printlogo


کد خبر: 155973تاریخ: 1395/1/25 00:00
نگاهی به نمایش «ساعت بیست» به کارگردانی سیدعلی موسویان
نفس‌های تنگ!

تئاتر با همه مشکلاتی که در زمینه‌های مختلف وجودش را تنگ کرده است اما همچنان نفس‌های خود را با اجراهایی تازه و متفاوت زنده می‌کند. در این میان شاهد فعالیت‌های گروه‌هایی جوان و مشتاق در عرصه هنرهای نمایشی هستیم و لازم است با تماشای اجراها و تحلیل و تفسیر نمایش‌های در حال اجرا ضمن بررسی وضعیت موجود در پی پیشرفت آثار ایرانی برآییم که نقادی لازمه پیشرفت در هر زمینه‌ای است.
نمایش «ساعت بیست» تازه‌ترین اجرای سیدعلی موسویان است که در این ایام در سالن قشقایی تئاتر شهر روی صحنه رفته است. سیدعلی موسویان در چند ماه گذشته دوران پرکاری را سپری کرده است. تابستان سال 94 در جشنواره نمایش‌های آیینی- سنتی، نمایش «نبش قبر» را در چهارسو روی صحنه برد. فصل زمستان نمایش «سبز، سپید، سرخ» را در جشنواره مقاومت روی صحنه برد و یک اجرای عمومی محدود نیز در تماشاخانه تازه‌تاسیس سرو تجربه کرد. همچنین حضور موسویان در حوزه هنری در سال 94 بسیار پررنگ بوده و مجموعه‌ای از آثار را در حوزه هنری روی صحنه برده است. به گزارش تسنیم، نمایش «ساعت بیست» اثری مربوط به سی و سومین دوره جشنواره تئاتر فجر است که در بخش تازه‌ها روی صحنه رفت و بیش از یک سال برای رسیدن به اجرای عمومی صبوری کرده است. نمایش داستان یک روال ناتورالیستی است که بدان چند بار در نمایشنامه اشاره می‌شود. یک خانواده به ظاهر منسجم، در یک بزنگاه دچار فروپاشی می‌شود. کاظم، برادر بزرگ خانواده 5 سال است که از پدر بیمارش پرستاری می‌کند و در این مدت خانواده او با وی همراه بوده است. خانواده تصمیم دارد برای مدتی به سفر رود. کاظم از خواهر و برادر برای نگهداری پدر درخواست کمک می‌کند اما علاوه بر عدم همراهی آنان، رازهایی فاش می‌شود که خانواده را تا سرحد فروپاشی پیش می‌برد و در نهایت یک اتفاق ناگوار رخ می‌دهد.  نمایش «ساعت بیست» اجرایی متفاوت نسبت به چند اثر سیدعلی موسویان در سال 94 است؛ اگرچه برخی چهره‌های همیشه همراهش با او هستند، افرادی چون علیرضا مهران، محمد زوار بی‌ریا یا سروش طاهری. با این حال «ساعت بیست» نمایشی قوی‌تر و منسجم‌تر است. نمایش تازه سیدعلی موسویان این بار سراغ نوعی از رئالیسم اجتماعی رفته است که در آن ملاک نزدیک شدن به اصل و در واقع بازنمایی آن چیزی است که ذهن مخاطب را به واقعیت نزدیک کند. شاید در نگاه اول بهترین راه برای نزدیک شدن به واقعیت در دکور نمایش بروز پیدا کند ولی نگارنده با این ایده مخالف است. در نمایش موسویان همانند «قصه ظهر جمعه» دکور ذیل چیز دیگری قرار گرفته و آن دیالوگ در وهله نخست و میزانسن در گام بعدی است.  موسویان در نوشتن نمایشنامه با تمام توانش به دنبال رسیدن به زبانی نزدیک به زبان کنونی جامعه است. زبان، زبان معیار نیست بلکه مجموعه‌ای از کنایات زبانی را در قالب شخصیت‌های متعدد قرار می‌دهد. همه چیز را در کلمات و ترکیبات امروزی، در یک قالب استعاری- کنایی عرضه می‌کند. کافی است به جدال‌ها گوش فرا دهید که افراد با چه نیش و کنایه‌ای سخن می‌گویند. در یک کلام باید گفت کلیت دیالوگ‌های سلسله تعریض‌هاست.
دومین عنصر مهم در نمایش «ساعت بیست»، میزانسن است. اهمیت میزانسن در نمایش موسویان زمانی برجسته می‌شود که مخاطب احساس می‌کند قدرت زبانی نمایش در پی خشم شخصیت‌هاست. موسویان انتخاب خوبی می‌کند و در صحنه‌هایی که ضرباهنگ و ریتم کلامی افت می‌کند، میزانسن‌ها را برای معرفی شخصیت‌ها به کار می‌برد. صحنه‌هایی که حرف زدن‌ها آرام می‌شود و البته بیشتر اوقات به سکوت منجر می‌شود، این جاگیری بازیگران است که به صحنه هویت می‌بخشد. اصول این جاگیری چیزی شبیه فال گوش ایستادن است که در نهایت منجر به یک چالش جدید می‌شود. با وجود در نظر گرفتن این حسن، باید آن را یک عیب هم دانست، چرا که کلیت اثر موسویان در پی رسیدن به عصبیت است. ما با یک نمایش عصبی و مملو از جنگ و جدل روبه‌روییم. اگرچه در ابتدای نمایش «ساعت بیست» دقایقی فضا شاد است اما توازنی در نمایش موجود نیست. مخاطب مدام در تلاطم است. زمان تنفسی وجود ندارد. همه چیز در پی درگیری است و البته گاهی سوال می‌شود که با وجود این همه اختلاف، چرا جایی این شخصیت‌ها از هم نمی‌برند یا اینکه این همه ملاقات چرا منجر به شناخت درست این خانواده از یکدیگر نشده است. باید گفت این وضعیت مورد نظر حکم پیاز داغ نمایش را دارد تا مخاطب رها نشود و شاید در این امر موفق نیز شده است. مخاطب در نهایت با اثر همراه می‌شود و با آن همذات‌پنداری می‌کند. حال این سوال را باید پرسید که این همذات‌پنداری ناشی از این رئالیسم اجتماعی است یا چیز دیگری. جواب سطحی این است که مخاطب ایرانی نگاه هنر به مقوله اجتماع و جامعه را در اولویت انتخاب خود قرار می‌دهد. حتی در ژانر کمدی، کمدی‌هایی که اشاراتی به جامعه یا تلنگر به معضلات اجتماعی دارد، به هر نحو موردپسند مخاطبان بوده است اما این همذات‌پنداری فراتر از یک ژانر است و باید آن را در مضمون نیز جست‌وجو کرد. در ابعاد وسیع نکته در خانواده است. خانواده در «ساعت بیست» شکل و شمایلی موردپسند برای مخاطب ایرانی دارد. این شمایل همان چیزی است که در کوچه و بازار مردم از آن صحبت می‌کنند: از هم پاشیدن خانواده‌ای که حکم اتوپیای ایرانی دارد. حال اگر ریزتر به مساله نگاه کنیم، به مفهومی به نام پدر می‌رسیم. پدر، کارکتری بود که در سال‌های 93 و 94، در آثار گروهی از کارگردانان جوان دیده می‌شد. در آن آثار پدر مفهومی برای کشف و شهود بود که عموماً در صحنه غایب بود. در «ساعت بیست» پدر یک قدم پیش آمده و حاضر است ولی او دیالوگی ندارد، سخن نمی‌گوید و هنوز مفهومی سربسته برای هنرمند است. با این حال نمایش عناصر متمایزی به خود خواهد گرفت که سویه‌های مختلف فکری می‌توان بر آن متصور شد. نمایش «ساعت بیست» در عین داشتن خلاقیت‌های اجرایی و تلاش برای نمایش نگاهی انتقادی به چگونه زندگی کردن در نهایت نتوانسته است به شمایل مناسبی از اجرایی هدفمند دست یابد.


Page Generated in 0/0071 sec