مرحوم استاد علی دوانی: از علل پیدایش نهضت و اهداف و شیوهها و پایان غمانگیز آن سخن بسیار گفتهاند. لیکن اغلب آن مطالب آلوده به اغراض بوده و ماهیت نهضت را تحریف کردهاند. از جمله احمد کسروی در «تاریخ مشروطیت ایران» مینویسد: «جنگلیها مردان کوتهبین و سادهای بیش نبودهاند و راه روشنی برای خود نمیدانستهاند و لذا کارشان نابسامان در آمده است». سیدمهدی فرخ معتصمالسلطنه در مجله «اطلاعات هفتگی» نوشت: «من جنگلیها را متوجه کردم که در مقابل دولت انگلیس از پشه در مقابل فیل کوچکتر و بیاهمیتترند». سرپرسی سایکس در کتاب «تاریخ ایران» مینویسد: «حکومت ایران در مقابل این جنبش تقریبا ناتوان شد و اگر اقدامات بریتانیای کبیر نبود، احتمال میرفت سلطنت را منقرض کنند». پس از انقلاب مشروطیت ایران، بزرگترین جنبشی که در مملکت پدید آمد، قیام میرزاکوچک و انقلاب جنگل بود که ضد نابسامانیهای موجود و برای نجات کشور از نفوذ بیگانگان صورت گرفت و بویژه از نظر مرکزیت آن در جنگل، تا آن زمان، با آن وسعت و ابعاد در هیچ جای دنیا سابقه نداشت و این موضوعی است که هنوز هم نظیر پیدا نکرده و آنچه هم تاکنون پیرامون آن نوشتهاند برای شناخت این انقلاب ملی بینظیر کافی نیست. چیزی که در این نهضت ملی جلب توجه میکند این است که رهبری انقلاب را یک روحانی جوان، آن هم در این نقطه دنیا که از همه جا بیخبر بود و قید و بندهای فراوانی به دست و پا داشت، عهدهدار بود. ابتکار این عمل توسط میرزاکوچک در آن عصر و زمان، جالبترین حادثه قیام ملی و عمل پارتیزانی به شمار میرفت. دستههای پارتیزانی جنگل متشکل از دهقانان، خردهبورژواهای شهری و روستایی و کارگران و مزدبگیران بود که تحت رهبری کمیته اتحاد اسلام به زعامت میرزاکوچکخان که از اهالی رشت و یک روحانی روشنفکر و آرمانگرا و با شرف و منصفی بود، فعالیت میکردند. او در اوضاع آشفته سیاسی ایران و هنگام به توپ بستن مجلس در قفقاز بود و در تفلیس و باکو تا حدی با اوضاع جهان آشنا شد. مقارن تحصن علما در سفارت عثمانی، او نیز به شهر رشت پناهنده شد و پس از قتل آقا بالاخان سردار افخم، به مجاهدان پیوست. در سال 1327 هـ .ق و فتح قزوین و تهران با آزادیخواهان همکاری داشت و همراه با مجاهدان گیلانی وارد پایتخت شد. هنگامی که ناصرالملک به عنوان تجدید انتخابات مجلس را بست. همراه با سردار محیی و ناصرالاسلام به یزد تبعید شد اما آنها را در قم نگاه داشتند و بعد به تهران آوردند و چندی در باغشاه تحت نظر بودند تا آزاد شدند. در سال 1329 هـ .ق که روسها، محمدعلی شاه را به ایران آوردند و ترکمنها به تحریک او طغیان کردند، داوطلبانه به گرگان رفت و در آنجا تیر خورد و او را برای معالجه به باکو بردند. مقارن ختم غائله محمدعلی میرزا به گیلان بازگشت و چندی نگذشت که با تنی چند از آزادیخواهان رشت و انزلی، به دستور سرکنسول روس به 5 سال تبعید محکوم شد و به ناچار چندی در تهران سکونت کرد. او در دوران اقامت در تهران، از کارهای ناهنجار بعضی مجاهدان مشروطه افسرده شد و حتی با عبدالحسین خان معزالسلطان که بعد از فتح تهران لقب سردار محیی گرفت و نمیخواست یا نمیتوانست از اعمال مجاهدان جلوگیری کند، قطع رابطه کرد و با آنکه در نهایت عسرت میزیست، از پذیرفتن کمکهای مادی سردار امتناع ورزید. میرزا علت عقبافتادگی ایرانیان را بیفرهنگی میدانست و از همین رو تصمیم داشت تا حد امکان به افتتاح مدارس بپردازد و سطح تعلیمات و معرفت عمومی را ارتقا دهد و اعتقاد داشت تعلیمات مدارس باید اجباری و مجانی باشد تا همه فرزندان کشور بتوانند از مزایای علمی یکسان برخوردار شوند و استعدادها پرورش یابند اما متأسفانه به دلیل گرفتاریهای همیشگی سران نهضت در جنگ با دشمنان و خنثی کردن عملیات منافقین، این توفیق جز در 3 سال آخر عمر نهضت جنگل دست نداد.
***
میرزا مردی خوشبنیه، ورزیده، خوشسیما، مؤدب، متواضع، معتقد به فرایض دینی و پایبند به اصول اخلاقی، صریحاللهجه و طرفدار عدل و دفاع از مظلوم بود. ورزش را دوست داشت و هر روز تمرین میکرد. در قیافهاش جاذبهای بود که با هر کس روبهرو میشد، به ندرت اتفاق میافتاد که مجذوب متانت و مسحور بیاناتش نشود. در جریان جنگ، هنگامی که قزاقان ایرانی به اسارت نیروهای او در میآمدند، با سخنان گرم و دلنشین با آنها صحبت و به حقایق امور آشنایشان میکرد و آنها چنان مفتون اخلاق و حرکاتش میشدند که با چشمهای اشکبار و دلهای آکنده به مهر و محبت، او را وداع میکردند و به موطن خود باز میگشتند.
منبع: پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران