نام مجید جعفری برای جامعه تئاتری، نامی بسیار آشناست. جعفری پس از دوران نسبتاً طولانی حضورش در تئاتر شهر- که از آن نیز با عنوان دوران طلایی یاد میشود- ناگهان فاز کاری خود را تغییر داد و عنوان تئاتر آزاد یا کمدی موزیکال با مدیریت او سر زبانها افتاد. نمایشهایی که برخی معتقدند صرفاً به دنبال خنداندن مخاطب به هر قیمتی است. جعفری اینگونه نمایش را اثری حرفهای میداند و حتی در مصاحبهای ادعا کرده بود شیوه کار گروههای تئاتر آزاد همان کمدی دلاآرته است. خروج مجید جعفری از بدنه رسمی تئاتر
– که خود اولین متولی رسمی آن پس از انقلاب بوده است – همواره یکی از سوالات ذهنی پژوهشگران تئاتر است اما او بارها به صراحت از چرخه مالی و تامین معیشت هنرمند تئاتر در این فضا سخن گفته است.
نکته اینجاست که پس از مجید جعفری، گویا یکی دیگر از مدیران تئاتر شهر وارد پروسه تئاتر آزاد – البته در یک شکل و شمایل دیگر و بسیار شبیهتر به تئاتر دلاآرته – میشود.
به هر حال اتابک نادری شخصیت شناختهشدهای میان جامعه تئاتری بوده و آثارش قابل توجه خواهد بود. این دانشآموخته تئاتر با تغییرات قابل تقدیرش در تماشاخانه سنگلج محبوبیت یافت و با نشان دادن توان مدیریتیاش به تئاتر شهر رفت تا مدیریت مهمترین سازه تئاتری کشور را برعهده بگیرد. نادری پس از سالها، در ابتدای سال 95 با یک تئاتر قصد تجربه دوباره صحنه را کرد. «دپوتات» عنوان نمایشی است براساس نمایشنامه کمدی «به دنبال دروغگو» نوشته دیمیتریس پساتهاس. این نمایشنامهنویس مشهور یونانی در طول دوران حرفهایاش، 2 حرفه نویسندگی و روزنامهنگاری را توأمان دنبال میکرد. وی در نمایشنامههای خود با بهرهگیری از همان شم ژورنالیستیاش، به رفتار نمایندگان مجلس نسبت به رایدهندگانشان نقد داشت. نمایش «دپوتات» داستان یک نماینده مجلس است که برای خلاص شدن از شر رایدهندگانش، تصمیم به استخدام یک دروغگوی ماهر میگیرد. او دروغگویی را پیدا میکند که از قضا یک روزنامهنگار سمج است و فساد اخلاقی و مالی جناب نماینده را برملا میکند؛ تصویری از وضعیت مخدوش سیاستمدارانی از جنس غربی که بارها کارنامهشان مورد نقد مردمان جهان قرار گرفته است. از این جهت نمایشنامه پساتهاس را اگر بشود از لابهلای بداهههای بسیار بازیگرانش بیرون کشید، یک اثر کمدی در نقد قدرت است و برخلاف آنچه کارگردانش، اتابک نادری ادعا میکند یک کمدی موقعیت نیست؛ بلکه یک فارس است و آنچه اتابک نادری روی صحنه برده اثری کن فیکون شده است.
برای درک بهتر آنچه اکنون روی صحنه است، بهتر است به کلمه کمدی موقعیت بازگردیم، اصطلاحی که در انگلیسی به آن Sitcom گفته میشود. سریالهایی که قرار است با هر چیزی شما را بخنداند و هر از گاهی صدای قهقهه ضبطشده و دست زدن میانه سریال شنیده شود و در این میان بازیگران برای چند ثانیه فیکس و فریز شوند. برای مخاطب نمایش «دپوتات» این تصویر ملموس و عادی است. جای جای نمایش، زمانی که بازیگران اشاراتی جنسی را بیان میکنند، تماشاگران با کف و سوت از آن صحنه استقبال میکنند. بازیگران فیکس میشوند و بعد از چند ثانیه به بازی ادامه میدهند ولی هیچگاه تماشاگران به تکیهکلامهای سیاسی نمایش توجهی نمیکنند. اصلاً آنان را نمیخنداند. وقتی حرف از مذموم بودن دروغگویی است، مخاطب وقعی به آن نمینهد. شوخیهای سیاسی حکم آنتراکتهای نمایش را دارد.
