اشاره: تحلیلگران جامعه شناسی معتقدند پس از انقلاب اسلامی روند مدرنیزاسیون رو به کاهش گذاشت اما با پایان یافتن جنگ تحمیلی و روی کار آمدن دولت سازندگی، دوباره این مسیر شدت گرفت و نقطه کانونی این جریان روی فرهنگ عمومی جامعه و سبک زندگی بود؛ جریانی که امروز بعد از بیست و چند سال به عقیده آنها توانسته تا حدودی اثرگذار باشد و این را میتوان در نوع رفتار، پوشش و عمل اجتماعی آحاد جامعه بویژه ساکنان کلانشهرها مثل تهران مشاهده کرد. جریانی که ابتدا با جابهجایی ارزشهای مادر در جامعه مادیت را به جای معنویت و ثروت را به جای عدالت قرار داد، سنگ بنایی را گذاشت که تکتک ارزشهای جامعه جابهجا شود و حتی اشخاصی مثل هاشمی رفسنجانی که در دهه 60 تندترین مواضع را در برابر بیحجابی داشتند با بیحجابی و بدحجابی فعلی کنار میآیند. بررسی این روند میتواند موثر و مفید باشد.
روی کار آمدن هاشمی و مانور تجملگرایی
پس از پایان 8 سال دفاع مقدس و ارتحال امام خمینی(ره)، موسسه سیاستگذاری واشنگتن در 18 خرداد 68 ـ 4 روز پس از ارتحال حضرت امامـ کنفرانسی با عنوان «ایران پس از خمینی» برگزار میکند. «بری رابین»، کارشناس سیاستگذاری واشنگتن میگوید: «به نظرم ایران در کوتاهمدت مجبور به تدوین برنامهای برای بازسازی خود است که در این صورت با روی کار آمدن رفسنجانی، آنها به دنبال مشارکت و سرمایهگذاری خارجی بویژه از جانب غرب خواهند بود.»
همزمان با ساخت پلها، جادهها و سدها برخی تلاش میکردند با ایجاد یک طبقه جدید در جامعه فرهنگها و باورهای ملت را تغییر دهند؛ رفاهطلبی، زندگی اشرافی، افزایش واردات، استفاده از کالاهای لوکس و ایجاد فرهنگ مصرف که به تبع آن تولید داخلی و باور ملی «ما میتوانیم» به چالش کشیده میشد. اکبر هاشمیرفسنجانی 6 مرداد 69 از تریبون نماز جمعه تهران به تبیین رفاه مدنظرش میپردازد و میگوید: «نمیشود مطلق گفت؛ این حرامه و اسرافه و نمیشه مطلق گفت این جایزه و مباحه. باید روی این بحث شود، باید حکومت الگوی مصرف به مردم بدهد. ما میگوییم اشیای لوکس استفاده نشود؛ خب! این یک شعار نوعی عدالتگرایانه و جلوگیری از اشرافیت و تجمل و اینهاست. گاهی هست که برخی اشیای لوکس به صرف کل جامعه است که استفاده شود؛ باید اینجا چه کار بکنیم؟» از سوی دیگر جریان معارض انقلاب تمام تلاش خود را میکند تا جریان فرهنگی را علیه کشور بشوراند. تحریک نویسندگان، کارگردانان و هنرمندان از جمله این برنامهها بود.
