوجهی دانست که در مرحله پیشینی با تغییر محاسباتی و به اشتباه انداختن در تصمیمگیری و تصمیمسازی شروع میشود؛ اشتباه محاسباتیای که از راه تهدید و تطمیع به وقوع میپیوندد. رهبر انقلاب در این باره میفرمایند: «تأثیر شیطان در دستگاه محاسبه ما، از راه تهدید و تطمیع است؛ از یک طرف ما را میترساند: آیه شریفه قرآن در سوره مبارکه آلعمران [میفرماید]: انَّما ذلکُمُ الشیطنُ یُخَوفُ اَولیآءَهُ فَلا تَخافُوهُم وَ خافُون ان کُنتُم مُؤمنین. در قضیه غزوهاى که بعد از اُحد اتفاق افتاد - که آمدند شایعه کردند که دشمن آمد، پدرتان درآمد، همه چیزتان از دست رفت - پیغمبر فرمود: آن کسانى که امروز در جنگ اُحد زخمى شدند، همانها شمشیر بردارند و بیایند؛ اگر هیچکدامتان هم نیایید، من تنها خواهم رفت. پیغمبر اکرم راه افتاد، کسانى که آن روز در اُحد زخمى شده بودند، شمشیر برداشتند با پیغمبر راه افتادند رفتند و دشمن را که در نزدیک مدینه - [خبر] درست بود - کمین کرده بود و قصد داشت حمله کند بهصورت غافلگیرکننده، تار و مار کردند و بازگشتند. فَانقَلَبوا بنعمَهٍ منَ الله وَ فَضلٍ لَم یَمسَسهُم سوء؛ بعد میفرماید: انما ذلکُمُ الشیطنُ یُخَوفُ اَولیاءَه. یکى از کارهاى شیطان ترساندن است: اَلشیطنُ یَعدُکُمُ الفَقر؛ شما را از فقر میترساند - بنابر یک احتمال در معناى این آیه شریفه - این تهدید بود، از طرف دیگر تطمیع است؛ از سوى دیگر وعده میدهد شیطان، وعدههاى فریبنده؛ اینجا هم آیه شریفه قرآن میفرماید: یَعدُهُم وَ یُمَنیهم وَ ما یَعدُهُمُ الشیطنُ الا غُرورا؛ وعده میدهد، آرزوها را در دل آنها بیدار میکند، زنده میکند، یک آیندهر نگى و دروغین و خیالى مثل سراب در مقابل چشم مؤمنینبهخود میگذارد؛ وَ ما یَعدُهُمُ الشیطنُ الا غُرُورا؛ اما فریب است. از یک طرف تهدید، از یک طرف تطمیع؛ مثل رفتارى که امروز آمریکا دارد و قدرتهاى استکبارى همیشه [دارند]؛ از یک طرف تهدید میکنند، از یک طرف تطمیع
میکنند. تطمیع، فقط تطمیع شخصى نیست؛ تطمیعهاى کلى: «چنین میکنیم، چنان میکنیم»؛ بعد هم نمیکنند، دروغ میگویند؛ کار شیطان این است. همه این کارهایى که شیطان انجام میدهد
- این اغوا، این تهدید و تطمیع - براى این است که دستگاه محاسباتى انسان مؤمن را از کار بیندازد تا محاسبه غلط انجام بدهد؛ وقتى دستگاه محاسباتى از کار افتاد، کار خراب میشود. محاسبه غلط، یکى از بزرگترین خطرها است؛ گاهى حیات انسان را تهدید میکند؛ گاهى سرنوشت انسان را تهدید میکند؛ چون توان انسان، نیروى انسان، توانایىهاى انسان، تحت سرپنجه اراده او است و اراده انسان تحت تأثیر دستگاه محاسباتى اوست: اگر دستگاه محاسباتى بد کار کرد، اراده انسان تصمیمى میگیرد و در جهتى میرود که خطا است؛ آن وقت نیروهاى انسان، همه توانایىهاى انسان در این جهت خطا به کار مىافتد؛ این آن چیزى است که باید مراقب آن باشید».
