printlogo


کد خبر: 155730تاریخ: 1395/1/21 00:00
یادداشتی برای «بادیگارد» حاتمی‌کیا
آغوشی برای شهادت

حیدر در آخرین سکانس فیلم «بادیگارد» آغوش خود را برای نجات جان دانشمند هسته‌ای باز می‌کند تا او را از مهلکه ترور نجات دهد؛ آغوشی که به شهادت و آنچه دل بدان بسته بود منجر می‌شود. آری، حدیث آرزوهاست دل کندن و دل نشاندن در میانه خزان‌زدگی‌های روزگار و حاج حیدر حاتمی‌کیا، جنس دور اما شیرینی از همین غبار نشسته در سکون و سکوت است. فیلم «بادیگارد» که این روزها در اکران سینماهای کشور است، داستانی از آرمان‌های قهرمانی است که هنوز روحش را در میان دشت مجنون می‌جوید و حال می‌خواهد محافظ باشد نه بادیگارد، چرا که بادیگارد بودن را مترادف طلب قدرت خواهان می‌داند. آنچنان که در دیالوگی می‌گوید: «بادیگارد مزدور است، اعتقاد پشت سرش نیست، چرا که اعتقاد مربوط به دهه 60 است.» می‌خواهد حافظ جان آنانی باشد که دل در گروی نظام دارند و وسوسه‌های قدرت و کاخ‌های ثروت‌اندوزی مسیرشان را تغییر نداده است.
حاج حیدر فیلم «بادیگارد» می‌تواند دنباله‌ای از حاج کاظم «آژانس شیشه‌ای» باشد؛ با همان رویکرد و نگاهی که در هر 2 کاراکتر هویدا است. یکی آرمانش در نفس‌های عباس می‌گنجد و این دیگری راهش را از رانتخواران و جیره‌خواران جدا کرده و دغدغه‌اش حفظ جان دانشمندی هسته‌ای با نام زرین است تا در انتها و با سکانسی تلخ اما با شکوه جانش را سپر تیرهای دشمنان کند.
مافوق حیدر به او می‌گوید دانشمندان هسته‌ای در عصر جدید سرداران گرانقدر نظام هستند و حفاظت از آنها مقدم از هر گزینه‌ای است و از آن پس حیدر چشم‌های خسته و جان زخمی خود را با تمام وجود در راه حفظ جان مهندس جوان هسته‌ای می‌گذارد، چرا که حفاظت از او را عین محافظت از نظام می‌داند و این مهم‌ترین اصل در نگاه حیدر حاتمی‌کیاست که نفس‌هایش تا همیشه برای نظام می‌تپد.
ابراهیم حاتمی‌کیا که با «دیده‌بان» نگاهش، جانی به سینمای دفاع‌مقدس بخشید و حال پس از سال‌ها می‌تواند عنوان سردار سینمای ارزش‌مدارانه مقاومت و دفاع‌مقدس را داشته باشد، در فیلم جدیدش به دنبال شکی روان‌شده در حاج حیدر مبنی بر مرز میان عشق و تعهد است. قهرمانی که جانش را برای زیبایی‌های نظامی که به محافظت از آن مفتخر است، می‌گذارد. از این رو نگاه جاری در این فیلم جدا از عناصر سینمایی براساس رویه‌ای ایدئولوژیک بنا شده و فاصله‌ای عمیق با آثاری هالیوودی با همین موضوع چون فیلم «محافظ شخصی» می‌یابد.
حیدر به تصویردرآمده در «بادیگارد»، سرباز پایدار نظام است که همچون حاج کاظم نجوا و نگاه ولایت را در جان ذخیره دارد. بسیجی جان برکفی که اسیر وسوسه‌ها نشده و براساس تعهدی که برای خود از ابتدا تعیین کرده، روبه‌روی گلوله منافقان و معاندان نظام می‌ایستد. حیدر خسته است و می‌خواهد بخوابد. خسته از زخم زبان‌ها، خسته از منافقان و خسته از آنها که رویای دنیا را به حقیقت تابناک چگونه زیستن ترجیح دادند. فیلم «بادیگارد» بر مبنای شک بنا شده است که مسیری به سوی یقین بوده و تاب خستگی‌ها را به چشمانی بازگشوده سوق می‌دهد. فیلم از لحاظ تصویربرداری و اجرای جلوه‌های ویژه در سطح بالایی از سینمای ایران قرار گرفته و بازی‌های مناسب و ارزنده‌ای بویژه از سوی پرویز پرستویی و مریلا زارعی صورت یافته است. حیدر ذبیحی (پرویز پرستویی) به دنبال عطرافشانی نگاه خوش‌نواز مردان جبهه و جنگ برای نسل‌هاست، از این رو واهمه‌ای از بازپرس‌ها و محاکمات صورت یافته ندارد. او به خود و آرمانش اطمینان دارد و می‌ترسد در تندباد حادثه‌ها از حقیقت جا بماند. او شهادت را برمی‌گزیند، آنگونه که بود و آنگونه که فکر می‌کرد، چرا که تنها مسیر برای پیمودن مردان آسمانی شهادت خواهد بود.  به طور حتم دلسپاری به ساخته‌ای چون «بادیگارد» فارغ از نشانه‌های سینمایی می‌تواند حدیث نفس مردانی باشد که در تنگنای زمانه و در میان باد فراموشی نشسته در پیکر قدرت‌طلبان می‌خواهند همچنان با آرمان‌های حک‌شده در جانشان زیست کنند و نمی‌خواهند همگام با تغییر زمانه ردای محافظت را درآورده و به رسم همرنگ شدن با قدرت‌طلبان کاخ‌نشین به‌عنوان بادیگارد شناخته شوند.
 


Page Generated in 0/0067 sec