رهبر معظم انقلاب در سخنرانیهای متعدد به حمله فرهنگی علیه ایران اشاره میکنند. ایشان به مناسبت شهادت شهید مطهری میزبان فرهنگیان و معلمان میشوند و میفرمایند: «امروز دشمن، بیشترین همت خود را روی تهاجم فرهنگی گذاشته است. من بهعنوان یک آدم فرهنگی، این را عرض میکنم، نه بهعنوان یک آدم سیاسی. وقتی به صحنه نبرد نگاه میکنم، صحنهای را میبینم که یک طرف آن، شما ملت ایران که طرفدار اسلام و نجات مستضعفان و دشمن نظام استکباری دنیا هستید، قرار دارید و طرف دیگر آن، دشمنان شما، یعنی سردمداران جبهه استکبار و ضداسلام، دنبالهروهایشان و اراذلی که در این بین، بهخاطر منافع شخصی و هواهای نفسانی، دنبال بوق استکبار و خر دجال او راه افتادهاند، قرار دارند. الان، کارزاری برپاست؛ شوخی نیست. جنگ نظامی، تمام شد. تازه اگر دشمن- یعنی استکبار جهانی- بتواند، حرفی ندارد که باز هم جنگ نظامی را راه بیندازد، منتها برایش آسان نیست. الان یک کارزار فکری و فرهنگی و سیاسی در جریان است. هر کس بتواند بر این صحنه کارزار و نبرد تسلط پیدا کند، خبرها را بفهمد، احاطه ذهنی داشته باشد و یک نگاه به صحنه بیندازد، برایش مسلم خواهد شد که الان دشمن از طرق فرهنگی، بیشترین فشار خود را وارد میآورد». «جین شارپ» در همایش «قدرت نبرد بدون خشونت» در 20 بهمن 68 میگوید: «این یک روش مبارزه است؛ این یک جایگزین است برای جنگ و دیگر خشونتها، این توافق نیست، این مصالحهپذیری نیست، این مذاکره نیست؛ من میگویم مبارزه بدون خشونت خود یک مبارزه مسلحانه است، فقط در این شیوه مبارزه میتوان از ابزارهای جنگ روانی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی استفاده کرد». در جشنواره فیلم فجر سال 69، فیلمهایی با مضامین و صحنههای مبتذل اکران شد و حتی به یک هنرپیشه زن ترک که در کشور لائیک خود به فساد و فحشا معروف بود، سیمرغ بلورین اعطا شد تا سرانجام داد اعتراض روحانیت نیز درآید. آیتالله جنتی در یکی از خطبههای نماز جمعه اسفندماه 69 قم، باب انتقاد از وزیر وقت ارشاد را گشود و گفت: «حرکت خزندهای به نام هنر در بعضی جشنوارههای مبتذل و مجلات توسط افرادی طاغوتی که منزوی شده بودند، به راه افتاده و کسانی که در رژیم گذشته فعال بودند، امروز دارند در صحنه حاضر میشوند. این حرکت با به تمسخر گرفتن و تحقیر خانواده شهدا، حزبالله، بسیج، پاسدار و ارزشهای انقلابی قصد دارد به انقلاب ضربه بزند و هنرمندان متعهد باید با آن مقابله کنند». مانور تجملگرایی در داخل کشور ایجاد شد و طبقه جدیدی از جامعه شکل گرفت؛ طبقه نواشرافی که رفتارها، پوششها و نظراتشان قرابت چندانی با انقلاب اسلامی نداشت. رهبر انقلاب از این وضعیت ناراحتند و 22 تیر 71 فریاد میزنند: «باید ببینیم آن جامعه اسلامی، چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟.... آن جامعه را پیغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعه ما خیلی باید مواظب باشد که به آن بیماری دچار نشود. عبرت، اینجاست! ما باید آن بیماری را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم... 2 عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است: یکی دور شدن از ذکر خدا... دوم «واتّبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانیها رفتن، دنبال هوسها رفتن و در یک جمله؛ دنیاطلبی. به فکر جمعآوری ثروت، جمعآوری مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن». مسیری که در دولت هاشمی طی میشود چند پیامد مهم دارد که زیرساختهایی را برای تهاجم فرهنگ مدرن و لاابالی غرب فراهم میکند. یکی از این پیامدها جابهجایی ارزشها و تبدیل نابهنجاریها به هنجار و جابهجایی «معروف» و «منکر» در جامعه بود؛ نابهنجاریهایی که به واسطه عدم انطباق با فرهنگ ایرانی- اسلامی و سنتی ایرانیها از سوی قاطبه جامعه پس زده شده است که در ادامه به آنها اشاره میشود.
جابهجایی ارزشها و ایجاد طبقه الگو
برای آنکه این جابهجایی ارزشی بهتر در اذهان جا بگیرد بهتر است مقدمهای کوتاه درباره آن بیان شود. هر حکومتی در دنیا باید پاسخگوی 2 پرسش اساسی باشد. نخست پرسش درباره مشروعیت و حقانیت آن حکومت، بدان معنا که این حکومت حقانیت و مشروعیت خود را از کجا کسب میکند و چه مقدار از آن حقانیت و مشروعیت برخوردار است؟ دوم آنکه این حکومت چه مقدار از کارآمدی و پیشرفت برخوردار است یعنی قدرت و توان پیشرفته شدن آن حکومت چقدر است؟
این 2 سوال از کلیدیترین پرسشها درباره هر حکومت و نظام است. اگر این 2 سوال را پیش روی نظامی که براساس اسلام پایهگذاری شده و ادامه حکومت امیرالمومنین است بگذاریم، پاسخ چیست؟
اگرچه درباره مشروعیت نظام اسلامی حرفهای بسیاری زده میشود اما آنچه بهعنوان نقطه کانونی مشروعیت مدنظر قرار میگیرد، بحث «عدالت» است؛ لذا اگر بخواهیم ببینیم حکومت اسلامی ما دارای مشروعیت هست یا نه؛ باید ببینیم آن حکومت دارای عدالت است یا نه؟
امیرالمومنین زمانی که مردم به او هجوم میآورند که حکومت را بپذیرد 2 حجت میآورد یکی «اجتماع مردم» و دیگری آنکه «خداوند از خردمندان و دانشمندان تعهد گرفته است در سیری و گرسنگی مردم سکوت نکنید». این جمله پایه ورود ایشان به عرصه حکومت است و این را پایه عدالت و پیشرفت قرار میدهند. اما در پاسخ به کارآمدی و پیشرفت هم موضوع «عدالت» شاخص قرار میگیرد؛ نتیجه آن میشود که هر حکومتی همانقدر دینی، اسلامی و حق است که عدالت داشته باشد. هر میزان که حکومت عادلانهتر است، پیشرفته، کارآمد و مشروعتر است. این بدان معناست که حکومتی هرچقدر در شاخصهای تولید ناخالص ملی، توسعه اقتصادی و... عددهای بزرگی داشته باشد ولی از نظر شاخصه عدالت در حد پایینی قرار بگیرد به همان میزان غیرپیشرفته و غیرمشروع است. اما جنبه دوم اهمیت عدالت که به بحث ما بیشتر کمک میکند این است که ارزش «عدالت» یک «ارزش مادر و فرادستی» است یعنی همه ارزشها ذیل این ارزش تعریف میشود. یعنی در سلسله ارزشهایی که یک جامعه ممکن است داشته باشد همه ارزشها به موازات یکدیگر نیستند؛ در سلسله ارزشها ارزشهای اصلی و برتر هست؛ که عدالت یکی از آنهاست. اهمیت ارزشهای مادر آن است که حکومتها به ازای مقداری که در تحقق ارزش مادر توفیق داشته باشند؛ میتوانند در سایر ارزشها هم رشد کنند و به میزانی که در ارزشهای پایه دچار خسران و زیان شوند به همان اندازه سلسله ارزشی جامعه تحت حکومت تضعیف میشود. در واقع اگر شخص به ارزشهای دینی دیگر هم معتقد باشد بسیاری از آن ارزشها در خود آن ارزشها محدود نمیشوند و باید دید در ارزش فرادستی وضعیت چگونه است؟ بهعنوان مثال یکی از این ارزشها که دغدغه جامعه اسلامی ایران است؛ امر حجاب، عفت، حیا و حریم اخلاقی جامعه است اما برای بررسی مساله حجاب و پوشش، بخشی از این مساله به حجاب عودت میشود یعنی با مکانیسمهایی از نظر تفکر تربیتی و از نظر کار فرهنگی قابل مدیریت است اما بخش وسیعی از آن در نظم گفتمانی و چگونگی وضعیت ارزشهای برتر و مادر و تحقق آنها معنی میشود. این نقطه شروع همان جریانی است که در دولت هاشمی کاشته شد؛ در دولت خاتمی رشد پیدا کرد و امروز نهادینه شده است. دولت هاشمی بزرگترین آسیبش جابهجایی ارزشهای مادر در جامعه بود. وقتی «ارزشهای مادی» به جای «ارزشهای معنوی» قرار میگیرد، ارزش مادی مثل ثروت به جای عدالت مینشیند آن وقت طبقه ارزشمند جامعه، طبقه ثروتمند جامعه خواهد شد و جامعه از این پس از این طبقه تقلید