نفوذ فردی و جریانی
پس از مرحله به اشتباه انداختن افراد در محاسبات، این افراد و جریانها هستند که خواسته یا ناخواسته تبدیل به عامل اجرایی دستگاه استکبار میشوند. رهبری در اینباره به «نفوذ فردی» و «نفوذ جریان» اشاره دارند که میتوانند در سیستم، «تصمیمساز» یا «تصمیمگیر» شوند: «نفوذ موردی خیلی نمونه دارد، معنایش این است که فرض کنید شما یک دم و دستگاهی دارید، یک مسؤولی هستید؛ یک نفر را با چهره آرایششده، بزکشده، با ماسک در مجموعه شما بفرستند؛ شما خیال کنید دوست است درحالیکه او دوست نیست، تا او بتواند کار خودش را انجام بدهد؛ گاهی جاسوسی است که این کمترینش است؛ یعنی کماهمیتترینش جاسوسی است، خبرکشی و خبردهی است؛ گاهی کارش بالاتر از جاسوسی است، تصمیم شما را عوض میکند. شما یک مدیری هستید، یک مسؤولی هستید، تصمیمگیر هستید،
میتوانید یک حرکت بزرگ یا مؤثری انجام بدهید، اگر چنانچه این حرکت را اینجور انجام بدهید این به نفع دشمن است، او میآید کاری میکند که شما حرکت را اینجور انجام بدهید؛ یعنی «تصمیمسازی». در همه دستگاهها سابقه هم دارد؛ فقط هم دستگاههای سیاسی نیست، دستگاههای روحانی و دینی و مانند اینها هم همیشه وجود داشته. مرحوم آقای آسیدحسن تهامی که از علمای بزرگ کشور ما و ساکن بیرجند بود، رفته بود در بیرجند مانده بود؛ ملای خیلی بزرگی بود، اگر در قم یا نجف میماند، حتماً مرجع تقلید میشد؛ مرد بسیار دانایی بود. ایشان خودش برای من نقل کرد؛ گفت آن وقتی که عراقیها با انگلیسیها میجنگیدند - [سال] ۱۹۱۸؛ قریب 100 سال پیش- یکی از مراجع وقت، یک نوکری داشت که خیلی مرد خوبی بود، با طلبهها گرم میگرفت، صحبت میکرد، با همه آشنا بود، با همه رفیق بود؛ اسمش را هم ایشان میگفت؛ من یادم نیست. گفت بعد که انگلیسها غلبه پیدا کردند و عراق را تصرف کردند و آخرین جا نجف بود که وارد نجف شدند، خبر رسید به طلبهها که این نوکر فلان آقا، یک افسر انگلیسی است! گفت من باور نکردم؛ گفتم مگر میشود چنین چیزی؟ بعد میگفت در بازار حُویش - بازار معروفی است در نجف - داشتم راه میرفتم، دیدم هفت، هشت، ده افسر انگلیسی و نظامی انگلیسی سوار اسب دارند میآیند- آنوقت با اسب رفتوآمد میکردند- یک افسری هم جلویشان است؛ خب! من کنار ایستادم که اینها بیایند رد شوند؛ وقتی رسیدند به من، دیدم آن افسری که جلو بود، از آن بالا گفت: آقای آسید حسن، حالت چطور است! نگاه کردم دیدم بله! همان آقایی است که نوکر فلان مرجع بود؛ سالها ما این را میدیدیم. گاهی نفوذ اینجوری است؛ نفوذ شخصی است؛ وارد خانه کسی، وارد دستگاه کسی میشوند. در دستگاههای سیاسی هم الیماشاءالله از این قبیل وجود داشته است؛ امروز هم ممکن است باشد؛ البته خطرناک است». اما شق دوم نفوذ به مراتب خطرناکتر از نفوذ از جنس اول است. «نفوذ جریانی، یعنی شبکهسازی در داخل ملت؛ بهوسیله پول که نقش پول و نقش امور اقتصادی اینجا روشن میشود. عمدهترین وسیله 2 چیز [است]؛ یکی پول، یکی هم جاذبههای جنسی. افراد را جذب کنند، دور هم جمع کنند؛ یک هدف جعلی و دروغین مطرح کنند و افراد مؤثر را، افرادی که میتوانند در جامعه اثرگذار باشند، بکشانند به آن سمت مورد نظر خودشان. آن سمت مورد نظر چیست؟ آن عبارت است از تغییر باورها، تغییر آرمانها، تغییر نگاهها، تغییر سبک زندگی؛ کاری کنند که این شخصی که مورد نفوذ قرار گرفته است، تحت تأثیر نفوذ قرار گرفته، همان چیزی را فکر کند که آن آمریکایی فکر میکند؛ یعنی کاری کنند که شما همان جوری نگاه کنی به مساله که یک آمریکایی نگاه میکند - البته یک سیاستمدار آمریکایی، به مردم آمریکا کاری ندارد- همان جوری تشخیص بدهی که آن مأمور عالیرتبه سیا تشخیص میدهد؛ در نتیجه همان چیزی را بخواهی که او میخواهد. بنابراین خیال او آسوده است؛ بدون اینکه لازم باشد خودش را به خطر بیندازد و وارد عرصه بشود، شما برای او داری کار میکنی؛ هدف این است، هدف نفوذ این است؛ نفوذ جریانی، نفوذ شبکهای، نفوذ گسترده؛ نه موردی. اگر این نفوذ نسبت به اشخاصی انجام بگیرد که اینها در سرنوشت کشور، سیاست کشور، آینده کشور تأثیری دارند، شما ببینید چه اتفاقی میافتد؟ آرمانها تغییر پیدا خواهد کرد، ارزشها تغییر پیدا خواهد کرد، خواستها تغییر پیدا خواهد کرد، باورها تغییر پیدا خواهد کرد. شما امروز وقتی نگاه میکنید، باور دارید که در مساله فلسطین یک ظلم آشکار به یک ملت دارد میشود؛ این را دارید میبینید؛ نگاه شما این نگاه است. آن کسی که در خانه خود - یک فلسطینی عرب، چه مسلمان، چه مسیحی- مورد تعدی قرار
میگیرد، او محکوم میشود با نگاه آمریکایی. از نظر شما او مظلوم است؛ وقتی توانست تغییر نگاه شما را تأمین بکند، شما هم مثل او نگاه میکنید و میگویید اسرائیل دارد از هویت خودش دفاع میکند! مگر اوباما نگفت؟ همان وقتی که اینها آتش را شبانهروز بر سر مردم غزه میریختند، یک مردم بیدفاع را، خانهشان، زندگیشان، مزرعهشان، بچهشان، مدرسهشان و بیمارستانشان را مورد تهاجم قرار میدادند، رئیسجمهور آمریکا گفت اسرائیل دارد از خودش دفاع میکند! یعنی نگاه این است. شبکهسازی و جریانسازی موجب میشود آن کسی که مثلاً در داخل ایران دارد زندگی میکند یا در داخل فلان کشور دیگر، این نگاهش بشود آن نگاه؛ معنای نفوذ این است؛ ببینید چقدر خطرناک است». این جنس از نفوذ، ضمن اینکه برای امروز جامعه انقلابی ایران خطرناک است، برنامهای است برای اداره جامعه در دهههای آتی کشور که تحت مدیریت شورای امنیت ملی آمریکا و در قالب شورای روابط ایران و آمریکا در حال اجراست. جذب نخبگان علمی از طریق سیستمهایی همچون «شبکه نخبگان جوان جهان» و تغییر در ارزشها و باورهای آنها و تبدیل کردن آنها به قدرتهای اقتصادی که بعد از 20 تا 30 سال مدیریت کلان کشور را در اختیار دارند اما باورهایشان، عقایدشان و سیستم فکری آنها غربی شده است و تصمیماتی را میگیرند که همجهت با غرب پیش میرود. این پروسه پیشتر نیز با تعلیم دانشجویان ایران در غرب و رسیدن این افراد به مناصب حکومتی ایران اتفاق افتاده بود و هماکنون مسیر طیشده چند سال اخیر نتیجه برنامهریزی گذشته آنها بوده است.
مذاکره به مثابه نفوذ
اما اولین نتیجه پروسه نفوذ طی چند سال اخیر، مساله مذاکره با آمریکا بود؛ مذاکرهای که در دستگاه اجرایی کشور از سال 91 و در زمان وزارت علیاکبر صالحی در دستگاه دیپلماسی کشور شروع شد و به قول خود صالحی: «این پیشنهاد را بنده خدمت مقام معظم رهبری عنوان کردم» و پس از آن در دولت یازدهم با شعار تعامل با غرب و رسیدن به توسعه، این مسیر شدت گرفت تا در نهایت به وقوع پیوست. رهبری سال 94 دلیل مخالفت مذاکره با آمریکا را اینگونه بیان فرمودند: «ما با مذاکره با همان معنای امروزی مخالفتی نداریم؛ ما الان با همه دنیا داریم مذاکره میکنیم. ما با دولتهای اروپایی مذاکره میکنیم، با دولتهای آمریکای لاتین [مذاکره میکنیم]؛ همه اینها مذاکره است؛ ما با مذاکره مسالهای نداریم. معنای اینکه میگوییم با آمریکا مذاکره نمیکنیم این نیست که با اصل مذاکره مخالفیم؛ نه! با مذاکره با آمریکا مخالفیم. این یک علتی دارد، این را انسان هوشمند باید بفهمد که چرا؛ و الا با دیگران هم که مذاکره میکنیم، آنچنان دوستان یقهچاک ما که نیستند - بعضی از آنها دشمنند، بعضی بیتفاوتند، با آنها مذاکره میکنیم؛ مشکلی هم نداریم- اما مذاکره آمریکا با جمهوری اسلامی ایران، یعنی نفوذ؛ تعریفی که آنها برای مذاکره کردهاند، این است و آنها میخواهند راه را برای تحمیل باز کنند. امروز غول عظیم تبلیغاتی دنیا در مشت آمریکاست؛ امروز جریان صهیونیستی بشدت دشمن بشریت و دشمن فضیلت، با آمریکا، هر دو در یک لباسند، دستشان از یک آستین میآید بیرون و با هم هستند. مذاکره با اینها یعنی راه را باز کردن برای اینکه بتوانند هم در زمینه اقتصادی، هم در زمینه فرهنگی و هم در زمینههای سیاسی و امنیتی کشور نفوذ کنند.»
مذاکره با آمریکا البته یک جنبه کلانتر منطقهای و بینالمللی نیز دارد و آن تصویری است که از مذاکره ساخته میشود و آن تصویر یعنی عقب کشیدن جمهوری اسلامی از مواضع انقلابی، این مساله را تنها میتوان با یک مثال بهصورت دقیق تفهیم کرد و آن کاری است که العربیه و الجزیره با تصویر قدم زدن ظریف و کری انجام دادند. بازپخش بیش از 100 باره این تصویر از طریق این 2 شبکه مرجع عربی برای کشورهای منطقه تاثیر عمیق بر مردم انقلابی غرب آسیا و شمال آفریقا داشته است.