واقعیت آن است که نادری در دام چیزی افتاده است که باید نامش را «تئاتر آزاد» بگذاریم. تنها تفاوتش در آن است که تئاتر آزاد با شخصیتهای کامی و سامی میفروشد ولی نادری داستان بیپایهاش را در لفافه یونان- مهد تئاتر- پنهان میکند. به راحتی میشود حدس زد به چه میزان دست بازیگران برای بداههپردازی آن هم به شکلی سطحی باز بوده است. استفاده از تکیه کلامی چون «پرومته، به خدا تو مسیحی نیستی»-اشاره به یک کلیپ ویدئویی- مصداق بارز اتفاقات دیگر است.
گویا نادری با درامی ناتورالیستی در فضای مدیریتی تئاتر ایران مواجهیم و باید اعتباری برای اتابک نادری در نظر گرفت که با چنین نمایشی چه مشروعیتی پس از این باید برای چنین آثاری در نظر گرفت. شاید یک دانشجوی تئاتر با دیدن این نمایش از خود بپرسد آموزش و تلاش برای یافتن بهترین درک از جهان درام قرار است نتیجهاش به صحنههایی منجر شود که به صرف تکهپرانیهای جنسی کسب روزی کند؟! شاید هم از این پس قرار است این قبیل نمایشها در دستور کار قرار گیرد و این وضعیتی هشدار دهنده برای تئاتر ما در غفلت مسؤولان است. شاید اتابک نادری به دفاع از اثر خود بپردازد. این حق اوست که از اثر هنری خود دفاع کند اما اسفناک بودن «دپوتات» تنها به این موارد ختم نمیشود.
به گفته خبرگزاری ایسنا، «ماهچهره خلیلی هم در این نمایش برای نخستینبار در یک تئاتر به ایفای نقش میپردازد.» کاش نادری از جایگاه مخاطبان بازی ماهچهره خلیلی را تماشا میکرد. در زمانهای که اعتراضها درباره حضور بازیگران غیرتئاتری مطرح است، برای اتابک نادری این یک امتیاز منفی است. البته استفاده از پندار اکبری، در مقام یک چهره تلویزیونی، جهان روی صحنه را متلاطمتر میکند. سبک بازی اکبری چیزی شبیه بازی در تلهتئاترهای دهه 70 است. روی صحنه نمایش «دپوتات» تصویری از اتابک نادری، در مقام نقش نخست نمایش روی دیوار خانه نصب شده است. تصویر نادری به بدن یک سناتور یونانی الصاق شده است و دور سر او برگهای زیتون ضمیمه شده است. در واقع از تصویر میتوان دریافت که چگونه شخصیت نماینده در پی آن است خود را در قالبی دیگر جای زند، قالبی که به واسطه آن رأی آورده است. واقعیت آن است که نمایش «دپوتات» مصداق بارزی از همین شیوه الصاقی در تصویر است. یعنی نمایش میخواهد خود را جای چیز دیگری قالب کند. قرار است کمدی رفتار باشد اما سر از کمدی موقعیت – البته در شکل و شمایلی خاص- سر برمیآورد. این ادعا حتی نمودهای بیرونی دارد. در مراسم افتتاحیه از فحوای تصاویر میشود فهمید در این نمایش هیچ چهره تئاتری حضور ندارد. همه حضار مشهور در قاب تصویر بازیگران درجه دوم و سوم تلویزیونی هستند. این در حالی است که در یک نمایش ساده دانشجویی در یک پلاتوی کوچک، چهرههای شاخصی در مقام افتتاحکننده و میهمان حضور پیدا میکنند. وجه دیگری که میتوان از این نمایش استنباط کرد بافت اجتماعی است که در شب افتتاحیه برای تماشای نمایش آمده بودند. با یک نگاه دقیق به افراد و بررسی حرفها و گفتوگوهایشان به راحتی میتوان رگهها و عقبههای آنان را در همان مخاطبان تئاتر آزاد جستوجو کرد. البته اینکه یک طبقه یا قشر خواهان تماشای تئاتر آزاد باشد محل هیچ ایراد و مجادلهای نیست، نگرانی این است: «هر چه بگندد نمکش میزنند/وای به روزی که بگندد نمک.» اینگونه است که شاهد بودهایم در شب افتتاحیه عده قابل توجهی در میانه نمایش سالن را ترک کردند، چرا که تحمل دیدن چیزی که تئاتر نیست و پر از کنایههای بیاخلاقی است، برای مخاطب دائمی تئاتر سخت است. بیشتر اوقات در طول نمایش این مساله در ذهن مخاطب ایجاد میشد که عقبه تحصیلی او و دیگران چه سنخیتی با این فضا و نمایش دارد. آیا آنچه گسترش فرهنگ والا خوانده میشود چیزی جز شعاری تو خالی نیست؟!