و تأسی میکند و این طبقه به طبقه «مٌدساز» در جامعه تبدیل میشود. چند سال پیشتر از دولت هاشمی رزمنده بودن، مادر شهید بودن و اینها ارزشمند بود اما وقتی ساختارهای ارزشی جامعه تغییر کرد کسانی ارزشمند شدند که ثروت بیشتری داشتند و کسانی هم که میخواستند قابل احترام باشند خود را به آنها نزدیک میکردند و حتی Life Style و سبک زندگی و نوع پوشش اکثریت جامعه متاثر از نوع زندگی و پوشش آن طبقه مسلط میشود. زمانی که اینگونه شود آنوقت دغدغه این افراد دغدغه جامعه میشود؛ هرکسی بخواهد بگوید من مهم هستم، من ارزشمند هستم باید یا آن ثروتی که میخواهد را به دست بیاورد-که موقعیتش برای تمام افراد جامعه وجود ندارد- یا خود را ظاهرا به آنها متلبس کند. بنابراین یک خانم یا آقا وقتی میخواهد ارزشمند باشد، یا باید پولش را داشته باشد یا خودش را شبیه این طبقه کند. آن وقت میگوید مانتو و روسری به این شکل و اندازه قیمتش چه قدر میشود، برآورد میکند که ما ماشین رولزرویس و خانه ویلایی و شمال شهر که نمیتوانیم داشته باشیم پس ما خود را شبیه این طبقه ارزشمند در جامعه میکنیم و وقتی در خیابان راه میرویم اینها را ننوشته است که پدرمان کیست، با آن پوشش به من احترام گذاشته میشود چون فکر میکنند من از آن طبقه هستم. این جریان وقتی پررنگتر میشود که با تهاجم رسانهای غرب همراه است و علاوه بر اینکه ارزشهای بنیادین جامعه جابهجا شده است، الگوهای جدیدی هم ارائه میشود و این سلبریتیها هستند که مرجعیت جامعه را به دست میگیرند.
رفتارهایی که امروز جامعه ما پس میزند
امروز 25 سال از این روند طی شده است و رفتارها و نابهنجاریهایی که امروز در حال بروز است، دیگر طبقه مرفه هم برایش عجیب است به گونهای که مقلدان این جریان برای آنکه بیشتر مورد توجه قرار گیرند، حتی در نوع رفتارهای اجتماعی بهگونهای عمل میکنند که از مراجع خود نیز جلوتر رفتهاند به گونهای که حتی جامعه هم آنها را پس میزند. جریانی که دیگر حتی آن طبقه مرفه را هم الگوی خود قرار نمیدهد بلکه الگوهای خود را از فیلمها، عروسکها و ستارههای خارجی میگیرد. فقط کافی است چند ساعتی را در سطح شهر بچرخید تا دخترانی با قیافههای عجیب و آرایشهای نامتعارف ببینید. دخترانی که اغلب به صورت اغراقآمیزی با انواع عملهای زیبایی در صورت خود تغییر ایجاد کردهاند. این گروه با اینکه تعدادشان کم است و در منطقههای خاصی از شهر بیشتر دیده میشوند اما به دلیل چهره متفاوت و آرایشهای خاصشان بسیار جلب توجه میکنند. اگر از آنها بپرسید چرا خودشان را به این شکل و شمایل درآوردهاند، میگویند اینطور زیباتریم و قابل احترامتر. میل به زیبایی یک میل درونی و مشترک بین همه انسانهاست اما همیشه این خانمها هستند که تمایل خود را برای گرایش به این سمت بیشتر نشان میدهند. بیشتر مردم هم این باور را دارند که خانمها نسبت به مردها حساسیت بیشتری روی ظاهر خود دارند. «جینا لمبروزو»، روانشناس ایتالیایی میگوید: «یکی از تمایلات عمیق و آرزوهای اساسی زن آن است که در چشم دیگران اثری مطلوب بخشیده و به وسیله حسن قیافه، زیبایی اندام، موزون بودن حرکات، خوشآهنگی صدا و طرز صحبت کردن، مطبوع طبع واقع شده، احساسات را تحریک کرده و دیگران را مجذوب کند». بهعنوان مثال در گذشته اگر دختر جوانی صورت خود را اصلاح نمیکرد زشت به نظر نمیرسید و پسرها همان دختر را برای ازدواج انتخاب میکردند اما متأسفانه در دنیای امروز استانداردهایی برای زیبایی تعریف شده است. اگر شکل بینی، گونه، لبها، اندام و