امیر استکی: 2 روز پیش در نخستین نگاه به تیترهای روزنامههای کشور آنچه بشدت جلب توجه میکرد خبری بود که از یک تخلف مالی 105 هزار میلیارد تومانی حکایت میکرد. خبری که این تخلف را به دولت قبل نسبت میداد و البته بسیار سریع از جانب منبع آن که جناب توکلی، نماینده مردم تهران بود، بشدت هم از جهت عدد و هم از جهت انتساب به دولت قبل تکذیب شد. ماجرا در اصل این است که در انتهای دولت دهم اعتباری برای واردات یکسری اقلام اساسی تخصیص داده میشود و در دولت یازدهم اجرایی میشود و در جریان این اجرا، تخلفاتی صورت میگیرد. مسؤولیت این تخلفات بداهتا با مجریان آن است و این چیزی نیست که نیاز به توضیح داشته باشد اما همه آنچه نیاز به توضیح و تفسیر دارد چرایی توسل روزنامههای اصلاحطلب به چنین دروغپردازی مشمئزکنندهای و عواقب آن است. برای همه اصحاب رسانه و فعالان سیاسی کینه جریان اصلاحطلب و تکنوکراتها از رئیس دولت قبل واضح و بدون تردید است و این هم برای همه ثابت شده است که اشاره به اخلاق و تذکرات اخلاقی بیفایدهترین کار در این زمینه خواهد بود. به قولی «در خانه اگر کس است یک حرف بس است» و امروز بعد از هزاران بار دعوت به اخلاق و جوانمردی و مسلمانی دیگر باید فهمید که در خانه اگر چه کس هست ولی مسلمانی یافت نمیشود. اما آیا در این خانه لیبرال حقیقی نیز یافت میشود؟ لیبرالیسمی که از طرف کسان اندرون خانه دوای دردهای بیشمار ما دانسته میشود، و آیا این تجویزکنندگان که مسلمانیشان محل تشکیک است، لیبرال بودنشان نیز باید محل تشکیک قرار گیرد؟ و حتی جسورانهتر انسانیتشان؟ از هر کدام این ابواب که وارد شویم با یک افتضاح مواجه خواهیم بود. لاجرم باید سطح تحلیل را از اندیشه، سیاست و اخلاق تنزل دهیم و به این مساله از جنبههای بیولوژیکی بنگریم. اندیشه، سیاست و اخلاق، غریزی و منبعث از جبرها و عوامل بیولوژیکی شاید بهترین نظرگاه برای فهم این شتاب در لجنپراکنی باشد. اگر با خردهجوامعی که خون و نسبت و خودی بودن مهمترین عوامل تعیین حسن و قبح اعمالند ارتباط داشته باشید، تصدیق خواهید کرد در کوبیدن غریبهای که در نزاع با فردی خودی است تقریبا هیچ اصل اخلاقی و انسانی و دینی دخیل نخواهد بود. و تنها اصل برای توجیه همه اعمال ناجوانمردانه فقط این است که فلانی از ماست و اینجا نیز شهر ماست.
پس از به قدرت رسیدن دوباره کاست سیاسی جمعشده در اطراف هاشمیرفسنجانی و به شکل کلیتر جمعشده بر مبنای پیوندهای خویشاوندی و خودمحورانه، بر مبنای آنچه پیشتر اشاره کردیم، مجوز برای ارتکاب هر عملی در جهت کوبیدن غیرها صادر شد. روزی نیست که یک فساد چندده هزار میلیاردی به دولت سابق نسبت داده نشود. حرفهایی که مانند نمونه اخیر در زیر و بالایشان دروغ وجود دارد. صحنه به طنز، شبیه دعوای کودکان است که یکدیگر را با این جمله میترسانند که اگر مردی به محله ما بیا! و ایران امروز اکنون محله اعتدال و امید و چماق است.
در این میان اما چه چیزی به غیر از آبرو و حیثیت یک جریان و یک فرد بر باد میرود؟ این لودر رسانهای ترمزبریده آیا غیر از رئیس دولت سابق چیزهای دیگری را زیر نمیکند؟ در جامعهای که بیکاری در آن بسیار است و مردمان بیشماری با درآمد کمتر از یک میلیون تومان در ماه زندگی میکنند، آیا «دمیدن به دروغ» در بوق وجود دزدیها و اختلاسها و لفت و لیسها جز ایجاد یأس و سرخوردگی و دامن زدن به تنشهای اجتماعی ثمره دیگری خواهد داشت؟ گیریم که کاست سیاسی حاکم اکنون دلش بخواهد رقیبش را هرگونه که میلش کشید بکوبد، آیا نباید پرسید گناه مردم چیست؟ آیا نباید پرسید آبروی ملک و مملکت چه میشود؟ ملتی که هنوز از آفتاب کاغذی برجام گرم نشدهاند آیا باید اینچنین دستخوش فریب و تمسخر قرار بگیرند که ای مردم چه انتظاری دارید که آفتاب برجام گرمتان کند وقتی دولت قبل همه چیز را خراب کرده است؟! این خندیدن به ریش ملت تا کجا باید ادامه یابد؟ خودمان ناکارآمد و متخلفیم و بهراحتی معضلات ناشی از آن را به گردن دولت قبل میاندازیم. همه ناتوانیهای خود را با هر روز خرابتر جلوه دادن کار قبلیها میپوشانیم و هیچ مسؤولیت این ناامیدی عمومی که خود ایجاد میکنیم را نمیپذیریم. بهراحتی و با توسل به دروغ سیکلی ایجاد شده است که به شکل اتوماتیک مسؤولیت هر ضعف و ناکارآمدی را به گردن جریان سابق میاندازد و در میان گردش این سیکل، ذهنیت مردم را در جهت قویتر کردن دایره تاثیر این سیکل صیقل میدهد و در کنار آن بذر یأس و تنش را نیز در اذهان برآشفته مردم میکارد تا آنجا که هر راهحلی که مطرح شود ـ هر چند به نتایجی از قبیل آفتاب کاغذی بینجامد ـ بدون مقاومت از طریق مردم تحمل شود.