مرحوم استاد علی دوانی: میرزا هنگامی که دریافت مشروطه تعطیل شده و لازم است آن را اعاده و دست استبداد را قطع کنند، پس از مذاکراتی که در تهران با رجال دین و سیاست انجام داد، نجات کشور را از ورطه هولناکی که بدان گرفتار شده بود، در قیام مسلحانه دانست، به همین منظور با همراهی میرزا علیخان دیوسالار که از مجاهدین دوره مشروطه بود، از تهران راهی مازندران شد تا در جنگلهای مازندران و دور از چشم دشمن، مقدمات کار را فراهم سازد و افراد لازم را برای قیام مسلحانه و اخذ نتیجه نهایی دعوت کند. لیکن جنگلهای موطن خود، گیلان را برای تأمین این منظور، مناسبتر دید و ستاد کار خود را در جنگل «خراط محله» تولم قرار داد تا دوستانی چون دکتر حشمت که در لاهیجان طبابت میکرد، برای تهیه اسلحه و بسیج نیروی انسانی به یاریاش بشتابند.
طبقات فهمیده و روشنفکر از اینکه در محیط آشفتهای به سر میبردند و در نهایت ناراحتی، متحمل انواع تعدی و بیاعتدالی بودند، به ستوه آمده و همچون دوران مشروطه منتظر فرصت و موقع مناسب بودند تا با اقدامات دستهجمعی خود به این اوضاع ناگوار پایان بخشند. تنها یک نیشتر کافی بود تا این عقده درونی سر باز کند و از نارضایتی عمومی و خشم روزافزون مردم به شکل یک نیروی جمع شده ملی استفاده شود. میرزا در محیط مساعد گیلان که مردمی پیشرو و آماده مبارزه داشت به تشکیل کانون مقاومت پرداخت و به افشاندن بذر انقلاب دست زد و در مدت کوتاهی توفیق یافت، ولی متأسفانه به خاطر اشتباهات و ناپختگیهایی، پس از 7 سال، قیام جنگل با شهادت میرزا از هم پاشید.
از علل پیدایش نهضت و اهداف و شیوهها و پایان غمانگیز آن سخن بسیار گفتهاند. لیکن اغلب آن مطالب آلوده به اغراض بوده و ماهیت نهضت را تحریف کردهاند. از جمله احمد کسروی در «تاریخ مشروطیت ایران» مینویسد: «جنگلیها مردان کوتهبین و سادهای بیش نبودهاند و راه روشنی برای خود نمیدانستهاند و لذا کارشان نابسامان در آمده است.» سیدمهدی فرخ معتصمالسلطنه در مجله «اطلاعات هفتگی» نوشت: «من جنگلیها را متوجه کردم که در مقابل دولت انگلیس از پشه در مقابل فیل کوچکتر و بیاهمیتترند».
سرپرسی سایکس در کتاب «تاریخ ایران» مینویسد: «حکومت ایران در مقابل این جنبش تقریبا ناتوان شد و اگر اقدامات بریتانیای کبیر نبود، احتمال میرفت سلطنت را
منقرض کنند.»
در دیوان عارف قزوینی، گردآورده «سیف آزاد» آمده است: «یکی از تشکیلات بجا و بموقع که خدمات بسیار گرانبهایی به آزادی و استقلال ایران کرد، همانا تشکیلات مقدس و سودمند و میهنپرستانه فداییان جنگل تحت سرپرستی میهندوست نامیف شادروان میرزا کوچک خان جنگلی است.»
***
در کادر رهبری جنگل، افراد سیاستمدار و وارد به سیاست جهان، کمتر دیده میشد. حتی خود میرزا هم مرد دین بود و همه مظاهر انقلاب را از دریچه دیانت میدید. مهمترین صفت جنگلیها همت، شجاعت و جانبازی آنان بود. آنها در سالهای اول قیام، با چوب و چماق و داس و تبر و اسلحههای کهنه به جنگ دشمن میرفتند و ایمان داشتند که با عشق و ایمان به وطن و معتقدات مذهبی، با همین وسایل ناچیز هم میشود جنگید. مجاهدان اولیه جنگل به هیچوجه به نیازمندیهای شخصی و زندگی توجهی نمیکردند و فکری جز تهیه اسلحه نداشتند.
جنگلیها تصمیم گرفته بودند تا وقتی به هدف نرسیده و موفق به اخراج نیروهای بیگانه نشدهاند به آرایش سر و صورت خود نپردازند. بنابراین در طول مدت اقامت در جنگل، کمکم به صورت مخلوقات ماقبل تاریخ با هیکلهای رعبآور در آمده بودند. آنها با کلاههای نمدی و چوخا و کفش چرم گاومیش (چموش) و کولهباری سنگین و چماقی از چوب ازگیل و تفنگ و رندل یا حسن موسی به دوش و داس به کمر و چند قطار فشنگ، مثل پهلوانان افسانهای و اساطیر بودند. این وضع تا زمانی که هنوز مساله تشکیلات نظامی مطرح نشد و جنگلیها در دایره محدودی از قدرت میزیستند، ادامه داشت. از این پس که کار نهضت، بالا گرفت و افسران تعلیم یافته و آشنا به فنون نظام به خدمت جنگل
در آمدند، وضعیت فرق کرد و جز عدهای که به همان سر و شکل سابق باقی ماندند بقیه لباس سربازی پوشیدند. از جمله کسانی که هیأت سابق را برای خود حفظ کرد، شخص میرزا بود.
منبع: پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران