سیدجواد طاهایی: به نظر میرسد که ما نهتنها درباره زندگی سیاسی، بلکه اگر بخواهیم درباره هرمسالهای که مربوط به اکنون ما است بیندیشیم، باید از موضع و مبنای انقلاب اسلامی به آن بپردازیم؛ در غیر این صورت تفکر ما، از زمان خود عقب خواهد افتاد. تفکرات آرزومندانه درباره علم اسلامی(انسانی و تجربی)، سیاست و جامعه اسلامی و اندیشه اسلامی اگر قرار باشد پویشی عینی بیابد و افکاری فینفسه و نشئهگونه نباشد، همه باید مؤخر بر تجربه انقلاب 57 مورد توجه قرار گیرد. جمهوری اسلامی و سرگذشت و زندگی آن، مبنای ناگزیر دانایی ایرانی است و انسان ویژه این انقلاب، مبنای ناگزیر انقلاب اسلامی. از اینرو، ما باید انسان انقلاب اسلامی را مبنای تحلیل وضعیت خود و ارزیابی پیشرفت یا انحطاط جمهوری اسلامی قرار دهیم و براساس او افق آینده انقلاب اسلامی را ترسیم کنیم. درباره زندگی و رابطه آن با سیاست نیز نوع فهم و تلقی ما از انقلاب اسلامی تعیین میکند که افراد چه جایگاه و نقشی در مسائل سیاسی دارند و سیاستورزی چه جایگاهی در زندگی آنان دارد. اما راه شناخت انقلاب اسلامی چیست و تعریف انقلاب اسلامی مطابق دیدگاه چه کسی نزدیکتر به واقع است؟ این نظام بهطور ساختاری از 2 نوع انسان تشکیل شده است و انسان تیپیک نوع سومی درکار نیست و همه ذیل این 2 نوع انسان نوعی قرار دارند: اول، عالم مجاهد روحانی است که تعهد توأمان عقیدتی و صنفی به نظام جمهوری اسلامی و رهبری آن دارد و همین تعهد را در سالهای مبارزه و قبل از پیروزی انقلاب نیز به امامخمینی(ره) داشته است. این روحانیت برای تکامل ساختاری نظام، طی حدود 3 دهه، تلاش و مجاهدت کرده و اینک، همچون ابتدا درحکم نوعی مشخصه و علامت نظام جمهوری اسلامی است. روحانیت مجاهد از امام خمینی(ره) و حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای حمایت کرده و میکند؛ اما راستی، آیا مجاهدت و حمایت، همان پاکبازی و ایثار و شهادت است؟ اگر آحادی از روحانیت معظم تشیع در ایران، فراتر از حمایتهای «کلامی»، «بروکراتیک»، «فکری»، «نظری» و... از نظام، در راه آن حاضر به معامله همه آبرو و جان و مال و خانومان خود باشند، آیا در این صورت همچنان باید با کلیشه روحانیت مجاهد درک شوند یا آنکه اینبار، آنان به آستان بسیجی بودن نائل آمدهاند و باید به مثابه یک بسیجی تصور شوند؟ بسیجی و خاصه بسیجی شهید اوج پروژه انسانی انقلاب است و از اینرو به نظر میرسد او بهعنوان انسان انقلاب اسلامی مؤلفه و عنصر اصلی انقلاب اسلامی و بهتعبیری عصاره انقلاب اسلامی است. بعثت انسان انقلاب اسلامی از امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب شروع میشود (اقدام ایشان به افکندن چفیه بر دوش بسیار پرمعناست) و در بسیجی و حزباللهی استمرار مییابد. ما انسان انقلاب اسلامی را با همان تعبیر «حزباللهی» یاد میکنیم و از عامیانه بودن آن و از اتهام غیرعلمی سخن گفتن هراسی نداریم. حزباللهی به انسانی اشاره دارد که در عهد انقلاب اسلامی خلق شده است و عصاره همه داشتههای تاریخی و فضایل ایرانی پیش از خود است؛ او محصول نهایی حاصل از ذخایر قرنها حیات فرهنگی است که روی هم متراکم شده است که این زمان با آتشفشان انقلاب اسلامی، او، انسان انقلاب اسلامی، تولد و تبلور یافته است؛ پس به یک معنا انسان انقلاب اسلامی یا همان حزباللهی سابقهای به بلندای تاریخ فرهنگی ایران دارد اما انسانی جدید است که تاکنون متولد نشده بود. او انتقالی از قوه به فعل است. حزباللهی به همان میزان که منتقلکننده باری عوامانه در ذهن است اعماق ناشناخته و نیندیشیدهای دارد. بسیجی، نه «من» و نه چیز دیگری را مقدم بر انقلاب اسلامی نمیبیند. انقلاب اسلامی از نظر امام خمینی(ره) و بسیجی امام خمینی(ره)، عین اسلام است و نه واقعهای با ماهیت اسلامی یا در راستای اهداف اسلامی یا ظرفیتی برای تحقق فقه شیعه. انقلاب اسلامی عین اسلام است و این انقلاب اسلامی در قالب حکومت جمهوری اسلامی تعین یافته است. حزباللهی، جمهوری اسلامی را عین اسلام میداند و از این اعتقاد خود هراسی ندارد. «ضعفها»، «کاستیها»، «فسادهای مسؤولان»، «انحرافات مختلف» و هیچکدام از این موارد که دیگران میبینند و از جمهوری اسلامی میبرند، حزباللهی را دچار تردید نمیکند. بسیجی و امام بسیجی، جمهوری اسلامی را حکومتی دارای نسبتی با اسلام یا نسبتاً اسلامی نمیداند که بنا به اقتضائات دوران گذار به آن رضایت بدهد. همانطور که عاشورا تمام اسلام است، جمهوری اسلامی هم تمام اسلام است؛ تفاوت علاقهمندی به انقلاب و اعتقاد تمدنی به انقلاب با ایمان انقلابی به آن در اینجا خود را نمایان میکند. بسیجی تردید نمیکند؛ نه برای حمایت از جمهوری اسلامی و دفاع یا تقویت آن، بلکه تردیدی در لزوم جانفشانی برای جمهوری اسلامی نمیکند. بسیجی اساساً بعثتش از حذف من آغاز میشود.
منبع: سوره اندیشه