نوع آرایش یک زن با استانداردها مطابقت داشته باشد آن زن زیباست. تا جایی که دیگر حتی دختران ۱۳-۱۲ ساله هم بدون آرایش از خانه خارج نمیشوند. شاید جالب باشد که بدانید نظر مجله فرانسوی اکو مد درباره وضعیت آرایش در ایران چیست. این مجله معتقد است: «صورتهایی که دیگر واقعی و دلنشین نیستند. زنان ایرانی چهره خود را پشت نقاب سنگینی از آرایش و عمل زیبایی مخفی میکنند. جای تعجب دارد که برخی زنان بهرغم آموزههای دینی خود شبیه ستارههای فیلمهای پورنو آمریکایی آرایش میکنند. ما در خیابانهای اروپا بسیار کم با چنین مواردی روبهرو میشویم. در ایران صورت زنان بیش از آنکه حس خوبی القا کند حس شهوت را برانگیخته میکند. خرید و فروش کتاب در مقابل خرید و فروش لوازم آرایش بسیار کم و ناچیز جلوه میکند. در ایران مقدار خرید و فروش یک سال کتاب برابر است با میزان خرید و فروش یک روز یا نیمهای از روز لوازم آرایش». این موضوع رقابتی را در دختران به وجود آورده که برای زیباتر به نظر رسیدن تلاش بیشتری کنند تا جایی که حتی شکل ظاهریشان به طور کلی تغییر کرده و همه جای صورتشان تحت عملهای زیبایی قرار بگیرد. «جامعهای عروسکی» که چهرههایش کمتر حالت طبیعی دارد و بیشتر با تغییرات شاذ تلاش شده جلب توجه کند. بنیانگذار و مؤسس انجمن بیوتکنولوژی، ایمنی زیستی و انجمن پدافند غیرعامل افزایش دختران همشکل و عروسکی را بهعنوان یک نگرانی جدی مطرح میکند. به باور وی، احتمال تهدیدات زیستی ناشی از نفوذ دشمنان در این حیطه وجود دارد. کرمی در اینباره میگوید: امروز فاجعهای کشور و پایتخت را تهدید میکند که افزایش دختران همشکل و به اصطلاح دختران عروسکی است که مثل هم آرایش میکنند، جراحیهای زیبایی انجام میدهند و حتی در نوع لباس پوشیدن نیز از هم تقلید میکنند و کاملاً شبیه هم هستند. این استاد دانشگاه با ابراز نگرانی از تأثیرپذیری فرهنگ غنی ایرانی- اسلامی کشور و جوانان ما از رسانههای غربی، میافزاید: پسران و دختران نسل جوان به جای پذیرش الگوهای داخلی که بسیار غنی از فرهنگ ایرانی- اسلامی است در موارد متعدد بویژه در عرصه زیباییهای ظاهری از الگوهای غربی پیروی میکنند که تحول نگرانکنندهای بین جوانان کشور به شمار میآید. این شتاب در تغییرات ظاهری به حدی است که افراد به جنگ با خود میروند. دکتر «کریستین نورتراپ» به این افراد اینطور پاسخ میدهد: «اگر قرار باشد مرتب با معیارهای پیشنهادشده از طرف دستگاه ارتباط جمعی، خود را مورد قضاوت قرار دهیم، تمام مدت با جسممان در جنگ و ستیز خواهیم بود». همچنین دکتر «ناتالی راجرز»، نویسنده کانادایی در کتاب «زن شاداب» میگوید: «اینکه اجتماع ما برای ظاهر خوب و محبوبیت چنین ارزش بالایی قایل است یک نابهنجاری است، چرا که هیچ یک از این 2، معیار ارزشهای واقعی نیستند. انسانهای زشت و فاقد جذابیت هم میتوانند محبوبیت به دست آورند». اما نکته قابل تامل آنجاست که به دلیل نارسایی فرمهای غربی برای ذائقه ایرانی این چهرهها در جامعه تنها به همان خاصیت ابزاری و عروسکی دیده میشوند و هیچ گاه بهعنوان یک گزینه جدی در اذهان برای حتی ازدواج جدی گرفته نمیشوند.
نتایج متاخر از جابهجایی در ارزشهای مادر
شاید ابتدای امر دولتمردان و کارگزاران، خود نیز تصور نمیکردند با جابهجایی در ارزش مادر چه سلسله ارزشهایی را جابهجا خواهند کرد و چه تغییرات اجتماعی عمیقی را به وجود خواهند آورد اما زدن ریشهایترین ارزشها در جامعه در ارزشهای درجه 2 و درجه 3 خود را اینگونه در جامعه نشان میدهد.