قدیس «پولس» که سودای سازگار کردن مسیحیت را با محتوای عهد قدیم داشت، عهد قدیم را سرشار از علائم پیشامدهایی در آینده دید که صرفا با زندگی و مرگ عیسی مسیح(ع) به بار مینشینند؛ او در نامهاش به رومیان «آدم» و «مسیح» را کاملا متضاد هم میداند و اینگونه شروع میکند: «بنابراین وقتی یک نفر گناه و به همراه گناه مرگ را وارد عالم کرد مرگ گریبانگیر همه انسانها میشود گویی که همه گناه کردهاند»[۱۲/۵]. وی چنین نتیجه میگیرد: «همانطور که با سرپیچی یک نفر همه انسانها گناهکار میشوند با انقیاد یک نفر همه باید درستکار شوند»[۱۹/۵]. انقیاد (کردار درست) مسیح را میتوان عملی دانست که بهواسطه آن همه درستکار (موقعیت مطلوب اخلاقی) شوند. این امر از سر تا به پا با عصیان آدم که بهواسطه آن همه آلوده به گناه شدند در تضاد است. معنی ضمنی این سخن این است که همانطور که نیکوکاری مسیح به آنان که از فدا شدن وی بهره میبرند منتقل میشود، هرکسی هم که به خاطر نافرمانی آدم دچار انحطاط اخلاقی گناه میشود - با این فرض که خطاکاری تا حدودی از آدم به اولادش منتقل میشود- به آسانی قابل تبیین است. «آگوستین» صراحتا چنین فرضی را میکند ولی به ما میگوید: «وقتی نخستین زن و مرد با حکم خدا مجازات شدند کل نژاد بشری که بنا بود بهواسطه نخستین زن اولاد آدم بشوند، در درون نخستین مرد حی و حاضر بودند»(شهر خدا/کتاب ۱۳:۲۷۱). همه انسانها در آدم حاضر بودند چون ذات بشر در تخم آدم موجود بود، فلذا همه ما در وضعیتی به دنیا آمدهایم که آلوده به گناهیم، مجرم و محکوم به مرگ. ذات ما چنین است و این بخشی از چیزی است که ما آن را موهبت موروثیمان مینامیم، چراکه بهوسیله تخم آدم بهصورت زیستی از او به اولادش منتقل و تکثیر میشود. چنانکه به طرز شسته و رفتهای نظریه خطا و گناه درونی را خلاصه میکند: «در جریان هبوط آدم همه ما بودیم که گناه کردیم». آگوستین وقتی میخواهد در مقابل رقیب «پلاگیانیستش»، «ژولیان اکلانومی» که آن را نمیپذیرفت از نظریهاش دفاع کند مکررا متمسک به حجیت نوشتههای پولس، همچون نامهاش به رومیان (۱۹/۵ و ۱۲/۵) میشود. شماری از محققان در درستی استناد به نامه پولس به رومیان (۱۲/۵) تشکیک کردهاند؛ از نگاه آنان چون آگوستین آن قطعه را به لاتین خوانده نه به زبان اصلی یونانی، دچار سوءفهم شده است. علیالظاهر او این قطعه را برمیگزیند تا بگوید وقتی کسی گناه و به تبع آن مرگ را وارد عالم میکند، مرگ گریبانگیر کل بشریت میشود، بشریتی که گناه کرده. او به خطا تصور میکند که عبارت پایانی به یک انسان (آدم) بازمیگردد، این اشتباه سبب میشود که نتیجه بگیرد هبوط آدم نه فقط مرگ را که گناه را هم برای کل جهان در پی داشته است. اما به نظر میرسد این نتیجه را نه از قطعه ۱۲/۵ که از قطعه ۱۹/۵ آن نامه بتوان گرفت. بنابراین نظریه گناه نخستین آگوستین علیالظاهر ریشه در متون مقدس دارد، این نظریه را اکثر متفکران مسیحی به مدت بیش از هزار سال پذیرفته بودند و هنوز بسیاری از مسیحیان به آن معتقدند و شباهت چشمگیری به این اعتقاد قدیمی آلودگی دارد که فرد را دچار نقصان میکند. نظریه گناه نخستین آگوستین را الهیدانان قرونوسطا همچون «آنسلم» و «کانتربوری» به نقد کشیدند. بنا به گفته آنسلم وجود آدمی ترکیبی متافیزیکی است که هم شامل خصیصه طبیعیای میشود که در آن با همه انسانها مشترک است و هم شامل خصیصهای فردی که هر انسانی را شخص متمایز خاصی میکند. گناه نخستین گناهی است که فرد با همان طبیعت انسانی که وی را انسان میکند مرتکب میشود. این گناه فطری و گریزناپذیر است و متضمن میل به ظلالت است، چون مرضی خداوند نیست. آنسلم این فرآیند را که به وسیله آن اولاد آدم و حوا در جریان یک انتقال معمولی گناه آنها را اکتساب میکنند تشریح میکند. وی بیان میدارد: همانطور که یک امر شخصی مبدل به امر ذاتی میشود امر ذاتی هم مبدل به امر شخصی میشود؛ با به وقوع پیوستن نیمه اول این اصل وقتی آدم و حوا نافرمانی خدا را کردند با گناهی که مرتکب شدند سبب شدند ذات بشری گناهآلود شود؛ با نیمه دوم این اصل ذات گناهکار بشر بهنوبه خود سبب میشود که اولاد آدم از همان لحظه نخست که دارای ذات میشوند گناهکار شوند. آنسلم از نظریه آگوستین نتیجه تعجببرانگیزی گرفته است، اینکه نوزادانی که قبل از آنکه غسل تعمید داده شوند، میمیرند قبل از آنکه هر گناه شخصیای را مرتکب شوند و بر روحشان فقط زنگار گناه نخستین هست از جانب خدای متعال محکومند که وارد ملکوت آسمان نشوند. بسیاری از اخلاف آنسلم همچون «توماس آکویناس»، «مارتین لوتر»، «ژان کالونو» «جاناتان ادواردز» هر یک به شکلی نظریه آگوستین را پروریدهاند.
*بخشی از ترجمه یحیی رنجبر از مدخل گناه دایرهالمعارف فلسفی راتلج - فیلیپ الکویین
منبع: فرهنگ امروز