وقتی فرد خود هم نمیداند نفوذی است
در پروسه نفوذ اما سطح نفوذ و نوع نفوذی بسیار مهم است. رهبر انقلاب پس از تقلیل مفهوم نفوذ در رسانهها در دیدار با بسیجیان گفتند: «بحث بیهوده درباره نفوذ نکنند، اسم نفوذ را بدون محتوای لازم مطرح نکنند». به عبارت دیگر رسانهها نباید سطح نفوذ را برای مثال به چند خبرنگار چند خبرگزاری ردهچندم تقلیل دهند؛ اگرچه آنها هم نفوذی بودهاند، اما نه همه نفوذیها آنها بودهاند و نه منظور از نفوذ تا این حد قلیل بوده است، بلکه مفهوم نفوذ را باید در همان مراکز «تصمیمساز» و «تصمیمگیر» پیگیری کرد. رهبری در دیدار مردم نجفآباد با اشاره به استفاده آمریکاییها از «نفوذ» و «فرد نفوذی» برای رسیدن به اهداف خود به یک معادله پیچیده از رفتار آنها اشاره کردند که در آن، نفوذی حتی خودش هم خبر ندارد نفوذی است؛ ایشان فرمودند: «معنای نفوذی این نیست که حتماً رفته باشد پول گرفته باشد برای اینکه بیاید در فلان دستگاه نفوذ کند و خودش هم بداند چهکار دارد میکند؛ نه! گاهی نفوذی، نفوذی است، خودش هم نمیداند! حضرت امام رضواناللهعلیه فرمودند گاهی حرف دشمن با چند واسطه از دهان مردمان موجه شنیده میشود. امام هوشیار بود، امام مجرب بود. دشمن یک چیزی میگوید، یک چیزی میخواهد، این را با وسایل گوناگونی، با چند واسطه کاری میکند که از زبان فلان آدم موجه که نه پولی از دشمن گرفته، نه تعهدی به دشمن داده، بیرون بیاید. مگر ندیدیم اینها را؟ مگر تجربه نکردیم اینها را؟ در همین مجلس شورای اسلامی مگر ندیدیم که یک نمایندهای آمد نظام را متهم کرد به دروغگویی! گفت ما 10 سال است، 13 سال است داریم به دنیا دروغ میگوییم، در تریبون مجلس شورای اسلامی! در این منبر عمومی! خب! او حرف دشمن را دارد میزند؛ دشمن به ما میگفت شما دروغ میگویید! حالا یکی از خود ما پیدا میشود میگوید نظام دارد دروغ میگوید! این نفوذی نیست؟ احیاناً خودش هم خبر ندارد و نمیداند. مجلسی داشتیم که در حال مذاکرات گرم دشوار هستهای در دورانی که رئیسجمهور محترم فعلی ما رئیس مذاکرات هستهای بود و داشتند با زحمت، با شدت حرف میزدند، با طرفهای مقابل مجادله میکردند و در واقع مبارزه میکردند برای اینکه حرف ایران را سبز کنند، در مجلس طرح سهفوریتی آوردند برای اینکه حرف طرف مقابل سبز بشود! همان وقت، رئیس هیات مذاکره کننده که رئیسجمهور محترم فعلی ما است، گلایه کرد و گفت ما داریم آنجا مبارزه میکنیم، اینجا آقایان دارند طرح به نفع دشمن طراحی میکنند؛ خب! اینها نفوذ است». این پروسه پیچیده البته از طریق تزریق تفکری به همان نخبگان سطح بالای تصمیمگیر و تصمیمساز رخ میدهد. فردی که تریبوندار است و از طریق تریبون خود حرف آمریکاییها را بلندگو میکند. سخنان نوروزی رهبر انقلاب پردهبرداری دقیقی از این پروژه بود. ایشان فرمودند:
«سیاستهای استکبار و بویژه و بهطور خاص سیاستهای آمریکا اقتضا میکند که یک تفکری تزریق بشود در میان ملت ما؛ اول در میان نخبگان جامعه و بعد از آن بتدریج به افکار عمومی منتقل بشود؛ یک تفکر خاصی تزریق بشود به افکار عمومی. آن سیاستی که مورد نظر آنها است این است که وانمود کنند ملت ایران بر سر یک دوراهی قرار دارد و چارهای ندارد جز اینکه یکی از این 2 راه را انتخاب کند. آن دوراهی عبارت است از اینکه یا باید با آمریکا کنار بیاید، یا باید بهطور دائم فشارهای آمریکا و مشکلات ناشی از آن را تحمل کند. در این مدلسازی آمریکاییها برای مواجهه با ایران قدمهای دیگری را برخواهند داشت که آن را یا مستقیما یا از طریق همان نخبه نفوذی موجه که آگاهانه و گاه جاهلانه مورد استفاده قرار گرفته است بیان میکنند. رهبر حکیم انقلاب میفرمایند: «ما مشکلات دیگری داریم، اختلافات زیادی با آمریکا داریم، این اختلافات را باید حل کنیم، این اختلافات بایستی تمام بشود؛ حالا در حل این اختلافات، فرض بفرمایید که ملت ایران مجبور باشد از اصول خود صرفنظر کند، از خط قرمزهای خود هم صرفنظر کند، بکند؛ طرف مقابل از اصول خود و ارزشهای خود تنازل نمیکند لکن اگر لازم شد، ما باید تنازل کنیم تا مشکلات را برطرف کنیم؛ تا در نتیجه کشور بتواند از ظرفیتهای خود استفاده کند و مثلاً به یک اقتصاد برجستهای مبدل بشود. حرفشان این است. بنابراین در قضیه هستهای توافق شد و اسم این را گذاشتیم «برجام»؛ برجام دیگری در قضایای منطقه، برجام دیگری در قضایای قانون اساسی کشور؛ برجام 2، 3، 4 و الی غیرذلک بایستی بهوجود بیاید تا ما بتوانیم راحت زندگی کنیم. این منطقی است که سعی میکنند این منطق را در بین نخبگان جامعه و از سوی نخبگان جامعه به افکار عمومی جامعه منتقل کنند. معنای این حرف چیست؟ معنای این حرف این است که جمهوری اسلامی از مسائل اساسیای که به حکم اسلام، نظام جمهوری اسلامی پایبند به آنها است، صرفنظر کند».
تغییر سیرت جمهوری اسلامی؛ پایان مسیر نفوذ
عقب نشستن جمهوری اسلامی مبتنی بر دوگانه و دوراهی طراحیشده توسط آمریکا لزوما به ساقط شدن نظام جمهوری اسلامی نمیانجامد، بلکه پایان مسیر نفوذ، تغییر سیرت جمهوری اسلامی است که در آن حتی یک روحانی هم میتواند مسؤول اجرایی باشد اما سیستم، غربی رفتار کند و غربزده شود. رهبر بزرگوار انقلاب در این باره میفرمایند: «اینکه در خبرهای خارجی میبینید که فلان سیاستمدار آمریکایی گفته است ما نظام جمهوری اسلامی را تغییر رژیم نمیخواهیم بدهیم [بلکه] تغییر رفتار میخواهیم بدهیم- میگویند دیگر؛ شنفتهاید - تغییر رفتار یعنی همین؛ یعنی تا حالا رفتار نظام جمهوری اسلامی رفتار انقلاب بود، رفتار انقلابی بود، در خدمت انقلاب بود، میخواهیم این را تغییر بدهیم. من به دیپلماتهای خودمان هم که چند ماه قبل از این، اینجا جمع بودند، گفتم اینها از اسم جمهوری اسلامی خیلی باکی ندارند؛ حتی از اینکه یک عمامهبهسری در رأس جمهوری اسلامی باشد هم [باکی ندارند]؛ اگر چنانچه جمهوری اسلامی محتوای خود را از دست بدهد، اسلامی بودن را و انقلابی بودن را از دست بدهد، اینها با آن کنار میآیند.» ایشان در تبیین این مساله در بیانات نوروزی فرمودند: «[هدف دشمن] تغییر سیرت جمهوری اسلامی است. ممکن است صورت جمهوری اسلامی محفوظ بماند اما از محتوای خود به کلی تهی بشود؛ دشمن این را میخواهد. بنابر این تحلیل دشمنخواسته و بنابر این تحلیلی که آنها دارند در اذهان نخبگان و افکار عمومی ملت تزریق میکنند، اگر جمهوری اسلامی و ملت ایران میخواهد از شر آمریکا راحت بشود، باید از محتوای جمهوری اسلامی دست بردارد، از اسلام دست بردارد، از مفاهیم اسلامی دست بردارد، از امنیت خود دست بردارد».